وقتی از چشم تو افتادم دل مستم شکست عهد و پیمانی که روزی با دلت بستم شکست
ناگهان- دریا! تو را دیدم حواسم پرت شد کوزه ام بی اختیار افتاد از دستم شکست
در دلم فریاد زد فرهاد و کوهستان شنید هی صدا در کوه،هی "من عاشقت هستم" شکست
بعد ِ تو آیینه های شعر سنگم میزنند دل به هر آیینه،هر آیینه ایی بستم شکست
عشق زانو زد غرور گام هایم خرد شد قامتم وقتی به اندوه تو پیوستم شکست
وقتی از چشم تو افتادم نمیدانم چه شد پیش رویت آنچه را یک عمر نشکستم شکست…
پاسخ:
خیییییییییییلی قشنگه فامیل. دمت گولی
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیانثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
در این برهه ی تاریخ، مادر دو فروند کوچولوی بازیگوش هستم! علی کوچولویی که از دیوار سفیدکاری بالا میرود و فاطمه حسنایی که در حال آموزش بالارفتن از دیوار است!
و مادری که خداوند از دست این دو ترکیبِ عالی صبرش دهد!!
.... هرچه که اینجا می نویسم، صرفا برداشتهای شخصی ذهن یک انسان است. پس دلیلی ندارد که حتما و قطعاً اشتباه نباشد. چرا که انسان ممکن الخطاست... من اینجا بلند بلند با خودم حرف می زنم. خطابهای پندآموز مرا فقط خطاب به خودم بدانید.
حجاب توطئه را با دلیل بشکافد
همان که فاتح نیل و نهنگ اروندست
همان که بر سر پیمان عشق پابند است
خوش آمدید که در شهر ما هوا پس بود
که در نبود شما آشیان کرکس بود
به انتظار تو از کربلای چار، دچار
به خاطرات تو یک عمر آزگار دچار
تن سلامت تو زیر خاک، یک راز است
و دست بسته تو مثل بال پرواز است
بیا و یک تنه تحریم عشق را بشکن
بیا و حلقه تنگ دمشق را بشکن
بیا و معنی دستان بسته افشا کن
بیا و غائلهای پرخروش برپا کن
وحید یامین پور