لافی در غربت!!!
به طور کاملا ناخواسته سر از بازی پیچیده ای در آورده ام.
رفته بودم موسسه (موسسه ای فرهنگی مخصوص بانوان) برای کار دیگری، که عهده دار کار دیگری شدم. کاری که هییییییییییییچ سررشته ای ازش ندارم.
از شنبه، سه روز جشن گرفته اند برای دختران و تقریبا میشود گفت این اولین باری ست که جشن به این بزرگی برای دختران توی یک محوطه ی پارکی پوشیده گرفته می شود. و ما خوشحال و خندان، مسئولیت غرفه ی کودکانش را بر عهده گرفتیم، آن هم چه کاری؟؟؟!!!! رنگ آمیزی صورت بچه ها!!! بدون تجربه ی حتی یک عدد بچه که ما رنگش کرده باشیم!
از پنجشنبه که به طور کاملا ناگهانی به این مسئولیت بله گفتم، تا الان مثل آدمهایی ام که از فنر در رفته اند!!! لحظه ای قرار نگرفته ام. از سرچ در اینترنت گرفته، تا پرینت سر و کله ی بچه های مردم، تا رفتن به این مغازه و آن مغازه برای پیدا کردن رنگ انگشتی مشکی!!! و حتی رفتن به خانه ی داداش پربچه مان و باج دادن به یکی یکی بچه هایش که بلکه بنشینند و خرگوش و مرغ و دلقشان کنیم!
تنها کاری که نکرده بودم دیدن یک نمونه ی عملی از کار و مواد مورد استفاده بود که فاطمه سادات دختر داداش کارفرما پیشنهاد کرد بروم پارک نزدیک خانه و کار نقاشیِ دختری که مدتهاست آنجا بچه رنگ می کند را از نزدیک ببینم. ما هم خوشحال و خرم، شوی بیچاره را از جا ور کشیدیم و رفتیم پارک! این ور را بگرد، آنور را بگرد! اثری از آثارش نبود. و وقتی از مسئول اسباب بازی ها پرسیدیم دخترک نقاش کجاست، در کمال ناباوری به سمتی اشاره کرد و گفت ایشان هستند، چند وقتی ست دیگر نقاشی نمی کند، پشمک می فروشد!!! این شد که تصمیم گرفتم از همان اول راه تجربیات دخترک جوان را نردبان کنم و بروم پشمک بفروشم!
رنگ کاری هایمان همچنان ادامه پیدا کرد، البته انصافا خانواده، خوب با دل مشنگِ این بچه ی مشنگشان همکاری کردند، و همین که وسایل به هم ریخته مان را از در و پنجره ی خانه پرت نکردند بیرون، دمشان دمادم!!
امروز عصر اولین تجربیات کاری بنده در زمینه ی رنگ کردن بچه ها روی سن می رود. و من دلم مثل سیر و سرکه می جوشد که نکند خراب شود، نکند بی سلیقگی کنم، نکند این اعتماد به سقف کاذب وجهه ی ما را در موسسه به گند بکشد!!!
انصافا خودم هم اولش فکر نمی کردم کار به این سختی باشد. ولی وقتی دست به قلم بردم و چندتایی رنگ کردم دیدم آنقدراهم ساده نیست که من می انگاشته ام!! مخصوصا که من با کمبود وسایل مواجهم!
در هر حال لافی در غربت زده ایم و باید پای لرزش بنشینیم. دعایمان کنید که نظرمان نسبت به خودمان عوض نشود!
- ۹۴/۰۵/۲۴
- ۴۵۷ نمایش
حقا که حسینی هرکار که بخواد میکنه یعنی اصن فک نمیکنه میتونه یا نه فقط میگه انجام میدم
میگم چه عجب کنار از جا ور کشیدم یه پرانتز باز نکردی بنویسی کلمه مخصوص کاشونیاست
حالا یه عکس از گندی که به سر و کله بچه های مردم میزنی بگیر فردا بتونیم مسخرت کنیم