ای‌شما!‌ ای‌تمام‌ عاشقان‌ هرکجا

نام یک نفر غریبه را، در شمار نامهایتان اضافه می کنید...؟

گفتاردرمانی

۱۷
ارديبهشت

مامان میخواد به علی تلفظ صحیح «قابلمه» رو یاد بده!

میگه: علی بگو قابلمه

علی: آبالا

-بگو قاب

- باب

-لِ

-لِ

- مه

-به

-حالا بگو قابلمه

-آبالا

:| 


  • امّــــ شـــهــــر‌آشـــــوبـــــــ

لوستر موز و انبه

۱۵
ارديبهشت

شاید برای شما هم این سوال پیش اومده باشه که چرا خدا، سرتاسر زمین رو از نعمت پر نکرده؟ 
چرا بعضی جاهای زمین، بیابون خشک و بی آب و علفه، جوری که مردمش باید برای رسیدن به آب اینقدر زحمت بکشن، اینهمه گرما رو تحمل کنن و سختی بکشن، درحالیکه بعضی جا، اینقدر خوش آب و هواست که مردمش حال می کنن و از خوشی میزنه به کله شون! چی میشد اگه همه جا سواحل مدیترانه زیبا و پرنعمت بود! (البته با رعایت شئونات اسلامی خواهران و برادران)

چرا همه ی زمین پر از آبادی نیست؟ مگه از فضل خدا چیزی کم میومد که مثلا کوهها از جنس طلا باشه، یا دیوار خونه ها از جنس شکلات باشه و هروقت هوس شکلات دارک ۸۰ درصد کردیم، دیوار رو گاز بزنیم و مستفیض بشیم! زمینها همه سرسبز و قشنگ، باغها پر از گیلاس و انبه و آووکادو! و خلاصه انقدر فراوونی نعمت باشه که هیچکس تو فقر نباشه. مگه نه اینکه خزائن آسمونا و زمین دست خداست؟ پس چرا بیشتر نداده؟ چرا ویلا نداده؟ کنار دریا نداده؟!
جواب این سوالتون رو خداوند تو سوره ی شوری، آیه ی ۲۷ داده:
ولو بسط الله الرزق لعباده لبغوا فی الارض ولکن ینزل بقدر ما یشاء انه بعباده خبیر بصیر

مخلص کلام اینکه اگه بیش از حدِ ظرفیتتون از خزانه ی نعمتمون برای شما نازل میکردیم،درزمین طغیان و فساد میکردید. می‌زدید به سیم آخر و آی میتازوندید. پس همینقدر کافیه براتون.(البته نعمت نداده هم دارید میتازونید)
خداوند خودش از نیازهای بندگانش آگاهه، هر اندازه که مصلحت بدونه نعمت رو نازل میکنه...

من این آیه رو با تمام منطق و عقلم پذیرفته م،  چون ماهم کم و بیش، حد ظرفیت بشر رو میدونیم، میدونیم که اگه نعمت پیش زیاد بیاد چطور مست میشه و دیگه نمیفهمه چیکار میکنه.
پس دیوارهای شکلاتی و لوسترهای موزی بمونه واسه بهشت... اصلا ما را نسزد که آووکادو بخوریم :|


  • امّــــ شـــهــــر‌آشـــــوبـــــــ
رفتیم فروشگاه، میخواستم برای علی مسواک بخرم، چند مدل مسواک بچگونه دیدم.
یه مدل بود، که تو بسته بندی هر مسواک، یه چیزکوچیکی اشانتیون گذاشته بودن.
یکیش یه مدل فیگور شکل بتمن بود، یکیش ماشین آتش نشانی، و آخری هم مکعب روبیکِ جاسوییچی...
سه تا رو برداشتم و به علی نشون دادم، گفتم کدوم رو میخوای؟
گفت این (مکعب روبیک)
گفتم این آقاهه هم قشنگه ها
گفت این (بازمکعب روبیک) 
گفتم ماشینه رو نمیخوای؟
باز با قاطعیت گفت این!

از اولم مطمئن بودم مکعب رو انتخاب میکنه.
 پسر ما اصلا علاقه ای به ماشین و توپ و تفنگ و اینجور بازیهای پسرونه نداره، درعوض عاشق بازیهای فکری و حل پازل و معماست! و البته قابلمه!
امیدوارم در این یه فقره (هوش و استعداد و خلاقیت) به دایی مجتباش رفته باشه!
  • امّــــ شـــهــــر‌آشـــــوبـــــــ

به طور رسمی انفصال از خدمت شدم.

بعد از حدود شش سال حسابداری، امروز با دنیای حسابداری خداحافظی میکنم. از همون اولشم من مال حسابداری نبودم. و اگه نبود این اجبارِ لعنتیِ قدیمی، هیچوقت حتی سراغشم نمیرفتم. و حالا گرچه احساس سبک بالی و سبک باری می کنم ولی حسرتهای زیادی توی دلم مونده.

ولی بالاخره تموم شد. و من امیدوارم که هیچوقت مجبور نشم مشغول به کاری بشم که علاقه ای بهش ندارم. چرا که سخت ترین کار دنیا اون کاریه که بدون عشق انجام بشه. 

از این به بعد قراره تبدیل به منِ جدیدی بشم. دلم میخواد در عنفوان سی سالگی، برم سراغ علاقه هام.میخوام گذشته ی کاریم رو شیفت دیلیت کنم با یه چرخش صدوهشتاد درجه، از نو شروع کنم و امیدوارم که خداهم برام بخواد.


ولی اگه برگردم به قبل، خیلی زودتر از اینها از این کارِ دوست ناداشتنی خارج میشم. قبل از اینکه مجبور بشیم حرمت های خواهر و برادری رو خدشه دار کنیم و دلخوری پیش بیاریم. قبل از اینکه هردو به گلومون برسه. قبل از اینکه عزت نفسم لطمه بخوره به خاطر ناهماهنگی هایی که مقصرِ صددرصدشم نیستم. 


اگه ابتدای راهِ شاغل شدن هستید، به عنوان کسی که از راهِ رفته با شما سخن میگه به این نکات توجه کنید.

1- هیچ وقت، هیچ وقت، وارد کاری نشید که بهش علاقه ای ندارید بلکه شغلی رو انجام بدید که از فرط علاقه، در اون گذر زمان رو احساس نکنید.

2- اگه به اجبارِ مسائل مالی وارد همچین کاری شدید، به عنوان شغل همیشگی بهش نگاه نکنید. و همون موقع که درحال انجام اون کار هستید، در حال یادگیری حرفه ی مورد علاقه تون هم باشید تا به زودی از شر اون کار خلاص بشید.

3- زمانی که مشکلات مالیتون رفع شد، یا سبک تر شد، از اون کار بیاید بیرون. به سرعت! 

4-تا حدِ امکان سعی کنید شغلی برای خودتون پیدا کنید که زیرِ یوقِ کارفرما نباشید. کارفرماها بهترینشون هم یه خرده فرمایشاتی دارن که گاهی آدم مجبوره در یه سطحی ظلمشون رو تحمل کنه. بهترین کار از نظر من شغل آزاده. درسته که مشکلات زیادی داره ولی قطعا آینده اش خیلی بهتر از کارمندی و کارگریه. 

5- در کاری که عزت نفستون درش حفظ نمیشه نمونید. به هیچ وجه...

6-قبل از اینکه اخراجتون کنن، خودتون برید. اینجوری حرمتها هم حفظ تره.

7- و در آخر هم هیچ وقت برای شروع کردن دیر نیست. و من امروز میخوام این رو به خودم ثابت کنم.

  • امّــــ شـــهــــر‌آشـــــوبـــــــ

الان یه سوال برای من پیش اومده

اگه مردم نیم ساعت برن تو مسجد، تو صف نماز جماعت کنار هم بایستن آمار شیوع کرونا بالاتر میره یا اینکه سه چهار ساعت برای ضبط برنامه ی دورهمی بدون ماسک و دستکش به هم بچسبن؟؟


تفرجگاه ها و پارکها تو شیوع بیماری موثرتره یا زیارتگاهها و حرم ها؟؟


قول میدم اماکن مذهبی، آخرین مکانیه که این دولت آزاد میکنه

همیشه دچار افراط و تفریطن، اسم خودشونم گذاشتن دولت اعتدال!



پ‌ن: چرا نگاهمون جوریه که کریه ترین و منفی ترین وجه حرف طرف مقابلمون رو برداشت میکنیم؟ این یه جور اشکال سیستم ذهنیه ها
یه بار دیگه کاملا بی طرفانه مطلب منو بخونید. می خوام بگم اگه حرم و نمازجماعت ممنوعه، چرا پارکو دورهمی آزاده؟ چرا اونا کرونازاست، ولی اینا نیست؟ نمیخوام بگم مسجدا رو باز کنید، میخوام بگم پارکا رو ببندید
البته منظورم اون بزرگوارانی که نظر دادن نبود، بلکه اون دیسلایکا مدنظرمه
  • امّــــ شـــهــــر‌آشـــــوبـــــــ

اصلا ذات روزه، «تقوا»ست.
همه ی عبادات، یه کاری «انجام دادنه» ولی روزه یه کاری «انجام ندادنه»
خداوند هم تو قرآن فلسفه ی روزه رو تقوا ذکر کرده.
و همین انجام ندادنه که روح آدم رو بزرگ میکنه
همین که شاعر والا قدر فرموده:
وقتی ای دل به گیسوی پریشون میرسی خودتو نگه دار!
«خودتو نگهدار» در اینجا به معنای همون تقواست!!! (دیگه شرمنده، وسع شاعر در معرفی تقوا همین بوده!)

یه نمونه ی دیگه اش، میشه به قورمه سبزی های مونده از سحر اشاره نمود!
تصورکن سرظهر از خواب پا میشی، حالا همیشه این موقع اندازه ی کله ی گاو صبحونه میخوردی ها، ولی الان روزه ای! درحالی که توی شکمت صدای به هم خوردن ورق های گالوانیزه میاد، اتوماتیک وار میری سر یخچال، اولین صحنه ای که میبینی چیه؟ قورمه سبزی های بازمانده از سحر!
همون قورمه سبزی خوشمزه ای که حسابی جا افتاده و چاشنی هاش همه به اندازه اس!
همون که آشپز به قاعده ی نیم کیلو گوشت راسته ی گوسفندی و سی مثقال زعفرون اعلا خرجش کرده!
همون زیبای خفته ای که از سر شب عطرش ساختمون رو برداشته بود! بله همون بزرگوار رو عرض میکنم!
از قضا حالا که روزه ای، لوبیاهاش میان جلو سلام میکنن و ته دیگ سیب زمینی های برشته ی کنجدیش وسط یخچال بندری میرقصن! در این مرحله دیگه به خودت فحش میدی که چرا سحر جا نداشتی و بیشتر نخوردی! 
دقیقا به همین مرحله ی رویتِ این عزیزان و بازهم نخوردن و ادامه دادن روزه، تقوا میگن!
اصلا خوندن این متن خودش یه درجه از تقواست! که اگه یه بار دیگه برگردید و بخونیدش، شما یکی از متقیانِ بزرگِ روزگارید!


  • امّــــ شـــهــــر‌آشـــــوبـــــــ

پسرک ما بکی از پیروان سرسخت مکتب آنارشیسمه....یعنی نظم رو مخشه!

 همه چیز توی خونه، اعم از اسباب بازی ها، قابلمه ها، کتابا، دستمال آشپزخونه ها، رخت و لباسا و خلاصه همه چیز، باید و حتما باید ریخته پاش باشه، وگرنه نظم فکریش بهم میخوره!

و این میشه که خونه تمیز کردنِ من نه تنها چندین ساعت طول میکشه، بلکه مصداق بارز آب در هاون کوبیدنه

مثلا من میرم سراغ قابلمه ها، وی برسر زنان و جیغ کشان میدوه سمتم و میگه آبلاااا، یعنی قابلمه ی منو دست نزن! 

قابلمه رو ول میکنم میرم سراغ عروسکا، قابلمه رو پرت میکنه و میدوه میگه نی نی!

نی نی ها رو دور میندازم، میام سراغ کتابا! مث قرقی خودشو میرسونه و میگه عدیسی (یعنی کتاب نی نی عسلی منو رد کن بیاد)

و این دومینو تا ساعاتی همینطور ادامه داره تا بالاخره یکیمون خسته بشه و وا بده!

و همچنین همین خصلت آنارشیستیه که باعث میشه نصف شب که میرم سراغ یخچال، یهو پام بره روی کرمِ کوکیِ رنگی، و ناگهان انرژی پتانسیلِ ذخیره شده در کوکش تبدیل به انرژی جنبشی بشه و صدای جیرجیرش دربیاد و همزمان انرژیِ پتاسیلِ بخشِ دردِ مغز من تبدیل به جیغ بنفشِ فروخورده در گلو بشه... 

راستش من از وقتی علی رو دیدم، به ریخت و پاش حضرت آقا گیر نمیدم، چون به این نتیجه رسیدم که این مردا، از بندِ قنداق شلخته و نامرتبن! دست خودشونم نیست :|

  • امّــــ شـــهــــر‌آشـــــوبـــــــ

لُپ های گذرا

۰۷
ارديبهشت

عکسای حدود شش ماهگی علی رو که نگاه میکردم، به خودم گفتم چرا اون موقع به اندازه ی کافی لُپ های آلوچه ایش رو نخوردم!! 

آخه چی شد که من اون دست و پاها و لُپای گوشتالو رو گازگاز نکردم؟؟!

خوب که فکر کردم یادم اومد که اون موقع تنها دغدغه م بزرگتر شدن پسرم و دراومدن دندوناش بود، و وقتی دندوناش دراومد، دیگه اون لپا هم آب شد... 


انتظار بزرگ شدنش رو میکشیدم، درحالیکه هیچ لذتی از کوچک بودنش نبردم!

مثل همین الان...

 گاهی فکر میکنم در چندسال آینده دلم برای همین بی دغدغه بوسیدنش هم تنگ میشه!

  • امّــــ شـــهــــر‌آشـــــوبـــــــ

روزه اولی

۰۵
ارديبهشت

امسال، بعد از دوسال روزه خوری، میخوام مثل آدم روزه بگیرم! البته ان شالله...

دوسال پیش که علی چهار ماهه بود و پسری بود به شدت شکمو . (از لپ های آویزونش تو عکسای اون موقع کاملا مشهوده!) و انقدر شیر میخورد که من حتی فکر روزه گرفتن هم مو به تنم سیخ میکرد!

 و البته خودم هم مدام در حال خوردن بودم. یعنی مدااااام! درواقع حضرت آقا هرچی پول درمیاورد میریخت تو شکم ما دوتا :|

پارسال هم که با اینکه تمام تلاش خودمو به کار گرفتم، آخرش تونستم فقط ده تا از روزه ها رو بگیرم. تقریبا سه تا درمیون. 

یه جورایی حس میکنم روزه اولی ام، باید برام روزه واکنی بگیرن!



  • امّــــ شـــهــــر‌آشـــــوبـــــــ

زلیخای زمان

۰۳
ارديبهشت

بچه های خواهرشوهرم شبا سر دیدن فیلم یوسف با مامان و باباشون دعوا میکنن!


بابا چی میخواید از جون این پیغمبر!؟ 

زلیخا دست از سرش برداشت، شماها دست برنمیدارید؟؟

  • امّــــ شـــهــــر‌آشـــــوبـــــــ

در این برهه ی تاریخ، مادر دو فروند کوچولوی بازیگوش هستم!
علی کوچولویی که از دیوار سفیدکاری بالا میرود
و فاطمه حسنایی که در حال آموزش بالارفتن از دیوار است!

و مادری که خداوند از دست این دو ترکیبِ عالی صبرش دهد!!

....
هرچه که اینجا می نویسم، صرفا برداشتهای شخصی ذهن یک انسان است. پس دلیلی ندارد که حتما و قطعاً اشتباه نباشد. چرا که انسان ممکن الخطاست...
من اینجا بلند بلند با خودم حرف می زنم.
خطابهای پندآموز مرا فقط خطاب به خودم بدانید.

بایگانی