ای‌شما!‌ ای‌تمام‌ عاشقان‌ هرکجا

نام یک نفر غریبه را، در شمار نامهایتان اضافه می کنید...؟

حسش نی...!

دوشنبه, ۱۴ تیر ۱۳۹۵، ۱۲:۰۲ ب.ظ

ماه رمضان دارد تمام می شود. امروز بیست و هشتم ماه مبارک است و دریغ از یک ذره تغییر، یک اپسیلون پیشرفت معنوی که من در خودم احساس کنم...


پیشرفت معنوی پیشکش، احساس میکنم اندکی هم به عقب برگشته ام. شاید روزه های پی در پی توان جسمی و عصبی ام را ربوده باشد... و البته شاید هم این مشکل بر می گردد به جایی دیگر، جایی غیر از مسائل مادی. شاید این بی طاقتی، محصول بی ایمانی ام باشد. شاید که نه.. حتما...


روزهای آخر ماه رمضان است و من در تمام طول این ماه داشتم به این فکر میکردم که چطور میشود کسی مثل من اینقدر بی توفیق باشد که در تمام طول این ماه، با وجود بیداری برای سحر، یا حتی بیداری و بیکاری تا سحر، حتی نتواند یک مناجات درست و حسابی با خدا، یک نماز شب باحال، یک ختم قرآن، هرچند از روی الفاظ داشته باشد و کسی مثل مادرشوهرجان، هر شب بعد از اذان مغرب، قبل از اینکه افطار کند، نماز واجب و حتی مستحبی آن شب را هم می خواند... قرآن ختم می کند، خوبی می کند، بزرگواری می کند و برای هرکه در حق خودش و بچه هایش بدی کرده دعا می کند...


و از شما چه پنهان، هنوز هم دارم دنبال پاسخ این سوال می گردم.


زمانی آبجی زهرا می گفت ''دقت کردی گاهی وقتا آدم اصلا حال نداره قرآن بخونه، هر کاری میکنی بری سمت قرآن انگار یه دستی نگهت میداره، انگار اصلا حسش نیست'' و من که این حس را زیاد تجربه کرده بودم می دانستم چه می گوید... و او حرف استادش را تحویلم میداد که : "به قول خانم طحان، این لحظه ها لحظه های سلب توفیقه. دعا کنید خدا بهتون توفیق بده"


راستش را بخواهید حرف خانم طحان را خیلی قبول نداشتم. شاید هم دلم نمیخاست قبول کنم. احساس میکردم این لحظه های بی حالی هیچ ربطی به توفیق ندارد بلکه از یک اتفاق طبیعی در سیستم بدن آدم خبر می دهد که زبان عامیانه اش می شود: "حسش نی!"

اما امسال وقتی ماه رجب و شعبان و رمضان مثل برق و باد از جلو چشمم گذشت و کلی لحظات خوب و ناب را بی خود و بی جهت، نه به دلیل مشغله کاری، نه به دلیل خستگی، و نه هیچ دلیل موجه و قابل قبولی از دست دادم، تازه رسیدم به حرف خانم طحان...


نمی فهمم چرا. من چه کرده ام که اینجور بی توفیقم و مادرشوهرجان چه کرده است که اینقدر توفیق عبادت دارد؟


عمقش را نمی فهمم ولی این را می فهمم که هرچه هست زیر سر اعمال گذشته ام است. زیر سر اعمال ناقص و پرت و پلای این روزهایم...

خدایا راهی... نگاهی...



پ ن: می گویند خدا هر چه در تمام رمضان می بخشد، شب آخر به همان اندازه می بخشد... دعا کنید خدا ببخشد این بی توفیق بی ...



  • موافقین ۱ مخالفین ۰
  • ۹۵/۰۴/۱۴
  • ۳۷۲ نمایش
  • امّــــ شـــهــــر‌آشـــــوبـــــــ

نظرات (۵)

سلام دوست عزیز من دنبالتون میکنم ممنون میشم شمام دنبال کنید
  • فامیل دور
  • امید وارم مادر شوهرجانت رو چشم نزنی میدونی به قول خودت کرم از خود درخته ماها خودمون مشکل داریم که اینجور بی تو فیقیم منم این ماه رمضون رو به بطالت تموم گذروندم اگه نبود 
    پاسخ:
    نمی دونم چرا حال ندارم جواب بدم.
    هر چی تو گفتی درسته!
  • مدیون زهرا سلام الله علیها
  • امام علی:
    إِنَّمَا هُوَ عِیدٌ لِمَنْ قَبِلَ اللَّهُ صِیامَهُ وَ شَکَرَ قِیامَه. نهج البلاغه، حکمت 437
    این عید کسى است که خدا روزه‌اش را پذیرفته و نماز وى را سپاس گفته است
    سلام سیدجونم.طاعات قبول عیدتون مبارک.
    مواظب اعمال و رفتارمون باشیم تا سلب توفیق نشیم. که قران نور است.چراغ هدایتی توی زندگی مون.

    پاسخ:
    سلام عزیزم. ممنونم. عید و طاعات شما نیز فرخنده باد!
    در این راه محتاجیم به دعای همدیگه
  • ... یک بسیجی ...
  • سلام بزرگوار
     امام صادق (علیه‌السلام) فرموده‌اند: هیچ غنیمتی مانند غنیمتی که آدمی از راه کنترل چشم به دست می‌آورد نیست، زیرا دیدگان از نگاه به نامحرم فرو بسته نمی‌شود، جز آنکه در قلب او عظمت و جلال الهی مشاهده می‌شود.

    (مصباح الشریعه، ص ۹)

    لحظه هایتان زهرا(س)پسند
  • مدیون زهرا سلام الله علیها
  • سلام سیدجانم. یه کم حس بیایید.غبار گرفته این خانه.
    به مادر شوهرتان اطلاع دهم!!!!

    عیدتون مبارک بانو...التماس دعا
    پاسخ:
    سلام عزیزجون
    واقعا. موافقم با حرفت. مشکل از ضیق وقته. وگرنه چشمه نوشتن ما همچنان در حال جوششه
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

    در این برهه ی تاریخ، مادر دو فروند کوچولوی بازیگوش هستم!
    علی کوچولویی که از دیوار سفیدکاری بالا میرود
    و فاطمه حسنایی که در حال آموزش بالارفتن از دیوار است!

    و مادری که خداوند از دست این دو ترکیبِ عالی صبرش دهد!!

    ....
    هرچه که اینجا می نویسم، صرفا برداشتهای شخصی ذهن یک انسان است. پس دلیلی ندارد که حتما و قطعاً اشتباه نباشد. چرا که انسان ممکن الخطاست...
    من اینجا بلند بلند با خودم حرف می زنم.
    خطابهای پندآموز مرا فقط خطاب به خودم بدانید.

    بایگانی