ای‌شما!‌ ای‌تمام‌ عاشقان‌ هرکجا

نام یک نفر غریبه را، در شمار نامهایتان اضافه می کنید...؟

۲ مطلب در خرداد ۱۴۰۱ ثبت شده است

آیا باورتون میشه که ممکنه روزی برسه که شیرین ترین، خواستنی ترین و دل انگیزترین موسیقی که میتونید بشنوید، و حتی برای شنیدنش ثانیه شماری میکنید...

صدای بادگلوی بچه باشه؟؟!


مخصوصا که ساعت از دو نصفه شب گذشته و شما برای باز موندن پلک هاتون به چوب کبریت متوسل شدید!

  • امّــــ شـــهــــر‌آشـــــوبـــــــ

 و عاقبت یک روز صبح، در حالیکه هنوز تو کتم نرفته بود که خانواده م چه تغییری کرده، علی از خواب بیدار شد و وقتی دید دارم آبجی کوچولوش رو میخوابونم، اومد سرش رو گذاشت کنار بالش فاطمه حسنا و گفت: مامان! حالا دیگه دوتّا بچه داری!

و من که انگار تا حالا به همچین چیزی فکر نکرده بودم، یهو دوزاریم افتاد و گفتم: آره! حالا دیگه دوتا بچه دارم!

دوتا بچه ای که یکیشون به شدت کوچیک و ناتوانه و دیگری به شدت بازیگوش و سربه هوا و حساسه!



از نوشتن این متن توی گوشیم، شاید یک ماه میگذره، و من چندین بار تا دم انتشار هم رفتم و نشد که منتشر بشه!
نه که بگم در مادری کردن برای دوتا بچه، پنج دقیقه وقت خالی پیدا نمیشه...  راستش مغزم خیلی یاری نمیکنه به کنار هم چیدن کلمات، مخصوصا که علی داره یک رییییز باهام حرف میزنه! و یک لحظه اجازه استراحت مغزی بهم نمیده...
در کنار همه این مشغله ها، عجیبه که هنوز هم بچه داری برام شیرین و خواستنیه...
بعدا نوشت: هم اکنون دقیقا یک ثانیه پس ازینکه دکمه انتشار رو بالاخره فشردم، با صدای شیون و گریه و ناله ی سوسک،سوسک ِ علی از جا پریدم! 
میشه گفت یکی از مهارتهای موردنیاز هر مادری، کشتن سوسکِ رفته توی دمپاییِ دستشوییه!


  • امّــــ شـــهــــر‌آشـــــوبـــــــ

در این برهه ی تاریخ، مادر دو فروند کوچولوی بازیگوش هستم!
علی کوچولویی که از دیوار سفیدکاری بالا میرود
و فاطمه حسنایی که در حال آموزش بالارفتن از دیوار است!

و مادری که خداوند از دست این دو ترکیبِ عالی صبرش دهد!!

....
هرچه که اینجا می نویسم، صرفا برداشتهای شخصی ذهن یک انسان است. پس دلیلی ندارد که حتما و قطعاً اشتباه نباشد. چرا که انسان ممکن الخطاست...
من اینجا بلند بلند با خودم حرف می زنم.
خطابهای پندآموز مرا فقط خطاب به خودم بدانید.

بایگانی