ای‌شما!‌ ای‌تمام‌ عاشقان‌ هرکجا

نام یک نفر غریبه را، در شمار نامهایتان اضافه می کنید...؟

۲ مطلب در شهریور ۱۴۰۰ ثبت شده است

بی خیالی...

۲۳
شهریور

عاشق بازی های علی و زینبم

گاهی وقتا بدون اینکه متوجه بشن، میشینم و فارغ از هیاهوی دنیا، مدتها تماشاشون میکنم و لذت میبرم ازینکه اینقدر توی نگاهشون زندگی جریان داره...

مامان میشن، بابا میشن، بچه میشن

مریض میشن، سوزن میره تو دلشون، میرن دکتر و سریع خوب میشن...

آتش نشان میشن و میرن به همدیگه کمک میکنن

برا هم جایزه میخرن و از جایزه های خیالی همدیگه ذوق زده میشن و جیغ میزنن...

روضه میگیرن و سینه زنی میکنن و آخر مجلس باندها رو جمع میکنن می ذارن پشت ماشین و میبرن انبار...

سر هم داد میزنن و سریع از دل هم در میارن...

از ته دل به یه چیز الکی میخندن و شوخی میکنن...

میتونن تصور خوشبختی کنن، تصور چیزایی که واقعا نیست، ولی وانمود میکنن که هست...


چقدر شادی بچه ها واقعیه، درحالیکه دنیاشون الکیه

و ما آدم بزرگا چقدر شادیامون الکیه، درحالیکه دنیامون واقعیه



پ.ن۱: زینب دخترخاله علیه که تقریبا با خودش همسنه
پ.ن۲: بقول نادرابراهیمی بزرگ، آه که در کودکی چه بی خیالی بیمه کننده ای ست... و چه نترسیدنی از فردا...
  • امّــــ شـــهــــر‌آشـــــوبـــــــ

یکی از همکلاسی های دوره حفظم، خیلی استرس حفظ داره...

وی در حال حاضر با سه تا بچه قد و نیم قد، هفته ای چهار جزء قرآن رو مرور میکنه (شایدم بیشتر) و دست آخر هم از استرس اینکه چرا کم کاری کرده ابروهاش به حالت افقی درمیاد!

عاقبت یه روز بهش گفتم ببین رفیق! این قرآن باید مایه آرامش تو باشه، نه باعث اضطرابت! اگه با قرآن مضطرب بشی، دیگه چی بعد ازون تو دنیا وجود داره که آرومت کنه؟؟ به چی میخوای پناه ببری آخه؟



پ.ن۱: اینجور موقعا مولانا خدابیامرز میگه: عاقبت سرکنگبین صفرا فزود.. یعنی سرکنگبینی که خودش صفرابره، باعث افزایش صفرا شد!

پ.ن۲: حدیثی از معصوم داریم که فرمودن، تا جایی به مستحبات بپردازید که قلبتون پشت نکنه، امان از روزی که قلب آدم به عبادت پشت کنه.

پ.ن۲: این قضیه رو میشه به خیلی چیزا تعمیمش داد... پول، شغل، همسر، فرزند... چیزایی که باید مایه راحتیمون بشه، اگه قدرشو بدرستی ندونیم، میشه منشا عذابمون... فقط این وسط خداست که میتونه از شر نفسمون نجاتمون بده


  • امّــــ شـــهــــر‌آشـــــوبـــــــ

در این برهه ی تاریخ، مادر دو فروند کوچولوی بازیگوش هستم!
علی کوچولویی که از دیوار سفیدکاری بالا میرود
و فاطمه حسنایی که در حال آموزش بالارفتن از دیوار است!

و مادری که خداوند از دست این دو ترکیبِ عالی صبرش دهد!!

....
هرچه که اینجا می نویسم، صرفا برداشتهای شخصی ذهن یک انسان است. پس دلیلی ندارد که حتما و قطعاً اشتباه نباشد. چرا که انسان ممکن الخطاست...
من اینجا بلند بلند با خودم حرف می زنم.
خطابهای پندآموز مرا فقط خطاب به خودم بدانید.

بایگانی