ای‌شما!‌ ای‌تمام‌ عاشقان‌ هرکجا

نام یک نفر غریبه را، در شمار نامهایتان اضافه می کنید...؟

خرس های صورتی!

پنجشنبه, ۲۴ بهمن ۱۳۹۸، ۰۵:۵۰ ب.ظ

تصور کنید یه پسرِ سی ساله ی سیبیل دررفته (شما بخونید نره غول) ، که الان باید یه دستش پوشک بچه باشه و یه دستش موزِ کوچولوی ایرانی و پرتقال خونی و خیارِ بومی، و وقتی می‌ره خونه با آرنج در رو باز کنه و بگه: « ضعیفه! کجایی؟» حالا دیده میشه با یه خرسِ صورتی که از صدوسی و دومین دوست دخترش هدیه گرفته و اتفاقا هم قد خودشه و یه زنجیر استیل دور گردنش و شلواری که تا پایینِ مارکِ لباس زیرش اومده و هر آن ممکنه از پاش بیفته! (معلومه تلاش بسیاری داشته که جوری تنظیم کنه که مارکه به انضمام یه خر پشم و پاقال حتما به مخاطب نشون داده بشه) و همچین ابروها رو برداشته و یه گوشواره کاشته دم ابروش (اسم این گوشواره دم ابرویی ها نمی‌دونم چیه!) که مدام از خودت و بغل دستیت می‌پرسی:این دختر بود؟ پسر بود؟ چی بود؟

واقعا صحنه از حدِ چندش گذشته! 

اینکه کدوم زنی میخاد در آینده به این تکیه کنه و کاخ آرزوهاشو رو شونه ش بسازه جدا، اصلا کدوم دختری اینو بعنوان دوست پسر قبول داره؟؟ 

دخترم دخترای قدیم!

  • امّــــ شـــهــــر‌آشـــــوبـــــــ

نظرات (۱۴)

  • دچارِ فیش‌نگار
  • این قلم داره حیف میشه توی وب

    :)

    پاسخ:
    چی میگییین!!

    😅

    پاسخ:
    خنده دار بود؟؟ 

    :)
  • قاسم صفایی نژاد
  • قدیمی‌ها که سپندارمزگان داشتن :D

    پاسخ:
    آقای دکتر، سپندارمزگان رو کیا به کیا تبریک میگفتن؟
    اصلا مراسمشون چطوری بوده؟ میشه اطلاعات بدید؟
  • بنتُ الهدی
  • ایشششش

    پاسخ:
    :)))))

    مامان علی بیا بغلم بچلونمت!!

     

    دقیقا حرف دل منوزدی:))

     

     

    پاسخ:
    به قول دختر داداشم بخلم کن!

    چیکار کنیم با این خرسا؟

    موافقم  با اینکه قلمت داده اینجا حیف میشه 

    پاسخ:
    کجا باید برم که قلمم حروم نشه؟!

    باید بهشون گفت:خواهرم حجابت را رعایت کن

     

    پس فرداقراره شوهرکنی خوبیت نداره:))

     

     

    پاسخ:
    :)) قبول دارم
    الانا دیگه باید گفت خواهرم نگاهت، برادرم حجابت!

    قلمت رو بذار توی یه قلمدون نقره خوب ازش نگه داری کن :))))

    پاسخ:
    ندارم! از میدون امام یکی برام بخر :) 

    نقره نداره مس و اون مدلای خاتم کاری داره میخوای برات بخرم:)))

    پاسخ:
    یه چیزی بخر که حرمت قلم منو حفظ کنه! میناکاری هم بد نیست‍!

    آَههههههههه .... صبح جمعیه حالمونو چه چه مال کردی.همه  و اون پشم و پاقالا.اوقققققق

    پاسخ:
    عه، ببخشید حواسم به حامله ها نبود!!

    و من تو این شلوغ بازار دلم میسوزه به حال عشق و عاشقی که هر روز با این مدل اراجیف کاریا داره بیش از پیش و باز بیشتر لگد مال میشه!

    و وقتی تو همچنان مثلا خدایی نکرده میپرسی چرا؟و چگونه؟!

    همین آقا پسره میگه عاشقی نکردی و عشق نمیدونی چیه...

    ومن...

    بنظرم ما تو دوران گذریم نمیدونم تا کی!

    ولی یه روزی خوب میشه.

    الان مده...

    پاسخ:
    چرا اسم عشق میذارن روی این گندکاریا و ساحت این کلمه رو خراب میکنن؟ خب بگن دوستی، بگن رفاقت، عشق خیلی مقدسه

    بسم الله

    سلام بانو 

    عید و روزتون مبارک 

    دیده شده خرس صورتیه که دختره داده دوست نره خرش شب با داداش دختر برگشته پیش خودش .. انقدر قر و قاطی :)))

    نگران نباش بالاخره یه پلنگی هم این جناب رو تقبل میکنه 

    پاسخ:
    سلام . ممنون عید شما هم مبارک


    واقعا هم دخترا این دوره زمونه پلنگن و پسرا موش :|
  • میرزا مهدی
  • سپندارمذگان رو مرد خانواده به اهل خانواده تبریک میگفته. سپندارمذ رو روز تولد زمین میدونستن و میگفتن زمین هم مثل مادر بی ریا و بدونِ منت از خودش به آدمها ارزانی میکنه . همه چیز رو. بر همین اساس اون روز رو روز مادر و حتی خانواده هم میگفتن. برای اون روز مادر میشده حاکم خونه. دیگه مرد سالار نبوده و اون روز روزِ زن و بچه بوده و اونا امر میکردن. ما رو ببر گردش. برامون غذا تهیه کن و خیلی چیزهای دیگه. نه خرسی بوده و نه گریزلی ای... نه قلبی و نه پشم و پیلی ای...

    سعی کردم از اطلاعات قبلیم اینجابنویسم بدون مراجعه به کتابی که دارم. اگه تونستید این کتاب رو تهیه کنید و بخرید. (دیدی نو از دینی کهن)

    مفیده برای همه.

     

    پاسخ:
    جدی بوده اینا؟ یا از همون چیزاییه که کوروش پرستا برای ترسیمِ آرمانیِ حکومت هخامنشیان بهش میبندن؟ 
    یادمه یه دوره ای تحقیق میکردم دیدم چققققدر زن حقیر بوده تو اون دوران. و چقدر اراجیف در اومد در مورد کرامت زن در اون دوره!

    اگه اینجوری باشه البته خیلی خوبه! تصور کنید یه رو کامل پا رو بندازی رو پا، اونوقت آقای خونه ناهار بپزه،ظرف بشوره، بچه عوض کنه!! وای من عاشق سپندارمزگان شدم :|


  • میرزا مهدی
  • بله که جدی بوده. دست کم نگیر فرهنگ کهن ایران زمین رو. 

    حتما خودت میدونی ولی ما دوازده تا جشن بزرگ داشتیم. 

    با اجازت چون حضور ذهن ندارم اینو کپی میکنم:

    روز نوزدهم فروردین که اسمش هم فروردین بود به اسم  جشن فروردگان  اون زمانها هر روز یه اسم داشت. یکم و دوم و سوم نبود. روزها اسم داشتن. روز سوم اردیبهشت که اسمش اردیبهشت بود. مثلا همه ی روز سوم همه ی ماه ها اردیبهشت بود. چون اون اسم با اون ماه هم نام میشد، جشن رو تو همون ماه میگرفتنجشن اردیبهشتگان ششم ششمین روز هر ماه اسمش خرداد. که جشن خردادگان   میشد روز ششم خرداد. و تیر  روزِ سیزدهم، روز تیرجشن تیرگان و امردادروز هفتم، روز امردادجشن امردادگان و شهریور روز چهارم، روز شهریورجشن شهریورگان۷مهرروز شانزدهم، روز مهرجشن مهرگان۸آبانروز دهم، روز آبانجشن آبانگان۹آذرروز نهم، روز آذرجشن آذرگان۱۰دیروز یکم، روز هرمزدجشنخرم روز۱۱بهمنروز دوم، روز بهمنجشن بهمنگان۱۲سپندارمذروز پنجم، روز سپندارمذ

    جشن اسفندگان

     

     اونایی که بولد کردم توضیحات منه. بقیه ش رو واقعا وقت ندارم براتون توضیح بدم . واضحه.

    بخون و بهره ببر. روی لینک ها میتونی کیلیک کنی.

    اسلام وقتی وارد ایران شد، نقش زن کمرنگ شد. نه اینکه اسلام خودش این کار رو کرده باشه، تعصبات و کج فهمی های تازه مسلمونها، کم کم زن رو به داخل چهار دیواری ها کشوند . این انقلاب اسلامی بود که دوباره نقش زن رو احیا کرد. 

    نتیجه گیری: برای حفظ انقلاب اسلامی، بروید رأی بدهید/. D:

    پاسخ:
    ولی من چیزی که خوندم اینجوری نبوده، در زمان قبل از اسلام نقش زن اصلا جالب نبوده توی ایران

    ما برای دفاع از آرمانهامون میریم به اصلح رای میدیم! 
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

    در این برهه ی تاریخ، مادر دو فروند کوچولوی بازیگوش هستم!
    علی کوچولویی که از دیوار سفیدکاری بالا میرود
    و فاطمه حسنایی که در حال آموزش بالارفتن از دیوار است!

    و مادری که خداوند از دست این دو ترکیبِ عالی صبرش دهد!!

    ....
    هرچه که اینجا می نویسم، صرفا برداشتهای شخصی ذهن یک انسان است. پس دلیلی ندارد که حتما و قطعاً اشتباه نباشد. چرا که انسان ممکن الخطاست...
    من اینجا بلند بلند با خودم حرف می زنم.
    خطابهای پندآموز مرا فقط خطاب به خودم بدانید.

    بایگانی