ای‌شما!‌ ای‌تمام‌ عاشقان‌ هرکجا

نام یک نفر غریبه را، در شمار نامهایتان اضافه می کنید...؟

۵ مطلب در مرداد ۱۳۹۹ ثبت شده است

کشتی سیار

۳۱
مرداد

اتفاقا بد هم نشد اینجوری!

روضه ها خیلی وقت پیش باید از توی حسینیه ها در میومد و سیار، میرسید به کوچه خیابونا...

باید زودتر از این ها کشتی نجات اباعبدالله رو از انحصار آدمای روضه برو در می آوردیم و میرسوندیم به آدمای سرگشته تر...


اتفاقا اصل روضه همینه، که روضه خون بی مزد و منت بیاد تو کوچه ها و اسم اباعبدالله رو جار بزنه و مردم داد بزنن ازین غم...


روضه اینجوریش دلچسبه :)

  • امّــــ شـــهــــر‌آشـــــوبـــــــ

- رفتیم تو کار از پوشک گرفتن بچه!
در حال حاضر، تو مرحله ای هستیم که یه دستمون به تشته، یه دستمون به شلنگ آب!
یه چشممون به ساعت، یه چشممون به شلوار بچه، و یه چشممون هم به حالتای چشم و ابروش!
فعلا اگه از احوالمون بپرسید، هیچگونه توفیقی حاصل نشده! جز اینکه علی فهمیده که وقتی به زور و با دوز و کلک بردنش دستشویی، در راه برگشت، سراغ برچسبایی رو بگیره که ستاره براش جایزه آورده :| البته این هم در نوع خودش پیشرفت بزرگی محسوب میشه!


 -نمیدونم چرا اینقدر زود از نتیجه گرفتن در کاری ناامید میشم! به قول محیا صبری نیستم!

و احساس میکنم در این زمینه خیلی از بقیه عقبم، مثلا از عاطفه، که بعد از کلی هزینه کردن برای ساخت یه سایت خارجی، رییس شرکت خارجی پشیمون شده و کلی خرج الکی رو دست عاطفه گذاشته! ولی وقتی ازش میپرسم یعنی همه زحماتت دود شد؟ میگه نهههه! نمیذارم زحماتم دود بشه، بازم تلاش میکنم... انقدر تلاش میکنم که بشه...
و من، دررابطه با کاری که شروع کردم، روزی صد و نوزده بار به حضرت آقا میگم؛ فایده نداره... ما موفق نمیشیم... من پشیمونم...
چرا من اینجوری ام آخه؟؟!


  • امّــــ شـــهــــر‌آشـــــوبـــــــ

غدیر متفاوت

۱۸
مرداد

عید غدیر امسال، برای ما با هر سال متفاوته.

هرسال از دوسه روز قبل از عید در تدارک جشن و مهمونی و مهمونداری بودیم.

شب عید هرسال، درحال جور کردن عیدی و کادو و ظرف مهمونی و میوه و شیرینی بودیم و امسال، شب عیدمون به دلتنگی و غصه گذشت...

شاید برای شما تفاوتی نکرده باشه، ولی من تو عمر سی ساله م، همچین عید غدیر سوت و کوری رو یادم نمیاد.

ولی بهر حال امروز عیدالله الاکبره، و روز جشن و سرور و از اعمال امروز خندیدن و لبخند زدن به رفقا و خانواده ست.

شاید نتونستیم مهمونی بدیم، ولی مطمئنا میتونیم با پوشیدن لباس نو، لبخند زدن و گشاده رویی، یا عیدی دادن به دور و بریامون، مقداری از اعمال امروز رو به جا بیاریم.


امروز جا داره هزار بار بگیم الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایة علی بن ابی طالب

خدایا شکرت 🌺



  • امّــــ شـــهــــر‌آشـــــوبـــــــ

مازوخیزم...

۰۶
مرداد

فقط یه ایرانی میتونه تو گرمای 45درجه، یه قوری چای داغ بخوره و شُرشُر عرق بریزه و مث تابالوگا آتیش از دهنش بزنه بیرون، بعد درحالی که شکل لبو شده بگه آخیییش! هیچی مث چایی نمیچسبه! :|

چرا آخه؟! اصلا این خودش یه درجه از مازوخیزمه!

  • امّــــ شـــهــــر‌آشـــــوبـــــــ

الگوریتم

۰۴
مرداد
بشدت مشغول به اینستاگرامم
گرچه هنوز هیچ خریدی از طرف اینستا صورت نگرفته و بیشتر از ایتا جواب گرفتم، ولی همچنان به اینستا امیدوار‌ترم! 
اما از یه چیزش بشدت بدم میاد و اونم منطقِ عوضی پرورِ الگوریتمشه!
اینکه هرکی، هر محتوایی که بذاره، فقط و فقط بحثِ جذابیت و بیشتر دیده شدنش مهمه ولاغیر
اینکه مهم نیست چقدر اون عکس یا ویدئو اخلاقی یا ضداخلاقه، فقط مهمه چندبار دیده و پسند شده! 
و همین الگوریتم مزخرفه که باعث شده هرکی هرچی در توان داره بذاره تا بیشتر دیده بشه، حتی اگه به قیمت لخت کردن خودش و ناموسش باشه،که حتی چندشت بشه ببینی زنان و دختران کشورت برای گرفتن دوتا لایک بیشتر چه ها که نمیکنن!
اصلا این الگورتیم داغون کرد مارو آقو... داغون... له!
  • امّــــ شـــهــــر‌آشـــــوبـــــــ

در این برهه ی تاریخ، مادر دو فروند کوچولوی بازیگوش هستم!
علی کوچولویی که از دیوار سفیدکاری بالا میرود
و فاطمه حسنایی که در حال آموزش بالارفتن از دیوار است!

و مادری که خداوند از دست این دو ترکیبِ عالی صبرش دهد!!

....
هرچه که اینجا می نویسم، صرفا برداشتهای شخصی ذهن یک انسان است. پس دلیلی ندارد که حتما و قطعاً اشتباه نباشد. چرا که انسان ممکن الخطاست...
من اینجا بلند بلند با خودم حرف می زنم.
خطابهای پندآموز مرا فقط خطاب به خودم بدانید.

بایگانی