ای‌شما!‌ ای‌تمام‌ عاشقان‌ هرکجا

نام یک نفر غریبه را، در شمار نامهایتان اضافه می کنید...؟

هدیه ای از یک عزیز

چهارشنبه, ۲ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۹:۱۳ ق.ظ

سلام

این شعر رو دوست عزیزم طاهره جان برام سروده و بهم تقدیم کرده

اینقدر ازش خوشم اومد که حیفم اومد تو قسمت نظرات بمونه و خونده نشه.

طاهره جان شعرت عالیه عزیزم :) ممنون از محبتت

در ضمن همسر گرامی هم خیلی از شعرت خوششون اومد و گفتن فوق العاده قشنگه :)


شاعر نبوده ام که تو را یک غزل کنم 

در بیت های خود به خیالم سفر کنم


با صنعت خیال خود آنجا که میشود 

در یک ردیف ساده کنارت به سر کنم


با رنگ های چشم تو تشبیه تازه ای....

آنوقت آسمان و زمین را خبر کنم


شاعر نبوده ام  که کنارت یکی دوبیت

آرام و بی خیال شبی را سحر کنم


شاعر جوان یزدی: طاهره اشرفی عزیز :)



  • موافقین ۲ مخالفین ۰
  • ۹۴/۰۲/۰۲
  • ۵۲۹ نمایش
  • امّــــ شـــهــــر‌آشـــــوبـــــــ

نظرات (۵)

خابلی نداشت عسیسم 
ببین اغراق کردی گفتی شاعر جوان اولا که من شاعر نیستم دوما دیگه کم کم داریم به سن کهولت نزدیک میشیم جوون نیستم
اینقد نیومده بودم نظر نذاشته بودم که یادم رفته بود همیشه فامیل دورت بودم
پاسخ:
چرا دیگه فامیل! تو هم شاعری، هم جوون، فقط یه کم تواضعت زیاد شده، کار دستت داده !!!
تبارک الله طاهره جان..
گویا فشار این روزا خووووب مخت رو البته احساست رو به کار گرفته ها!!!!
پاسخ:
طاهره خیلی عزیزه برام
همینطور تو مولا جونم
سلام
ریحانه یکی از بهترین دوستای منه البته ما تا وقتی تو دانشگاه یزد بودیم اصلا هم دیگه رو نمیشناختیم به مدد وبلاگ باهم دوست شدیم  شوماهم که سید جان دیگه فامیل حساب میشی
پاسخ:
بعععله بنده که فامیل دور هستم :D
قرارم هس بیام عروسیت بندری برقصم !
طاهره جوون منتظر خبر خوشت هستم.
پاسخ:
ان شالله :)

یااادش به خیر دنبال این میگشتم خودم گمش کرده بودم یادم بود تو گذاشته بودی چرا الکی به تو تقدیمش کرده بودم:))))

پاسخ:
واقعا رو چه حسابی تقدیمش کردی به من؟؟ 
خودمم یادم رفته بود
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

در این برهه ی تاریخ، مادر دو فروند کوچولوی بازیگوش هستم!
علی کوچولویی که از دیوار سفیدکاری بالا میرود
و فاطمه حسنایی که در حال آموزش بالارفتن از دیوار است!

و مادری که خداوند از دست این دو ترکیبِ عالی صبرش دهد!!

....
هرچه که اینجا می نویسم، صرفا برداشتهای شخصی ذهن یک انسان است. پس دلیلی ندارد که حتما و قطعاً اشتباه نباشد. چرا که انسان ممکن الخطاست...
من اینجا بلند بلند با خودم حرف می زنم.
خطابهای پندآموز مرا فقط خطاب به خودم بدانید.

بایگانی