مثلا این خورشید...
و من ریکاوری شدم
به همین زودی...
فکر میکنم حرف زدن با سبو تاثیر خیلی خوبی داشت
و فکر کردن به این جمله ی داداش کارفرما که «چیکار به بقیه داری؟ تو خدا رو داری که برات بسه»
و اندکی خواندن کتاب امیرخانی
و اندکی فکر کردن به محسناتِ اتفاقاتی که برام رقم میخوره
و کمی فکرکردن به بی اهمیتی و گذرگاه بودن دنیا
و البته هدیه ی خوبی که حضرت آقا بهم داد.
دلخوشی های دنیا هنوزم کم نیستند، حتی اگه اونی که باید باشه، نباشه...
پ.ن۱: ممنونم بابت دیسلایک های پست قبل، اولین باری بود که دیسلایکها رو نشون دهنده ی محبت خوانندگان به خودم تلقی کردم :) کلی بهم انرژی مثبت داد:)
- ۹۸/۱۱/۱۵
- ۲۷۵ نمایش
سلام وقتی عنوانِ وبلاگتونو لابلای ستاره های روشن دیدم اینطوری شدم
https://techmaze.ir/wp-content/uploads/2019/09/face-with-exploding-head.jpg