دختر یا پسر!!؟؟ مسئله این است!
هیچوقت یادم نمی رود جیغ آبجی زهرا را!!!
حدود چهارسال و نیم پیش بود. یک سال قبل از ازدواج من!
بعد از ظهر یک روز بهاری بود و من (خبر مرگم!) توی هال، به خواب عصرانه ای فرو رفته بودم که ناگهان با جیغ آبجی زهرا از خواب پریدم! تنها چیزی که یافتم آبجی زهرا بود بالای سرم و در آستانه ی درب ورودی! حتی کفشهایش را هم از پایش نکنده بود! همانطور خودش را انداخته بود توی هال و جیغ میزد: دختره دختره !!!! آنقدر خوشحال بود که گویی قرعه کشی پانصد میلیون ریالی دوو را برنده شده!
این خاطره را گفتم که حجم تمایل خانواده ی ما را به دختردار شدن و اصولا به دخترجماعت دریابید! (می توانید این قضیه را به سایر اعضای خانواده بجز داداش کارفرما و پسرش تعمیم بدهید)
ویزیتِ نفر قبل از من که رفت زیر دستگاه، شاید پنج دقیقه هم طول نکشید. ولی برای من یکسال گذشت!
و من صدای دکتر را میشنیدم که می گوید: بچتون پسره!
و من "خدابخیرکند"ی زیر لب بالا انداختم و رفتم روی تخت دراز کشیدم.
همه ی مختصات ِ غربالگری را که گفت، (درحالی که وروجکم را از توی صفحه ی مانیتور میدیدم و میدیدم که چطور قلب کوچکش تالاپ تولوپ می کند) جان ما را به لب رساند و گفت: پسرم هس!
و من فقط خندیدم. و با اندکی تعلل (که ناشی از شوک کوچکی بود که به من وارد شده بود!) زیر لب گفتم الحمدلله.
و خندیدم. از اینکه چقدر سعی کرده بودم خودم را گول بزنم که نه!! حسم اشتباه است... شاید دختر شد!! و دست آخر هم توی کتم نرفته بود که دختر باشد!
از عکس العمل خودم که بگذریم، عکس العمل اطرافیانم جالب بود.
اولین کسی که بهش خبر دادم طبیعتاً حضرت آقا بود:
-بچه چی بود؟
- حدس بزن!
-من که حدسم رو قبلا زدم! میدونم که پسره!
-از خدات بود که پسر باشه ها!!!
-نه. خداوکیلی برام فرقی نداشت. فقط میخواستم سالم باشه.
دومین نفر، آبجی مریم بود. از عصر بیش از ده بار زنگ زده بود تا بداند همبازیِ دخترِ نیامده اش پسراست یا دختر!
-بچه چی بود؟
-پسره! قند عسله!
-خخخخخخخخخ... پسرم خوبه! اگه دختر بود دیگه نوه های مامان دچار عدم توازن میشدند! (وچنان گفت پسرم خوبه! که انگار میخواهد مریضی را دم اتاق عمل دلداری بدهد :( یعنی حالا غصه نخور! پسرم یه جور آدمه دیگه)
-مادر حضرت مریمم پسر میخواست، دختر شد، الان عمیقا درکش میکنم. ولی انصافا دختری که آورد، مادر پسری شد که در زمان خودش جهان رو تغییر داد! پسر ما هم قراره کاشون رو بلرزونه!!!
سومین نفر خاله لیلا (خاله ی حضرت آقا) بود.
او به دلیل اینکه خودش سه تا پسر تخس دارد، مرا درک کرد و تبریک گفت!
چهارمین فرد، آبجی زهرا بود. همان که از خوشحالی دختردار شدنِ خودش جییییییییغ بنفش کشیده بود!
- عروس دار شدی یا دوماد دار!!!
-دنبال عروس میگردم!
-خخخخخ (خنده!!) خب مبارکه. محیا رو بگیر برا پسرت.
-نه دیگه محیا خیلی بزرگه. یکی برا پسرم بیار. فقط به شرطی که شکل محیا باشه!
محیا:
-خاله، چوب شور بده به حلمات بخوره (حلما اسم کودک فرضی من در ذهن محیاست)
-خاله جون، دخترنیست. پسره!
-نمیخوام پسر باشه!!! پسرا رو دوست ندارم. آدمو هُل میدن!
-نه پسر من ازون خوباس. هُل نمیده. نازی میکنه.
- نمیخوااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام. (و همچنان محیا پسر مرا به پسری قبول ندارد!!!!)
نفر بعدی مامان بود. خودم زنگ زدم:
-مامان رفتم سونو
-خب چی شد؟
-پسره!
-وااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااه ( واه ناشی از تعجب!) و سپس نیم ساعت بطور ممتد خندید! به طوری که من هم از خنده اش به خنده افتادم. (چیزی که از مامان ِ گلم باید بگویم این است که مامان، وسواس نجاست دارد. و به همین دلیل، ترجیح میدهد همه ی نوه هایش دختر باشند!!! گرچه خودش میگوید فرقی نمی کند! ولی همه ی شهر میدانند که مامان شدیداً دختری ست)
-آره دیگه. به مامانم رفتم!
-حالا مثل من سه تا اولیت پسر نشن!!!!
- غصه نخور مامان. قول میدیم خودمون فرشاتو بشوریم!! :))))
و اما تندیس جالب ترین واکنش تقدیم می شود به داداش کارفرما:
- دختر خوب سراغ نداری؟
- اگه سراغ داشتم که خودم میگرفتم (چشم زنداداشمان روشن!) حالا برا کی میخای؟
-برا پسرم!
-عه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ پسره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ مبارکهههههههههههههههههههههههههه !!!!!!!!!! (با ذوق زدگی شدید و نیشِ ِ تا بناگوش بازشده بخوانید!!!) پس پسره !!! کی شیرینی میدید؟؟؟؟؟؟؟
- پسردار شدن شیرینی داره یا بچه دار شدن؟
-معلومه پسردار شدن!!! پسر اصلا یه چیز دیگه اس!!
و وقتی از ماشین پیاده شدم، بازهم تاکید کرد که به حضرت آقایت بگو شیرینی ها رو آماده کنه!
تنها کسی که ذوق را (بطور خالصانه) توی چشمهایش دیدم، داداش کارفرما بود... و الحق و الانصاف اگر داداش کارفرما انقدر از پسردار شدن ِ من ذوق نمیکرد، شاید دچار افسردگی حاد میشدم!
پ.ن1: الحمدلله و المنة که فرزندمان سالم است. (یعنی طبق مختصات غربالگری سالم است) خدا کند که صالح هم بشود.
- ۹۶/۰۷/۱۲
- ۶۷۸ نمایش