ای‌شما!‌ ای‌تمام‌ عاشقان‌ هرکجا

نام یک نفر غریبه را، در شمار نامهایتان اضافه می کنید...؟


باز هم باران... 

باز هم از آن باران های شرشری رگباری کویری (اصطلاح از خودِ خودم بود!!) که نشستن دانه دانه اش روی تنت، دل و شُش آدم را حال می آورد ... من عاشق باران های کویری ام...

در مورد باران و علت آمدنش هرکسی نظری دارد.

بعضی علما اعتقاد دارند پدیده ای طبیعی است که اثر میعان ابرها در منتها الیه آسمان شکل می گیرد و به شکل قطراتی بر سطح زمین می بارد... پس به شکل یک متغیر کمی پیوسته نگاهش می کنند و اندازه اش می گیرند و برایش جدول می کشند و می کشانندش توی اکسل! 

برخی باران را گریه ی آسمان می پندارند، گاه که دلش میگیرد.. به حال غریبی، در راه مانده ای، در گل گیر کرده ای...


بعضی ها هم که تفکری عشقولانه تر داشته باشند، ترانه ی آسمان می خوانندش، با آن صدای دلنشین و مخملی ... 

 

برخی دیگر هم (همچون خواجه امیری) باران را نتیجه ی آمدن تو می دانند. (به قول آبجی زهرا توی نوعی!!) پس می کشند زیر آواز که : باران که می بارد تو می آیی ... 


سخن در باب علت و معلول بسیار است... همه ی اینها شاید به نحوی درست باشد، زیرا که با ظهور نظریه ی نسبیت انیشتین و اعلام رسمی به بن بست رسیدن علم توسط دانشمندان(!!!) ، ملامتی بر ما نیست که همه ی ابعاد معرفت شناختی یک پدیده را صحیح بدانیم!!! پس تمامی این علما درست می گویند...


بنده اما در صدر همه ی این اندیشمندان!!! نظری بس متفاوت دارم ‌که سعی دارم طی مقاله ای به ساحت علم تقدیمش کنم! (حیف که بیان شکلک ندارد وگرنه الان تمثال زیبای من را می دیدید که از خنده روی زمین ولو شده ام!!) 


به اعتقاد اینجانب، باران نه میعان ابرهاست، نه گریه ی آسمان به حال بعضی و نه حتی ترانه ی آسمان... باران ظهور صفت عاشق بودن خداست -و اساساً مگر می شود باور کرد خالق شهر رجب، عاشق نباشد؟؟!!- خدا با آفرینش باران می خواست به بشر حالی کند که:

 " آی موجود پر مدعا!!! حواست باشد... تو که اینقدر ادعای عشق و محبت می کنی و خودت را به در و دیوار وجود می زنی و مرا قهاری می دانی که هیچ از عاشقی نمی دانم! حواست باشد... من از تو عاشق ترم."


و باران با آنهمه لطافت و زیبایی و پروانه ای بودنش، اثبات می کند عطوفت و قشنگی خدا را ... تا جایی که فکر می کنم گاهی وقتها خدا با بشر عشق بازی اش می آید و باران ظهور عشق بازی خدا با عاشقان روی زمین است... 



پ.ن1: امروز صبح باران از خواب بیدارم کرد. نرم نرمک خودش را به شیشه ی پنجره زد و صدایم کرد. شروع قشنگی بود برای یک روز قشنگ... 


پ.ن2: شاید جفا باشد در حق رحمانیت خدا که گاه که باران می آید، غر بزنیم و آرزو کنیم که کاش از خانه بیرون نیامده بودیم و جز آب گرفتن خیابان ها و سردی هوا و ورپاش آب از زیر لاستیک ماشین ها چیز دیگری دستگیرمان نشود. می شود زیر بارش عشق خدا بمانیم و کمی عاشق شویم. چشمهایتان را باران می شوید، شما فقط سعی کنید جور دیگر ببینید! (ورپاش از آن واژه های اصیل کاشانی است به معنای آبی که به شدت می پاشد. در این جا مراد آن دسته از رانندگانی هستند که خوششان می آید با سرعت از وسط آب های جمع شده وسط چاله های شهر رد شوند و خوشترشان که عابری بی پناه را گل مالی کنند) 


پ.ن3: خدا انگار امروز میخواست رحمتش را به من کامل کند، پس خبر خیـــــــــــــــلی خوشی رساند و پس از مدتها لبخندی از ته دل روی لبم نشاند. خدایا شـــــــــــــــــــــکرت به خاطر این همه مهربانی ات ... 

 پ.ن.4: حیف است این همه که وراجی کردم و مختان را به دندان گرفتم، شعر محبوبم را نخوانم: 

وای باران... باران... 

شیشه ی پنجره را باران شست... 

از دل من اما، چه کسی نقش تو را خواهد شست... 


پ.ن5: ان شالله امروز میان هق هق گریه هایتان در اعمال ام داوود فراموشمان نکنید. ما هم هستیم جزء محتاجان به دعایتان...


  • امّــــ شـــهــــر‌آشـــــوبـــــــ

رجعت بنفشابی...

۲۲
ارديبهشت

انگار دارم باز می گردم... 


انگار چیزی توی روحم دارد مشت می کوبد و هلم می دهد...  به قول سهراب، رو به آن وسعت بی واژه که همواره مرا می خواند... 


بعد از یک امتحان سخت و نفسگیر ( و شاید هم کفاره ی گناهی هرچند کوچک) انگار خدا می خواهد که باز هم بنویسم. که نوشتن تنها دلخوشی روزهای تنهایی من است.


راست می گویند که دموی مزاج ها را تنهایی دیوانه می کند. و اگر مزاج من هیچ کدام از خصوصیات دم را نداشته باشد، از همین یک نشانه می توانم خودم را دموی مزاج بدانم. دیوانه شده ام که دارم باز می گردم به وبگردی و خدا کند که حاصل این وبگردی ها ولگردی نشود... 


دارم کم کم ازین پرسش بی پاسخ که دنیا از جان من چه می خواهد می رسم به این سوال -نمیدانم باپاسخ یا بی پاسخ- که من از جان دنیا چه می خواهم... من از جان این دنیای مجازی، دنیای حقیقی، ملکوت، ناسوت، عالم درون، بیرون و ... چه می جویم. 


آمده ام تا چندصباحی لب جو بنشینم و دمی به شادمانی بگذرانم و بروم ... یا آمده ام حسرت نداشته های بی شمارم را بخورم و همه عمرم را در آرزوی مرگ بگذرانم و دست آخر با خاطری آزرده با دنیا خداحافظی کنم ... و یا نه، خدایم از من چیزهای دیگری میخواست که مرا به این قاتیپاتیستان دنیا آورد و اینجور زمینگیرم کرد. 


این روزها بین این دوراهی ها گیرم... تسلیم شوم و باقی عمرم را در غمی عمیق بگذرانم، یا برخیزم و از نو بسازم و دوباره در کلاس درس خدا ثبت نام کنم هرچند بارها در امتحانش رفوزه شدم... 

تسلیم و سازش دربرابر غم ، یا حرکت برای ساختن فردایی قشنگ، ... 

انتخاب سختی است...


اخلاق عجیب و بدی است که غصه و ناراحتی هر رهگذری در روح تو اثر کند، غم دختری که هر روز صبح چهره ی غبارآلودش از داخل ایستگاه اتوبوس در قاب چشمانت می نشیند و نارضایتی اش از حقوقش، از راننده مینی بوس، از نمره ی عینکش، از زید، از خالد و از هر چیزی که توی دنیاست...

 غم رفیقت که بدجور توی گل زندگی اش مانده،

غم هادی، مشتری گلابگیر دفتر، که پای دیگ گلاب سوخته و مدتی خانه نشین بوده، 

وحتی غم غریبی نانوای که هر روز صبح ازش یک چهارم نان بربری می خری...

اخلاق بدیست که غم همه ی آدمهای دنیا تو را غمگین کند... و من از این اخلاق بد آبادم... 


یادم نمی رود حسرت شبهای امتحان بچه های خوابگاه را به بی خیالی خودم... به این که استرس هیچ کس در من اثر نمی کند. و حتی شکوفه، دوست خوبم، که همیشه با اندوه خاصی میگفت: به این سرخوشی ات غبطه می خورم اشرف... 


الان ولی از آن همه سرخوشی و بی استرسی، شبهی مانده که روزهایش را به زور می کشد تا به شبش گره بزند. خودش را به هر طریقی سرگرم می کند تا حس نکند طول کشیدن این عصرهای غم آلود را...


 و به قول هایدیگر: مگر خدایی این وسط به دادمان برسد و نجاتمان دهد...



پ.ن1: قاتی تر از خودم این روزها فقط و فقط خودم است... دعا کنید این شبه سرگردان را ... 


پ.ن 2: به قول استاد عزیزتر از جانمان، استاد شیخ بهایی: 

چون غمت را نتوان یافت مگر در دل شاد            ما به امید غمت خاطر شادی داریم...

این روزها دربدر به دنبال یافتن این شادی می گردم. که بارها از استاد شنیدیم: المومن حلو (مومن شیرین است) اما من از این اخلاق بوگرفته ی خودم، شیرینی سراغ ندارم. باید دور شوم... باید از هرچه و هرکه غصه دارم می کند و دلگیر، دور شوم. 



  • امّــــ شـــهــــر‌آشـــــوبـــــــ

ترک گناه...

۱۷
ارديبهشت



آیت الله بهجت (ره):

از ما، عمل چندانی نخواسته اند!

مهم تر از عمل کردن، "عمل نکردن" است!

تقوا یعنی "عمل گناه را مرتکب نشدن!

همه میپرسند چه کار کنیم؟

من میگویم: بگویید چه کار نکنیم؟

و پاسخ اینست:

گــــــــنــــــــــــاه نــــکــنــیــد.

شاه کلید اصلی رابطه با خدا " گــنــاه نــکــردن " است.

  • امّــــ شـــهــــر‌آشـــــوبـــــــ

معجزه...

۱۱
ارديبهشت

بانوی یاس


 شـب تــاریــک کــنـــار تــو بــه ســـر می آیـد
  نــام ِ زهــرا بــه تــو بــانـــو چـه قــدر می آیـد


 آبـرو یـافته هر کس بـه تـو نـزدیک شده ست
 خـار هــم پـیـش شمـا گـل بـه نـظـر می آیـد


و نــبـوت بـه دو تـا مـعـجــزه آوردن نـیـسـت !
از کـنـیـزان تــو  هـم مــعــجــزه بــر می آیـد


بـه کـسی دم نــزد امــا پـدرت می دانـسـت
وحی از گـوشـه ی چـشمــان تـو در می آید

پـای یـک خــــــــــــط تعـالـیـم تو بـانـو بـخـدا
عـمـر صـد مـرجـع تـقـلـیـد بـه سـر می آیـد


مـانـده ام تـــو اگــــر از عــرش بـیـایی پــایین
چـه بـلایـی بــه ســر اهـل نــظــر می آیــد؟!


مانده ام لحظه ی پیـچیدن ِ عطـر تـو به شهر
مـلــک الــمــوت پـی ِ چـنـد نــفـــر می آیـد؟!

  • امّــــ شـــهــــر‌آشـــــوبـــــــ

بدون شرح

۰۸
ارديبهشت


پیر روشن ضمیر شیخ محمد تقی بهلول(ره) در مورد امام خامنه ای فرمودند: 
"من در طول مدت عمرم امرا و صاحب منصبان زیادی را دیده ام. 
اما کسی را به لحاظ بی رغبتی به مقام و منصب دنیایی، همپای "آقا" ندیده ام.
انسان وقتی زندگی روزمره ی او را از نزدیک می بیند، 
حس می کند که ذره ای میل به دنیا طلبی در او وجود ندارد."

  • امّــــ شـــهــــر‌آشـــــوبـــــــ

میلاد مبارک

۳۱
فروردين


حضرت فاطمه زهرا (س): رسول خدا (ص) به من گفت: ای فاطمه! هر که بر تو صلوات فرستد، خداوند او را بیامرزد و به من، در هر جای بهشت باشم، ملحق گرداند.


فراتر از همه ی جذبه های زیبایی
تو آمدی که جهان را به خود بیارایی

تو آمدی که نخشکد صدای نوزادان
به گورهای نفسگیر جهل آبایی

سلام ام ابیها سلام منشاء ماه
تو کوثر همه ی سوره های "طاهایی"

شنیده ام که دلت شور می زند گاهی 
به ناله ای عطشی تاولی تماشایی

تو را به ریشه ی هر بغض نسبتی دادند
تو مادر همه ی ابرهای دنیایی

سیروس عبدی


میلاد مادر مهربانمان حضرت صدیقه ی طاهره، ام ابیها، حضرت فاطمه ی زهرا (س) بر همه ی شیعیان خصوصا دوستان گلم و خانمهای ایرانی مبارک 

  • امّــــ شـــهــــر‌آشـــــوبـــــــ

والپیپر و پوسترهای شهید آوینی-aviny - avini wallpaper - aviny back ground - aviny poster


عجب از این عقلِ واژگونه ، که مارا در جستجوی شهدا ، به قبرستانها میکشاند !

پندار ما این است که شهدا رفته اند و ما مانده ایم ؛

حال آنکه شهدا مانده اند و زمان ما را با خود برده است !  

عقل می گوید :  بمان ؛ عشق می گوید :  برو ؛ 

و خداوند این دو را آفریده است تا وجود انسان در حیرتِ میانِ عشق و عقل، معنا شود.

بگذار عاقلان ما را به ماندن بخوانند ، راحلان طریق عشق میدانند که ؛

ماندن نیز در رفتن است!!!!


(شهید مرتضی آوینی)



بیستم فروردین 1372 سالروزعروج سید شهیدان اهل قلم و هنرمند فرزانه شهید سید مرتضی آوینی نویسنده ی توانا و راوی با صفای روایت فتح، گرامی باد.

  • امّــــ شـــهــــر‌آشـــــوبـــــــ

سر خم می سلامت ...

۰۷
فروردين

افسران - نامه شهید علی خلیلی به رهبر معظم انقلاب، 15 روز قبل از شهادت


متن زیر نامه شهید علی خلیلی می باشد که 15 روز قبل از شهادتش خطاب به رهبر معظم انقلاب نوشته است:

سلام آقا جان!


امیدوارم حالتان خوب باشد. آنقدرخوب که دشمنانتان از حسودی بمیرند و از ترس خواب بر چشمانشان حرام باشد. اگر از احوالات این سرباز کوچکتان خواستار باشید،خوبم؛

دوستانم خیلی شلوغش میکنند. یعنی در برابر جانبازی هایی که مدافعان این آب و خاک کرده اند،شاهرگ و حنجره و روده و معده من عددی نیست که بخواهد ناز کند… هر چند که دکترها بگویند جراحی لازم دارد و خطرناک است و ممکن است چیزی از من نماند…


  • امّــــ شـــهــــر‌آشـــــوبـــــــ




«آیا حضرت زهرا به مرگ طبیعی از دنیا رفتند ، یا بر اثر جنایتی که بر ایشان روا شد شهید شدند ؟»

روایتی از پیامبر اکرم (ص) در کتاب های اهل سنت آمده است که در آن به «مقتوله بودن» حضرت زهرا (س) تصریح شده است.در این روایت به همه ظلم هایی که در حق حضرت زهرا (س) روا شد اشاره کرده اند:

ابن عباس گوید : رسول خدا (ص) روزی نشسته بودند که حسن (ع) وارد شد. هنگامی که پیامبر او را دید، گریست ...

سپس فاطمه (س) وارد شد پیامبر (ص) با دیدن او نیز گریست،

آن گاه فرمود :« دخترم فاطمه نزد من آی ، نزد من آی.» او را نزد خود نشاند،

سپس فرمود :« دخترم فاطمه سرور زنان جهان هستی است ، از آغاز تا فرجام چون او را می بینم به خاطر می آورم آن چه را که پس از من بر او روا می دارند . گویا او را می بینم که ذلت و خواری به خانه اش راه یافته ، حرمتش شکسته شده حقش غصب شده ، جنین او سقط می گردد و او ندا می دهد : وامحمدا ! اما جوابی نمی شنود ، دادرسی می طلبد ، کسی به فریادش نمی رسد ...از اهل بیتم او نخستین کسی است که به من می پیوندد ، نزد من می آید در حالی که محزون ، ناراحت ، غم دیده و حقش غصب شده و شهید (کشته شده )است . »

درآن هنگام رسول خدا (ص) فرمودند : «خدایا ! هر که را به او ظلم کرده لعنت کن و هر که حق او را غصب کرده عذاب کن ، هر که به او اهانت کرده خوار ساز و آن که به پهلویش چنان زده که فرزندش افکنده شود در آتش جاودان کن .» ملائکه هم می گویند : «آمین.».

فرائد السمطین ، ج2،ص36-34

همچنین در بعضی روایات اهل سنت به علت مرگ حضرت زهرا (س) تصریح شده است :

چون فاطمه پشت درآمدتاعمر و یارانش را بازگرداند ، عمر فاطمه را از پشت در چنان فشرد که جنینش را سقط کرد و میخ در چنان به سینه اش فرو رفت که به بستر بیماری افتاد تا از دنیا رفت .


الامامه و الخلافه ، مقاتل ابن عطیه ، ص160-161



وقایع کامل از زبان منابع اهل سنت در کتاب "شهادت مادرم زهرا (س) افسانه نیست" و همچنین در لینک زیر


http://www.daralsadegh.ir/ashab/630-1390-05-13-08-36-19

  • امّــــ شـــهــــر‌آشـــــوبـــــــ

حشر...

۱۹
اسفند


فَانظُرْ إِلَى آثَارِ رَحْمَتِ اللَّهِ کَیْفَ یُحْیِی الأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا إِنَّ ذَلِکَ لَمُحْیِی الْمَوْتَى وَهُوَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ

پس به آثار رحمت خدا بنگر که چگونه زمین را بعد از مرگش زنده می کند، همانا این (خدای قادر) زنده کننده مردگان است و او بر هر چیزی توانا است.

سوره مبارکه روم، آیه ی 50



http://s4.picofile.com/file/7750369886/imagesalbum_blogsky_com_15_.jpg



  • امّــــ شـــهــــر‌آشـــــوبـــــــ

در این برهه ی تاریخ، مادر دو فروند کوچولوی بازیگوش هستم!
علی کوچولویی که از دیوار سفیدکاری بالا میرود
و فاطمه حسنایی که در حال آموزش بالارفتن از دیوار است!

و مادری که خداوند از دست این دو ترکیبِ عالی صبرش دهد!!

....
هرچه که اینجا می نویسم، صرفا برداشتهای شخصی ذهن یک انسان است. پس دلیلی ندارد که حتما و قطعاً اشتباه نباشد. چرا که انسان ممکن الخطاست...
من اینجا بلند بلند با خودم حرف می زنم.
خطابهای پندآموز مرا فقط خطاب به خودم بدانید.

بایگانی