شهر الحساب ...
ماه اسفند است و شلوغی های خودش و شلوغی های ذهن یک حسابدار (که توجه تقسیم شده ندارد!!!)
ماه اسفند و حسابرسی های فاکتورهای بلندبالا و کوتاه قامت! به عبارةٌ اخری ماه اسفند ، شهرالحساب است...
حسابرسی کار خیلی سختی ست. فقط و فقط (به معنی واقعی کلمه «إنّما»، کسانی حسابرسی کار کرده اند، این دشواری را درک می کنند.
این که ریز فاکتورها، چک ها، حسابهای معین، هزینه ها و غیره و کذا را در بیاوری و ببینی ریزحساب فلان مشتری با جمع کلش به هم میخورد یا نه.
ببینی فلان مشتری کجا کلاهت را برداشته، فلانی کجا برای کارت کم گذاشته و بهمانی در طول سال چه کاره حسن بوده!
به حساب مشتری ها که می رسم (همان حسابرسی خودمان) ناخودآگاه به یاد حسابرسی خدا در روز دادرسی می افتم
به خودم میگویم بنت شهرآشوب! روزی هم میرسد که کسی می نشیند سر فاکتورهای تو، و ریز کارهایت را در می آورد، و جمع می زند، و توی ترازو می گذارد، و سبک سنگین میکند ببیند کجا کم گذاشته ای، کجای کارت ایراد داشته، چه کاره حسن بوده ای
و اگر منِ بنت شهرآشوبِ حسابدار، جایی حواسم پرت می شود، و فاکتوری از قلمم می افتد، حسابرس روز قیامت حواسش خیلی جمع است
به قول خودش سریع الحساب است
و به ماشین حساب نیاز ندارد
و خودش (به خودی خود) می داند وزن هرکدام از کارهای خوب و بدت چقدر بوده است...
و اگر هم خودت را به حاشا بزنی، شاهدانش را می آورد. همانها که همه جا مراقب فاکتورها و ریزکارکردهایت بوده اند!
خدا رحممان کند.
الهی عاملنا بفضلک... و لا تعاملنا به عدلک ... یا کریم!
خدایا با فضل خودت به حساب ما برس، نه با عدلت
پ.ن1: دیروز سر کلاس اعلام ناخواندگی کردم (یعنی درس را نخوانده ام!) و استاد گرانقدرم ازم پرسید حسابداری؟ گفتم بلیا! گفت درک میکنم. حسابدارها برج 12 مخشان وسط هواست. گفتم قربان لب و دندانت استاد! بلیا وسط هوا و زمین معلقم...
پ.ن2: دم عید است... مواظب هموطنان بی بضاعتمان هم باشیم. گرچه با بخشیدن مبلغی ناچیز... یا با بخشیدن وسیله ای غیرقابل استفاده در منزل
- ۹۵/۱۲/۱۸
- ۴۴۶ نمایش