ای‌شما!‌ ای‌تمام‌ عاشقان‌ هرکجا

نام یک نفر غریبه را، در شمار نامهایتان اضافه می کنید...؟

۱۶ مطلب در دی ۱۳۹۸ ثبت شده است

احساس میکنم ظرف وجودم مثل آبکش شده!

هرچی از این طرف سعی میکنم تو مشکلات صبوری کنم، با بی قراری ها و شیطنتهای علی بسازم، مامان خوبی باشم، همسر وظیفه شناسی باشم، از اونطرف با یه جرقه، مثل کبریت آتیش میگیرم و با عصبانیت همه چیز رو میسوزونم...

هرچی به زعم خودم اعمال حسنه میریزم تو ظرف، مثل آبکش از اونطرفش در میره! قششششنگ میشوره میبره!


خسته شدم ازت ای دل کم حوصله ی بی شکیب!



ای تمام عاشقان هرکجا...!
...
این دلِ نجیب را
این لجوجِ دیرباورِ عجیب را
در میان خویش راه می دهید؟!

  • امّــــ شـــهــــر‌آشـــــوبـــــــ

گاوها

۲۹
دی

تازه یه کم گوشمون داشت از شنیدن خبرهای بد امن میشد که باز این خبر شیرهای آلوده اعصابمون رو بهم ریخت. 

برای من که یه مادرم، شاید دردناک ترین خبر همین باشه که شیری که بچه م میخوره آلوده ست. اونم آلودگیی که با هیچ جوشوندن و پاستوریزه کردنی از بین نمیره.

برای خودم خوردن یا نخوردن شیر چندان اهمیتی نداره. هرچند این روزها از هر طرفی که میچرخم، یه سری از استخونام صدا میدن و موقع نماز مجبورم دستم رو به زانوم بگیرم و پاشم و احساس میکنم تا پوکی استخوان فاصله ی چندانی ندارم! اما بازهم خودم مهم نیستم. 

مهم این بچه است که قوت قالبش شیره و هر بار شیرشیر گویان میره در یخچال رو باز میکنه و نصفه شب که از خواب میپره هیچ چیزی جز خوردن شیر دوای دردش نیست. 


از لعنت کردن خوشم نمیاد ... 

ولی میخوام از همین تریبون لعنت کنم همه ی اون پست فطرتایی که برای نفع شخصی خودشون، برای پر کردن جیب کثیف خودشون، با سلامتی مردم بازی میکنن. 

لعنت بر شمایان! ای کاش به جای اون زبون بسته ها به شماها میگفتن گاااااو!

  • امّــــ شـــهــــر‌آشـــــوبـــــــ


وامصیبتا! 

قلقلی هم از صداوسیما رفت! حالا چه خاکی تو سرمون بریزیم؟!

بچه ها! ایران دیگه بعد قلقلی جای موندن نیست!




  • امّــــ شـــهــــر‌آشـــــوبـــــــ
کتاب خرخروی عرعرو هم پاره شد... توسط علی... اونم ساعت یک نصفه شب...

درحالی که پسرک کتاب رو آورده بود توی رختخواب تا براش بخونم، یهو به سرش زد که ببینه چطور میشه اگه این طرف صفحه رو بگیره بکشه و به اونور صفحه نزدیکش کنه!! که ناگهان برگه ی کتاب پاره شد. و علی با تعجب نگاهش کرد.

 گفتم پسرم! کتابت رو پاره نکن، خراب میشه ها!!! نگاهی به من کرد و بعد انگار که یهو یه چیزی یادش اومده باشه، زد زیر گریه!! حدود دودقیقه گریه کرد، بعد دوباره کتاب رو برداشت و صفحه ی بعدی رو پاره کرد. و صفحه ی بعدی و صفحه ی بعدی ( و من هم به دلیل انزجاری که نسبت به این کتاب داشتم اجازه دادم تا کاملا ماموریت خودشو انجام بده!!)

همه ی صفحه های کتاب که ورق ورق شد، ناگهان برای بار دوم زد زیر گریه و این بار حدود یک ربع گریه کرد! و روی صحبتِ تمام جیغهاش من بودم!!! و من نتونستم حالیش کنم که :"عزیزم! خودت پاره ش کردی! مگه من مقصرم که الان فریادش رو سر من میزنی؟! اون موقعی که بهت میگم مواظب باش پاره ش نکن، گوش نمیدی! الان که خرابش کردی اومدی سر من خالی میکنی؟!" 

نتونستم حالیش کنم و فقط سکوت کردم تا گریه و سوگواریش تموم بشه و خوابش ببره! و بهش قول دادم فردا صبح براش کتابش رو بچسبونم...

و یاد خودم افتادم...
و همه ی روزهایی که گناه کردم... خراب کردم... گند زدم... و بعد گریه ام به آسمون بلند شد و از خدا طلبکار شدم که ای خدا!!! آخه چرا؟؟؟ آخه چرا من؟؟؟ و لابد خدا از لابلای قلبم داشت میگفت آخه عزیزم! خودت کردی! خودت گند زدی! چرا الان مخاطب جیغ و فریادهات منم؟؟؟

و خدا هیچوقت نگفت...و فقط صبر کرد تا من سوگواریهام تموم بشه و فردا صبح، دوباره با بردباری و گذشت، کتابِ پاره رو برام بچسبونه!


  • امّــــ شـــهــــر‌آشـــــوبـــــــ

جدیدا احساس می کنم میکنم بعضی کارای علی (بلاتشبیه) چقدر شبیه آمریکاست!

مثلا اگه در خواسته ش، من یه قدم عقب برم و تسلیمش بشم، اون در حمله ی بعدی ده قدم میاد جلو!

یعنی فقط منتظره از من یه ضعف کوچولو ببینه!

بطور مثال، همونطور که در این تصویر میبینید، من بخاطر اینکه بچه رو از سر خودم باز کنم و به کارام برسم، اجازه ی دسترسیش به این کابینت رو دادم! 

وی پس از اینکه همه ی زار و زندگی منو ریخت بیرون و توی همه ی آبکش و قابلمه ها راه رفت و حسابی خسته شد، و در حالیکه زیرچشمی به من نگاه می کرد ، رفت سراغ کابینت بعدی! و کاملا حق به جانب و عادی، با داد و بیداد از من میخواست در کابینت بعدی رو هم باز کنم! یعنی تا همه ی زندگی منو کندوکاو نکنه دست بردار نیست! منو تسلیم محض میخاد!

الان آمریکا هم اگه هسته ای رو بدی بره، موشکی رو میخواد، موشکی رو بدی، باز یه چیز دیگه میخاد!



پ.ن1: نمیدونم آمریکاهای مردمم همینجوری ان؟؟ یا فقط آمریکای من انقدر استعمارگر و زیاده خواهه؟؟!

پ.ن2: دیسلایکی جون! بکوب دیسلایک رو :)



  • امّــــ شـــهــــر‌آشـــــوبـــــــ

قربانی

۲۲
دی

دوستان عزیز

سلام


نیت کردیم که ان شالله ابتدا برای سلامت امام زمان عج و بعد برای رهایی کشور از حوادث تلخ پی در پی، و بازگشت آرامش و ثبات به کشور عزیزمون، یه گوسفند قربانی کنیم و به دست مستمندان برسونیم.

لطفا اگر مایلید و در توانتون هست، نیت کنید و ما رو تو این حرکت خیر کمک کنید.


پیشاپیش از لطف و توجهتون سپاسگزارم


شماره کارت خصوصی خدمتتون داده میشه. اجرتون با مادر سادات


  • امّــــ شـــهــــر‌آشـــــوبـــــــ

در اینکه این اتفاق، یه اشتباه خیلی تلخ بوده، هیچ شکی نیست، و اتفاقا بچه حزب اللهیا بیشتر از بقیه ازین اتفاق قلبشون به درد اومده

ولی یادمون نره که سپاه، فقط اشتباه کرده، عمدی درکار نبوده...پس همه ی خدمات و جانفشانی های سپاه و سپاهی ها رو زیر سوال نبریم و فراموش نکنیم.


فقط اونجای قضیه عجیبه که یه عده دارن از خوشحالیِ ناشی از این انفاق، با دمشون گردو میشکنن! همه ی تسلیت هایی که بابت از دست دادن نخبه ها میگن هم نمیتونه این همه شعف و خوشحالیشون رو بپوشونه!

خواهر و برادر محترمی که از اشتباه سپاه خوشحالی! به تو هم میگن انسان؟؟! حالا شماها باید بخاطر اینهمه پست فطرتیتون جواب پس بدید.


  • امّــــ شـــهــــر‌آشـــــوبـــــــ

إنهُ فکَّرَ و قَدَّر

فَقُتِل کیف قدَّر

ثمّ قُتل کیف قدَّر


او (نشست) فکر کرد و نقشه کشید!

مرگ براو باد! (خاک تو سرش) چطور هی نشست و نقشه کشید!

باز هم مرگ بر او باد! (حیف نونی که بخوره) چطور نشست و مدام نقشه کشید!


این روزها که میبینم چطور ضدانقلاب از چپ و راست داره شایعه پراکنی میکنه و تمام تلاش و همّ خودش رو برای اثبات باطل و کوبوندن و پوشوندن حق به کار میبره، یاد این آیات سوره مبارکه مدثر میفتم. یعنی به هرگونه چرت و پرت باورکردنی و باور نکردنی متوسل میشن تا حق و باطل رو با هم مخلوط کنن و به مرادشون برسن. 



یریدون لیطفئو نورالله بافواههم و الله مُتمُّ نوره و لو کره الکافرون!

خدا وقتی بخواد نوری روشن بمونه، شماها با دهانهای کثیفتون و با فوت کردن نمیتونید خاموشش کنید. و حرکت نهضت اسلامی، همون نور الهیه که خاموش شدنی نیست...



  • امّــــ شـــهــــر‌آشـــــوبـــــــ

بعضیا هم وسط این بگیر و بزن های ایرانی-آمریکایی، وایسادن اون طرف و مدام دارن برا ما لغز میخونن! انگار از ته دل ناراحتن که ایران پایگاههای آمریکا رو زده!

یکی نیس بگه آخه تو ننه ت آمریکاییه؟! بابات آمریکاییه؟! اصلا چته تو؟؟!


  • امّــــ شـــهــــر‌آشـــــوبـــــــ

غیرت

۱۶
دی
وجودِ بابرکت یعنی وجودِ تو...
که هم با زنده بودنت به زندگی ها حیات بخشیدی، و هم با رفتنت قلبها رو بیدار کردی... 

مرد باغیرت!

رفتنت شونه های خواب زده مون رو تکون داد و اشکی شد که ریخت تو چشمای بهت زده مون... مردی رو دیدیم که محکم ایستاده وسط هجوم طوفان درحالی که خنده روی لب داره و خم به ابرو نمیاره! 

رفتنت تکونمون داد... مرد باغیرت!


پ.ن1: هنوزم کسی مونده تو این مملکت که بگه "آمریکا دشمن نیست"؟؟!!

پ.ن2: حاج قاسم مصداق واقعیِ آیه ی "اشداءُ علی الکفار، رحماءُ بینهم" بود. این همه رحمت و عطوفت در کنار اونهمه هیبت و عظمت و صلابت در مقابل دشمن، فقط از یه سربازِ مکتب قرآن برمیاد...


  • امّــــ شـــهــــر‌آشـــــوبـــــــ

در این برهه ی تاریخ، مادر دو فروند کوچولوی بازیگوش هستم!
علی کوچولویی که از دیوار سفیدکاری بالا میرود
و فاطمه حسنایی که در حال آموزش بالارفتن از دیوار است!

و مادری که خداوند از دست این دو ترکیبِ عالی صبرش دهد!!

....
هرچه که اینجا می نویسم، صرفا برداشتهای شخصی ذهن یک انسان است. پس دلیلی ندارد که حتما و قطعاً اشتباه نباشد. چرا که انسان ممکن الخطاست...
من اینجا بلند بلند با خودم حرف می زنم.
خطابهای پندآموز مرا فقط خطاب به خودم بدانید.

بایگانی