بی سرانجام
ایکاش آخر داستان های زندگی هم مثل فیلمای ایرانی می شد، ایکاش همه چی به خیر و خوشی میگذشت...
زن و شوهر قهر کرده ی فیلم باهم آشتی میکردن، اون پسره عاشقِ کم عقل، به عشقش میرسید، شاکی پرونده میرفت رضایت میداد، بیمار مرگ مغزیِ داستان به هوش میومد و وسط آی سی یو بندری میرقصید! دزد ناقلا و بدجنس، به دست آقاپلیسه که شبا بیداره دستگیر میشد و به سزای کار بدش میرسید... ما هم یه عمه خانم پولدار پیدا میکردیم که وصیت کرده بود همه ی ارثش به برادرزاده اش برسه!
ایکاش همیشه، همه ی شاهنامه ها آخرشون خوش بود! اینجوری یه نفس راحت میکشیدیم و میگفتیم گور بابای دنیا...
- ۹۹/۰۳/۰۵
- ۱۶۷ نمایش
ای کاش!!
خب اونوقت سنگ رو سنگ بند نمیشد کع😐