ای‌شما!‌ ای‌تمام‌ عاشقان‌ هرکجا

نام یک نفر غریبه را، در شمار نامهایتان اضافه می کنید...؟

۱ مطلب در آبان ۱۳۹۵ ثبت شده است


دلم گرفته ازین روزها دلم تنگ است

میان ما و رسیدن هزار فرسنگ است...


دلم نوشتن نمی خواهد

دلم هیچ چیزی نمی خواهد

دلم فقط زیارت میخواهد...
 
زیارت کربلا...


پ.ن.1 :حوصله ی زدن حرفهای قشنگ قشنگ را ندارم.
فقط این را میدانم که دلتنگم
دلتنگ از اعمال خودم که این اربعین لیاقت حضور در کربلا را ازم گرفت
لیاقت روضه رفتن دهه ی اول محرم را ازم گرفت
لیاقت گریه کردن ها را...
آدم خیلی باید وضعش خراب باشد که ابر و باد و مه و خورشید و فلک دست به دست هم بدهند تا تو را از همه ی این لیاقت ها باز دارند.
که دقیقا تاریخ عملت بیفتد روز اول محرم، و نرفتن روضه ی سید الشهدا، و گریه نکردن شب تاسوعا... و محروم  شدن... محروم شدن...
و
و در پی آن دوهفته مرخصی از کار و بعد از آن هزار و یک گره کوچک و بزرگ که می افتد سر راه کربلا رفتنت... هزار و یک گره که تصور کربلا را هم ازت میگیرد.
همه اینها دست آن امتحانهایی ست که خرابش کرده ام. خرااب

پ.ن2: آقای من. خراب کردن از ما بر می آید و ساختن از شما. بساز این خراب بی خانمان را...

  • امّــــ شـــهــــر‌آشـــــوبـــــــ

در این برهه ی تاریخ، مادر دو فروند کوچولوی بازیگوش هستم!
علی کوچولویی که از دیوار سفیدکاری بالا میرود
و فاطمه حسنایی که در حال آموزش بالارفتن از دیوار است!

و مادری که خداوند از دست این دو ترکیبِ عالی صبرش دهد!!

....
هرچه که اینجا می نویسم، صرفا برداشتهای شخصی ذهن یک انسان است. پس دلیلی ندارد که حتما و قطعاً اشتباه نباشد. چرا که انسان ممکن الخطاست...
من اینجا بلند بلند با خودم حرف می زنم.
خطابهای پندآموز مرا فقط خطاب به خودم بدانید.

بایگانی