ای‌شما!‌ ای‌تمام‌ عاشقان‌ هرکجا

نام یک نفر غریبه را، در شمار نامهایتان اضافه می کنید...؟

میوه بیرون زده از باغ!!!

سه شنبه, ۱۹ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۱۲:۳۱ ب.ظ

روز جوان گذشت و ما گرچه دارد روزگار جوانی مان سپری میشود، اما هنوز جوانیم!

جوانیم و جویای نام ...

جوانیم و مارکوپلو...


و من از هر خصلتم بتوانم دست بکشم، از مارکوپلوییّت (مصدر مارکوپلو بودن!) نمی توانم.

و نمی توانم از مسافرت چشم بپوشم وقتی رفقای قدیمی دانشگاه یزد همه باهم قرار می گذارند بروند یزد و وقتی دوستان خَش قدیمی از اصفهان و کرمان و شیروان و غیره و کذا می کوبند و می آیند، من چرا نروم؟


و وقتی حضرت آقایمان اصرار می کند که برو یزد دیداری تازه کن و چند روزی هم برو میبد خانه ی رفیقت و کنگر بخور و لنگر بینداز، چرا نروم؟؟؟


و وقتی رفیق به این خوبی داری، و دلت هم برایش خیلی تنگ شده و سالهاست روی ماهش را ندیده ای و از قضا بارها و بارها از دست پخت خوب مادرش برایت مثنوی ها سروده، وسوسه می شوی و میروی روی مخ داداش کارفرمایت و با هزارترفند دوروز مرخصی میگیری و سپس میروی توی سایت raja.ir و بلیطها را چک میکنی و دست آخر قطار کاشان-میبد را خفت میکنی و راه میفتی...


و فقط خدا میداند که این سفر چقدر به من انرژی داد (گرچه در این مدت که مبتلای به جدایی از آن نور چشم عزیز و قوّت قلبم گردیدم متذکر او بوده ام و صورت زیبایش در آئینه قلبم منقوش است!!!! - اقتباس از نامه ی عاشقانه ی حضرت امام به همسرشان)


و فقط خدا می داند که من در این سه روز چند سال جوانتر شدم، چرا که دیدار استاد عزیز و دوستان مومن و صمیمی ام مثل آب خضری بود که بر سروکله ی من پاشید... و مرا سرشار از زندگی کرد...













پ.ن1: سفر خوب است... گاهی سفر کنید... و من بدون سفر همچون کوزه ی سفالی خشکیده شکسته ای هستم که نه خودش زندگی میکند و نه برای اطرافیانش زندگی می گذارد...!


پ.ن2: پنجشنبه طبق روال معمولِ خانواده ی رفیقم، رفتیم روستای پدری شان _عقدا_ از توابع میبد... (عکس ها متعلق به عقدا می باشد!) روستایی با قدمت بسیار، و قلعه های زیبای قدیمی و کوچه باغهایی با دیوارهای گلی و درختان بیرون زده از باغ! و شعری که هرچه به مخ فندقی ام فشار آوردم یادم نیامد! و الان به لطف گوگل عزیز پیدایش نمودم:


مشکل شرعی ندارد بوسه از لبهای تو!

میوه ی بیرون زده از باغ حق عابر است...


پ.ن3:حتما در دیدار از یزد، از این روستای زیبا هم دیدن کنید.

خانم فامیل دور ! بیا اینم تبلیغ روستاتون!


  • موافقین ۱ مخالفین ۰
  • ۹۶/۰۲/۱۹
  • ۵۷۸ نمایش
  • امّــــ شـــهــــر‌آشـــــوبـــــــ

نظرات (۵)

سلام
ای بابا دلتون جوون باشه جوونی به موی مشکی نیست که همین که شادی و اکتیو کافیه ، عکس آخریتون خیلی حرفه ای هست من خیلی خوشم اومد 
یه سوال : شما اهل کاشان هستید ؟ تا حالا کاشان نرفتم من هم سفر رو خیلی دوست دارم اصلا یکی از فانتزی هام سفر به روستاست بزنم به دل کوچه و پس کوچه های روستا آخ بارون بیاد و بوی کاه گل 
من ساکن کرج هستم 
پاسخ:
سلام مریم خانوم
البته جوون هم هستیم!!! موی مشکی هم داریم!!!

بله ما اهل دیار سهرابیم.
پیشنهاد میکنم حتما تشریف بیارید کاشان. هم خود کاشان به خاطر بافت سنتی و خانه های تاریخی فوق العاده اش، هم روستاهای خوش آب و هوای اطرافش.
اگه تصمیم گرفتید تشریف بیارید، بفرمایید تا راهنماییتون کنم
  • دچـــــ ــــــار
  • هم روزتون مبارک:)
    + هم سفرتون بخیر

    + هم به  به به قلمتون :) هم احسنت به این انرژی و حس زندگی ِ وبلاگتون 
    پاسخ:
    روز همه جوونا مبارک
    ممنونم 
    لایق این تعریفا نبودم
    سفر عالیه همیشه به سفر باشی وو خوشی ان شالله.
    اما من بدون مستر سفر نتوانم! :|
    فکر کنم این یکی از  عیوبم باشه :(
    پاسخ:
    ممنونم
    بله دقیقا خواهرم هم همینو بهم گفت، گفت تو چطوری میتونیییی؟؟؟؟ من که نمیتونمممم!!!
    دست روحیات آدماس، من خیلی آدم وابسته ای نیستم
    باریکلا!!
    پاسخ:
    مقدم پربرکت حضرت آقایمان را گرامی میداریم!
    چشممون کف پاتون:) ! 
    چ جای با صفایی جای ما خالی
    پاسخ:
    بله واقعا جای همه دوستان خالی
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

    در این برهه ی تاریخ، مادر دو فروند کوچولوی بازیگوش هستم!
    علی کوچولویی که از دیوار سفیدکاری بالا میرود
    و فاطمه حسنایی که در حال آموزش بالارفتن از دیوار است!

    و مادری که خداوند از دست این دو ترکیبِ عالی صبرش دهد!!

    ....
    هرچه که اینجا می نویسم، صرفا برداشتهای شخصی ذهن یک انسان است. پس دلیلی ندارد که حتما و قطعاً اشتباه نباشد. چرا که انسان ممکن الخطاست...
    من اینجا بلند بلند با خودم حرف می زنم.
    خطابهای پندآموز مرا فقط خطاب به خودم بدانید.

    بایگانی