ای‌شما!‌ ای‌تمام‌ عاشقان‌ هرکجا

نام یک نفر غریبه را، در شمار نامهایتان اضافه می کنید...؟

۲۴ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۹ ثبت شده است

ناشکریم

هممون از دم ناشکریم!

من خودم از همتون ناشکر ترم، اسمم تو صدر لیسته!

ما اگه روزی هشتصد رکعت نماز شکر بخونیم، بخاطر همه ی بلاها و مکروهاتی که خدا می تونست تو اون روز بهش مبتلامون کنه، ولی از سر لطفش نکرد، بازم نمیتونیم حق شکرش رو ادا کنیم.

حق اینه که همه کاروبارمون رو تعطیل کنیم و فقط یه تسبیح بگیریم دستمون و بخاطر همه ی ندونم کاری هامون، بخاطر همه اداواطوارایی که برا خدا در آوردیم، روزی هزار بار بگیم: 

«غرق نعمتیم الحمدلله...حالیمون نیست، استغفرالله»

ماها فقط با یه کشیده به خودمون میایم، وقتی کشیده رو خوردیم فقط خودمونو ملامت کنیم.

  • امّــــ شـــهــــر‌آشـــــوبـــــــ

احیا با اعمال شاقه!

۲۸
ارديبهشت

حضور قلب، فقط اونجایی که وسط فراز نود دعای جوشن، با لنگه کفش علی، بذاری دنبال یه سوسکِ چقر و بدبدن! و آخرش جنازه ش رو از میون جیغ و فریاد حضار، از لای چادر خانما بکشی بیرون!

یا وسط بعلی بن موسی گفتن هات، یهو پسر، قرآن روی سرت رو بدزده، و تو یادت بره داشتی خدا رو به کی قسم میدادی!

خدایا! هنر اینه که این دعاهای شکسته بسته و احیای درب و داغون امثال منو قبول کنی، وگرنه پذیرفتن دعای باحالا و مخلصا که خدایی نمیخواد!

  • امّــــ شـــهــــر‌آشـــــوبـــــــ

ظنّ

۲۷
ارديبهشت

این شبا که دعای جوشن کبیر میخونم، به یه چیز قشنگی رسیدم. 

به این رسیدم که صفاتی که توی این دعا باهاش خدا رو صدا میزنیم، اکثرا صفاتِ رحمتِ خداونده. شاید تو کل هزارتا اسمی که باهاش خدا رو خطاب قرار میدیم، به تعداد انگشت های دست هم صفات قهر و غضب خدا وجود نداره! 

و این خیلی پیام قشنگیه که شب قدر، ما خدا رو با صفاتی صدا میزنیم که محبت به بنده ش، ازش میباره... 

همین که گفتن این دعا رو تو شبای قدر بخونید، یعنی شب قدر، خدا میخواد ببخشه... میخواد ماها باورکنیم که بخشنده است، که مهربونه، که بغلمون کرده، که دست محبتش رو کشیده رو سرمون... اگه اینجور نبود چرا گفته با این همه صفات رحمانی صدام کنید؟!


وقتی داریم به خدا میگیم "یا من سبقت رحمته غضبه" یا وقتی میگیم "یا باسط الیدین بالرحمه" در واقع داریم به خدا میگیم که من به تو حسن ظن دارم. 

اولین قدمِ برگشت اینه که به خدا بگیم: من میدونم که آغوشت برام بازه... 


خدایا... 

میدونم که دلت برام تنگه،

 یا راحم المساکین... یا اله العاصین.... 

ای خدای گناهکاران...




  • امّــــ شـــهــــر‌آشـــــوبـــــــ

خواب و بیدار

۲۵
ارديبهشت

آبجی زهرا میگه حضرت فاطمه (سلام الله)، شبهای قدر، حتی بچه های شیرخوارش رو هم بیدار نگه میداشته، اجازه نمیداده کسی شب قدر بخوابه!

دارم فکر میکنم پسری که دیشب ساعت سه خوابیده و امروز ساعت یک ظهر بیدارشده رو چطوری میشه به سحر رسوند! و ایضا مامانشو!

  • امّــــ شـــهــــر‌آشـــــوبـــــــ

قسیم

۲۵
ارديبهشت

فقط باید علی باشی؛

تا عاشقانی داشته باشی که از سرشان دوست ترت دارند 

و دشمنانی که بر سر نفرتت، از هم سبقت میگیرند!

قسیم النار و الجنة یعنی همین! 
که مهرِ تو تکلیفِ سعادت و شقاوت ما را تعیین می کند...
  • امّــــ شـــهــــر‌آشـــــوبـــــــ

عفواً

۲۳
ارديبهشت

بعضی از حقوقی که گردن آدم میفته، از مو هم باریک تره! 

شاید اصلا ندونی چنین حقی به گردنت مونده، شاید اصلا طرف رو نشناسی، شاید تا آخر عمرتم نفهمی که کسی ازت رنجیده...

ولی یه روزی، مچتو میگیرن، همون روزی که پرده ها کنار میرن و دیگه معذرتخواهی هیچ فایده ای نداره!


حقوق مجازی از جمله این حقوقه...

همین جا، و همین امروز، از همتون می‌خوام، اگه تو این سالهای بلاگر بودنم، حرفی زدم که کسی رو ناراحت کردم، رفتار بدی ازم سرزده، یا چیز بی فایده و نامربوطی نوشتم که حقی از شما به گردنم افتاده، منو ببخشید.یعنی سعی کنید که ببخشید، ولی اگه هم نمی‌بخشید، حداقل بهم بگید که بدونم.

قدر این شبا رو بدونیم. سرنوشتمون تعیین میشه.



  • امّــــ شـــهــــر‌آشـــــوبـــــــ

اهل داهات باباتم!

۲۳
ارديبهشت

شصت سالِ پیش، سهرابِ خدابیامرز، یه خبطی کرده، گفته اهل کاشانم!

بعد از اون، یه شیرِ پاک خورده ای اومده، یه کانال خبری زده تو تلگرام، به اقتباس از سهراب، اسمشو گذاشته اهل کاشانم!

و سپس بعد از اون شیر‍ِ پاک خورده، یه سری بیل به کمر خورده، از روستاها و شهرهای اطراف کاشان، هی میان کانال میسازن: 

«اهل آرانم!» 

«اهل نیاسرم» 

«اهل قمصرم»

« اهل کله ام»

«اهل محله عربام»

«اهل فلکه چه کنمم!!!» 


بابا بسه دیگه! شورشو درآوردید! 

اسم قحطیه؟! 

اححح



پ.ن: «کلّه» روستایی در نزدیکی کاشان

«فلکه چه کنم» یکی از میدونهای شهر کاشان، به نام میدان بسیج، که از بس خیابونای متعدد بهش وصل می شه، و آدم گیج میشه و نمیدونه اون وسط باید چیکار کنه، تو عامیانه بهش میگن «فلکه چه کنم»

  • امّــــ شـــهــــر‌آشـــــوبـــــــ

فاخلع نعلیک...

۲۲
ارديبهشت


اگه علاقمند به خواندن داستان های زیبا با ساختار حرفه ای و هنرمندانه هستید، خواندن سوره طه رو از دست ندید...

خداوند در این سوره، اوج زیباییِ یک روایت رو به تصویر کشیده...روایتی که برای یه مخاطب مبتدی هم جذابه... روایت زندگی حضرت موسی (علیه السلام)

من هروقت این سوره رو میخونم، از تصویرسازی های فوق العاده ش به وجد میام. مثلا تصور کنید صحنه ی داستان، درمورد صحبت های خداوند با حضرت موسی و حضرت هارونه، ناگهان صحنه عوض میشه و میره تو کاخ فرعون! و انقدر این پرش موقعیت، هنرمندانه اتفاق میفته که یک آن خودت رو در بطن داستان و وسط کاخ حس میکنی!

یا مثلا حضرت موسی داره با فرعون حرف میزنه، ناگهان متکلم عوض میشه و این خداونده که داره با بشر صحبت میکنه، و این تغییر مکان ها و گوینده ها، جزء حرفه ای ترین روایت های تاریخه.

و یکی از قشنگی های دیگه ی سوره، تغییرات زمانی بی نظیره... مثلا تصور کنید الان حضرت موسی چهل ساله ست، توی کوه طور، خداوند داره بهش امر رسالت رو انشا میکنه، ناگهان به یادش میاره زمانی که موسی نوزاد بود و مادر، فرزندش رو در صندوقی به نیل انداخت و خداوند نجاتش داد و... و توی دوتا آیه و چند عبارت، چنان با ظرافت همه ی این چهل سال رو تشریح میکنه که کل داستان میاد دستت...


و قشنگ تر از همه، اینکه هدفِ داستان، هیچ جا گم نمیشه! هرجا لازمه، با لطف و جذابیت، خداوند از داستان نتیجه گیری میکنه و موعظه دقیقا سر بزنگاه میرسه! چرا که قرآن کتاب قصه نیست، بلکه کتاب هدایته، و از قصه ها هم قراره امر هدایت بیرون بیاد...


بنظر من، استاد هنر داستان، نه داستایوفسکیه، نه چخوف، نه جمالزاده و نه آل احمد... 

استاد سخن، با اختلاف زیاد با نفر بعدی، خود خداونده! پس داستان های زیباش رو از دست ندید...


پ.ن۱: خداوند، از حضرت موسای کلیم، تو سوره های زیادی یاد کرده، منتها گمون میکنم سوره ی طه جامع ترین روایت رو داشته باشه. با تدبر و دقت بخونید و منم دعا کنید :)

پ.ن۲: تیتر برگرفته از آیات ابتدایی سوره طه، خطاب خداوند به حضرت موسی حین بعثت؛ فاخلع نعلیک یعنی کفشهات رو دربیار... 




  • امّــــ شـــهــــر‌آشـــــوبـــــــ

عشق در یک نگاه...

۲۱
ارديبهشت

ما کاشونیا، کلا با شربت بیدمشک زنده ایم!

یعنی اگه یه ماه رمضون شربت بیدمشک نباشه که بخوریم، خشک میشیم و ترک برمیداریم از کم آبی! همینم هست که انقدر اعصابامون آرومه! (الکی)

تازگیا یه عرق بیدمشک خریدیم، مزه ی آبِ قورباغه خسته توی مرداب میده! سحر که باهاش شربت درست کردم، یک آن، کاخ آرزوهام فروریخت!

 یاد دوتا مطلب افتادم:

اول یاد یه خاطره در چندسال پیش، زمانی که مادربزرگِ شوهر خواهرم به رحمت خدا رفته بود و ما برای مراسمش رفتیم روستا. پسرِ مرحومه (که بشه داییِ شوهرآبجیم) کارگاه گلابگیری داره ( مثل خیلی از مردم روستاهای کاشان که معیشتشون از راه عرقیجات میگذره)

و من در اونجا بعد از بیست و چندسال زندگی، با موجودی آشنا شدم به نام شربت بیدمشک اصل! نه که تا اون موقع شربت بیدمشک نخورده باشم! نه! بلکه اونجا فهمیدم همه ی شربت بیدمشکهای قبل از تو سوء تفاهمی بیش نبوده! (اینقدر که این موجود خوشمزه بود) 

و اونجا بود که من عاشق شدم...عاشق شربت بیدمشک واقعی!

یه بار که دم در تعارف کردند و خوردیم و آشنا شدیم... یه بارم وقتی نشستیم آوردند و نوشیدیم... یه بارم اشتباهی دوباره اینور رو دادند! و ما دست رد به سینه یار نزدیم... دفعه آخر دیگه دیدم انگار خانمه نمیخواد اشتباه کنه و باز بیاد اینور، پاشدم رفتم اونورا پیش آبجیم، درحالیکه خانمه سینی شربت به دست اومد سمتمون، گفتم مریممم، من شربت میخوامممم! باز اونجا با وساطت آبجی مریم دوتا لیوان برداشتم! 

یعنی من رسما در عرض یه ربع تبدیل به یه آب انبار متحرک شده بودم که مثل آتیش جهنم هی میگفتم: هل من مزید؟؟ «بازم هست؟؟»

خلاصه حیثیت خانوادگیمون رو گذاشتیم پای شربت بیدمشک ولی ارزششو داشت! که الان بعد از چندین سال، هنوز یاد اون شربت بیدمشک اصل بیفتم و یه لبخند ملیحی بیفته کنج لبم...

مطلب دومی که یادش افتادم، مرحوم دچار بود! یادمه یه پست گذاشته بودن اندر مزایای شربت بیدمشک و از تجربه ی شیرینش یاد کرده بودن! خلاصه هرجا هستند ان شالله نور به قبرشون بباره...


پ.ن: شکمو هم خودتونید!


  • امّــــ شـــهــــر‌آشـــــوبـــــــ

کریم...

۲۰
ارديبهشت

چه خوب ماهی خدا تو را به جهان بخشید!

اصلا تو خودِ رمضانی

حَسن

مهربان

کریــــم...



اگه دست خالی از نیمه رد بشیم، تنبلی خودمون بوده :) میلاد کریم اهل بیت مبارک
  • امّــــ شـــهــــر‌آشـــــوبـــــــ

در این برهه ی تاریخ، مادر دو فروند کوچولوی بازیگوش هستم!
علی کوچولویی که از دیوار سفیدکاری بالا میرود
و فاطمه حسنایی که در حال آموزش بالارفتن از دیوار است!

و مادری که خداوند از دست این دو ترکیبِ عالی صبرش دهد!!

....
هرچه که اینجا می نویسم، صرفا برداشتهای شخصی ذهن یک انسان است. پس دلیلی ندارد که حتما و قطعاً اشتباه نباشد. چرا که انسان ممکن الخطاست...
من اینجا بلند بلند با خودم حرف می زنم.
خطابهای پندآموز مرا فقط خطاب به خودم بدانید.

بایگانی