ای‌شما!‌ ای‌تمام‌ عاشقان‌ هرکجا

نام یک نفر غریبه را، در شمار نامهایتان اضافه می کنید...؟

۸ مطلب در ارديبهشت ۱۴۰۰ ثبت شده است

پیرو پست قبلی!

۳۱
ارديبهشت

والا یه شیر پاک خورده ای به ما گفت امروز روز جهانی چش رنگیاس !

حالا اینکه چرا ۳۱ اریبهشت مصادف شد با ۱۲ ژوییه چیزیه که خودمم برام سواله!



پ.ن۱: قصدم از پست قبل واقعا سرکار گزاری نبود، نمیدونم چرا اینگونه گشت! :دی
  • امّــــ شـــهــــر‌آشـــــوبـــــــ

۱۲ ژوییه!

۳۱
ارديبهشت

خب خداروشکر یه روز در تقویم جهانی شامل حال ما شد!

روزم مبارک👀❤️

  • امّــــ شـــهــــر‌آشـــــوبـــــــ

نه شانس و نه اقبال

۳۰
ارديبهشت

همه از دست مستاجراشون خسته میشن، ما از دست صاحبخونه مون به ستوه اومدیم!

از صدای تلویزیونشون که نصف شب بلنده و پنجره هاشون باز...

از صدای جنگ خونین بچه ها باهم، و مادر با بچه ها و بچه ها با مادر...

از بی ملاحظگی...

از صدای عربده ای که فکر میکنی آیا از حلقوم غول هفت سر بیرون اومد یا آدمیزاد؟!

از فکر اینکه حالا چطور بخوابم با اینهمه سروصدا؟!

و اینکه دست آخر آقاشون به آقای ما تذکر میده که صبحا که میخوای ماشین رو از پارکینگ ببری بیرون، یواش تر در پارکینگ رو ببند! خانم بچه ها خواب نازشون بهم میریزه!


خدایا چرا ما از صاحبخونه شانس نداریم؟؟


  • امّــــ شـــهــــر‌آشـــــوبـــــــ

فعلا هیچ عرضی نیست، جز اینکه ساعت شش و نیم عصر، حتما شبکه چهار رو بزنید و برنامه فوق العاده زندگی پس از زندگی رو تماشا کنید. 



پ.ن: این روزها به شدت به مرگ و زندگی پس از مرگ فکر میکنم. به این که چقدر براش آماده ام و اینکه چطور میشه جبران حق الناسهای فراموش شده رو کرد؟!
  • امّــــ شـــهــــر‌آشـــــوبـــــــ

پیرمرد

۱۰
ارديبهشت
بعدازظهره 
گوشیم زنگ میخوره: 
- سلام. خانمِ اشرف؟
- سلام بفرمایید. حسینی هستم!
-من پیک تیپاکسم. خونتون فلان جا میشه؟ 
-بله فلان کوچه، نزدیک به فلان میدون... 
- من الان دارم میام...

پنج دقیقه بعد:
- سلام. خانم اشرف؟
- هوووف :| بفرمایید.
- من توی کوچتونم... 

توی کوچه:
-سلام. خانم اشرف! این بسته برای شماست.

نگاهی به بسته میکنم! یه گونی سفیده که روش تو قسمت گیرنده نوشته: خانم اشرف... و سپس سرخط: سادات حسینی!
پس پیرمرد گناهی نداره اگه فکر میکنه فامیلی من اشرفه! 

نگاهی به پیرمرد چشم زاغِ دندون سیاه میکنم و میگم:
-خیلی ممنون. 63 تومن شد کرایه ش؟ 
پیرمرد میگه: بله 63 تومن. 

و سپس با چشمهای زاغش نگاهی به پنج تومنی باقیمونده توی دست اشرف میندازه و میگه: حالا یه انعامی هم به ما بدید! بریم برا افطار یه حلیمی بخریم...
و جوری میخنده که دندونای نصفه نیمه ی سیاه شده ش کل فضای صورتش رو پر میکنه...

تو دلم میگم بیا عمو... اگه با پنج تومن بهت حلیم میدن برو بخر

میخندم و پنج تومنی رو بهش تعارف میکنم و میگم بفرمایید. اینم انعامتون!

چشماشو گرد میکنه و میگه: راضی که هستید؟ میگم بله حتما...

همینطور که روی موتور نشسته میگه این گونی رو تو سبد پشت موتور بردار... 
میرم سمت گونی که علی میاد بهش آویزون میشه و میگه خودم خودم!!! 

حالا بماند که چطور گونی به اون سنگینی رو از موتور میاریم پایین و چطور از دست پسرک نجاتش میدم! 

دارم میرم که باز صدام میزنه میگه: میشه بیزحمت یه لیوان آب خنک یا یه شربتی چیزی بیارید برامون؟ حلقم خشک شده! 


دلم براش میسوزه. لابد نمیتونه روزه بگیره. 
میگم چشم. الان میارم. 

گونی رو که حالا دیگه علی هم بهش آویزون شده و ده کیلو سنگین تر شده، کشون کشون میبریم تو خونه!
از تو یخچال یه لیوان آب خنک برمیدارم و میبرم بالا. 

عذاب وجدان دارم که نکنه این کار مصداق دهن کجی به ماه رمضون باشه! 

آب رو بهش تعارف میکنم و میگم: 
حالا البته ماه رمضونم هست. دیگه خدا ببخشه!

باز چشمای زاغشو گرد میکنه و میگه: من ترکش تو بدنمه... 
میگم نه... شما رو که نگفتم (پس کی رو گفتی؟؟!!) 

آب رو میخوره و برمیگردم تو خونه... در حالی که دارم به این فکر میکنم که اگه پیرمرد زاغ روزه نمیگیره، پس براچی پول حلیم افطاریشو از من گرفت؟؟!!


  • امّــــ شـــهــــر‌آشـــــوبـــــــ

جابر

۰۹
ارديبهشت

یکی از اسماء خداوند، جابره؛ یعنی جبران کننده...

توی دعای جوشن کبیر با این اسم صداش میکنیم:

 یا جابر العظم الکسیر... یعنی ای کسی که استخون شکسته رو بند میزنی و ترمیم میکنی!

 

خدایی که استخون شکسته رو بند میزنه، حکماً میتونه دل شکسته رو هم بند بزنه!

یا جابر الافئدة الکسیر... 


  • امّــــ شـــهــــر‌آشـــــوبـــــــ

نیمه ای

۰۷
ارديبهشت

هرسال، نیمه ی ماه رمضون که میشه، کارفرمای حضرت آقا، یه مبلغی رو توی پاک میذاره و به کارمنداش عیدی میده... بهش میگن نیمه ای...


یا کریم آل طاها...

ما امشب از دست بابرکت خودت نیمه ای میخوایم!

 


وقتی بخشنده تو باشی، سائل شدن چه لذتی داره! :)

  • امّــــ شـــهــــر‌آشـــــوبـــــــ

خواهشا شروع نکن

۰۲
ارديبهشت
اینجانب متخصص بلانظیر کارهای نیمه تمامم
کارنامه این عنصر، مملو از کارهاییه که وسط کار ول شده
کارهایی که همون اول، با انرژیی معادل بمب اتم شروع کرده م...

ولی مشکل اینه که این فقط شروع کردنه که برای من جذابه... و خیال پردازی های مربوط به اولش

دیگه یه جورایی به خودم و علایقم شک کردم، دستم به شروع کردن نمیره
کاش همیشه همون اولش میموند!



  • امّــــ شـــهــــر‌آشـــــوبـــــــ

در این برهه ی تاریخ، مادر دو فروند کوچولوی بازیگوش هستم!
علی کوچولویی که از دیوار سفیدکاری بالا میرود
و فاطمه حسنایی که در حال آموزش بالارفتن از دیوار است!

و مادری که خداوند از دست این دو ترکیبِ عالی صبرش دهد!!

....
هرچه که اینجا می نویسم، صرفا برداشتهای شخصی ذهن یک انسان است. پس دلیلی ندارد که حتما و قطعاً اشتباه نباشد. چرا که انسان ممکن الخطاست...
من اینجا بلند بلند با خودم حرف می زنم.
خطابهای پندآموز مرا فقط خطاب به خودم بدانید.

بایگانی