این لجوجِ دیرباورِ عجیب...
احساس میکنم ظرف وجودم مثل آبکش شده!
هرچی از این طرف سعی میکنم تو مشکلات صبوری کنم، با بی قراری ها و شیطنتهای علی بسازم، مامان خوبی باشم، همسر وظیفه شناسی باشم، از اونطرف با یه جرقه، مثل کبریت آتیش میگیرم و با عصبانیت همه چیز رو میسوزونم...
هرچی به زعم خودم اعمال حسنه میریزم تو ظرف، مثل آبکش از اونطرفش در میره! قششششنگ میشوره میبره!
خسته شدم ازت ای دل کم حوصله ی بی شکیب!
ای تمام عاشقان هرکجا...!
- ۹۸/۱۰/۳۰
- ۲۳۳ نمایش
ظرفیت کم کم پر میشه . بچه یه کاری می کنه ، بعد همسر بعد فلانی و فلانی و فلانی تا این که ظرفیت پر میشه و از اون به بعد علی با کوچکترین اشتباه شاهد خشم اژدها خواهد بود :| [لبخند]
ما تو ذهنمون یه سبد داریم به نام سبد کارای بد . و براش اینطور تعریف کردیم که هر کس یکی از این کارای بدو کرد من باید ناراحت بشم .
من فکر می کنم تنها راه برای حل این مشکل اینه که تا جایی که ممکنه اون سبد رو خلوت کنیم . مخصوصا در مورد بچه ...
اگه نکته و راهکاری به ذهنتون رسید حتما به منم بگین لطفا