ای تکان های دل!
کمتر از دوساعت و نیم به موعد مقررمان مانده...
به اینکه بدانیم انبه ی زرد و تازه مان، پسر کاکل بسر است یا دختر قند عسل!!!
راستش وقتی به شیطنت های خواهرزاده های حضرت آقا نگاه میکنم (که الحق و الانصاف چیزی هستند در حد زامبی!!!) ، دستهایم به استغاثه بلند میشود که خدایا رحمی!!! دختری بفرست!!
و وقتی مهربانی های یاسین، پسر هفت ساله ی داداش کارفرما، و آزار و اذیت های کودکی های خواهرش را می بینم، آرزو میکنم پسر باشد! پسری به مهربانی و نجابت یاسین!
باتوام ای لنگر تسکین!
ای تکان های دل
ای آرامش ساحل!!
باتوام ای شور! ای دلشوره ی شیرین!
ای نمیدانم!
هرچه هستی باش! فقط سالم باش. فقط صالح باش.
دختر و پسرش چندان فرق ندارد. فقط مومن باش و مودب. از همان ها باش که حضرت ابراهیم (علیه السلام) از خدا خواست... رب اجعلنی مقیم الصلاة و من ذریتی... ربنا و تقبل دعاء ... بپا دارنده ی نماز باش
از همان ها باش که بندگان خوب، از خدا می خواهند. ربنا هب لنا من ازواجنا و ذریاتنا قرة اعین... روشنی چشم مان باش و مایه ی افتخارمان.
خدایا به حق مهربانی ات... تربیت کودکم را به تو سپردم، یا رب العالمین
پ.ن1: بچه هرچه باشد خوب است، اما اگر خدا روزی از من میپرسید دختر میخواهی یا پسر، می گفتم دختر!
پ.ن2: همه ی خانواده ی مان دختری اند. (عاشقققققققققق دخترند. حتی محیای کوچکمان) همه و همه بجز داداش کارفرما و یاسین پسرش!! عجیب است که یاسین آنقدر پسری است که از مادرش خواسته دوازده تا برادر برایش بیاورد!!! کانّه داداش کارفرما حضرت یعقوب است و قصد دارد بنی اسرائیل 2 را راه بیندازد!!
پ.ن3: شعر فوق، گزیده ای از شعرِ مرحوم قیصر امین پور است. شعر کامل را اینجا بخوانید.
- ۹۶/۰۷/۱۱
- ۴۰۳ نمایش