ای‌شما!‌ ای‌تمام‌ عاشقان‌ هرکجا

نام یک نفر غریبه را، در شمار نامهایتان اضافه می کنید...؟

صبوری کن صبوری...

دوشنبه, ۲۷ مرداد ۱۳۹۹، ۰۲:۱۲ ب.ظ

- رفتیم تو کار از پوشک گرفتن بچه!
در حال حاضر، تو مرحله ای هستیم که یه دستمون به تشته، یه دستمون به شلنگ آب!
یه چشممون به ساعت، یه چشممون به شلوار بچه، و یه چشممون هم به حالتای چشم و ابروش!
فعلا اگه از احوالمون بپرسید، هیچگونه توفیقی حاصل نشده! جز اینکه علی فهمیده که وقتی به زور و با دوز و کلک بردنش دستشویی، در راه برگشت، سراغ برچسبایی رو بگیره که ستاره براش جایزه آورده :| البته این هم در نوع خودش پیشرفت بزرگی محسوب میشه!


 -نمیدونم چرا اینقدر زود از نتیجه گرفتن در کاری ناامید میشم! به قول محیا صبری نیستم!

و احساس میکنم در این زمینه خیلی از بقیه عقبم، مثلا از عاطفه، که بعد از کلی هزینه کردن برای ساخت یه سایت خارجی، رییس شرکت خارجی پشیمون شده و کلی خرج الکی رو دست عاطفه گذاشته! ولی وقتی ازش میپرسم یعنی همه زحماتت دود شد؟ میگه نهههه! نمیذارم زحماتم دود بشه، بازم تلاش میکنم... انقدر تلاش میکنم که بشه...
و من، دررابطه با کاری که شروع کردم، روزی صد و نوزده بار به حضرت آقا میگم؛ فایده نداره... ما موفق نمیشیم... من پشیمونم...
چرا من اینجوری ام آخه؟؟!


  • امّــــ شـــهــــر‌آشـــــوبـــــــ

نظرات (۶)

اوف اوف منم همینم دقیقا!!!

فکر کنم راهش اینه با افرادی که اون کار و انجام دادن صحبت کنیم که لابه لای صحبتاشون دقیقا از همین شکست هایی که ما داشتیم میگن و میفهمیم که پس همه اینطورین...

البته سعی کنین در این بین با افراد مطلق کمال گرا و کاردرستی که تا حالا تو زندگیشون اشتباه نداشتن صحبت نکنین که عملا مثل من خییلیی محافظه کار میشین و دست به هیچ کاری نمیزنین تا خدای نکرده وسطش اشتباه نکنین😑😑

ما فکر کردیم این روسری فروشیه اینجا رو کم فروغ کرده!!

 

کوچولوی ما اوایل خیلی راه میومد ولی کم کم مجبوریم نگاهمون فقط به میانه ش باشه !!

 

 

پاسخ:
روسری فروشی هم بی تاثیر نیست
مخصوصا طراحی مدلها خیلی وقت گیره
و الان این پروژه هم مزید بر علت شده

ولی موفق شدن در مسیر پر ریسک هم آخرش لذت بخش تره :)

پاسخ:
امیدوارم تهش موفقیت باشه

سلام

آخ که سخت ترین کار بچه بعد از از شیر گرفتن‌همینه! و البته شنیدم برای پسربچه‌ها پر دردسر تر هم هست....

ان شاء الله که زود همراهیتون کنه و خیالتون راحت بشه

 

در مورد کار هم، ما زیادی سختگیریم. حرف سیده بانو ‌کاملا درسته! 

یه دوستی که خیلی کم سن بود شروع به‌فعالیت کرد و ماشاء الله خیلی زبل مبله، می گفت من از اشتباهاتم کلی درس می گیرم...

 

پاسخ:
سلام
واقعا سخته و جانفرسا :)))

بله من همیشه استرس شکست دارم، حتی وقتی موفقم
حضرت آقا میگه ما در درست ترین جای ممکن ایستادیم. ولی من عجله دارم برای رشد
  • حنا حناییان
  • ای جووون دلمممم

    چقدر خوبه که توی زندگیت درگیر این مسائل هستی. قدر این روزات و بدون :)

    پاسخ:
    زندگی لابلای همین درگیریا معنی میده دیگه :)

    آخی:)

    بعضی بچه ها بهتر وسریعتر راه میان امیدوارم علی تون از همین دسته بچه هاباشه:)

     

    درمورد صبوری هم خیلی خوب درکتون میکنم

    من خودم یکیم که زود ناامید میشم

    وهمین باعث شده واردهرکاری که شدم هر زمینه ای. نصفه نیمه رهاش کنم وهیچی پایان نداشته باشه ثمر نداشته باشه

    ولی یه چیزی که بهش رسیدم اینه که آدمایی،که باهامون درارتباطن خیلی میتونن کمک کننده باشه 

    یعنی اگه آدم دائماً با آدمایی هم صحبت باشه که پرتلاشن که صبورن انگیزه وتلاش ماهم بیشتر از قبل میشه ولی اگه دائماً درمورد کارامون ایده هامون باآدمایی صحبت کنیم که موج منفین بدتر میشم

    فکر میکنم (براخودم که اینجوری بوده) پیدا کردن آدمایی پرتلاش وحضورشون تو زندگیمون بعنوان یه دوست میتونه کمک کننده باشه

    بعضیا مثل همین عاطفه شما به شدت پراز انگیزه وامیدن وصبورو پرتلاش، بودن هرچی بیشتر این آدما اطرافمون مارو باانگیزه تر میکنه

     

    البته اینم نمیشه نادیده گرفت هرموفقیتی جدای از تلاش زیاد نیاز به ابزارهایی داره

    ماهی گیری با تور سوراخ یا بدون قلاب باصبر وصبروصبروتلاش زیاد هم محقق نمیشه

    یوقتا مشکل فقط از عدم صبر نیست از اینه که هنوز ابزار درست وراه درستو تو زمینه ای پیدا نکردیم

    به همه اینا باید توجه کنیم:)

    امیدوارم به همه خواسته هاتون برسید:)❤ 

    پاسخ:
    بشدت با حرفاتون موافقم
    من در محیطی زندگی کردم که فرزند آخر بودم و همه به چشم بچه نگاهم کردن، واسه همین اعتمادبنفس کارای بزرگ رو ندارم،چون اصولا بهم گفتن تو نمیتونی، بچه ای، یا همیشه برای کوچیکترین کاری باید اجازه میگرفتم
    و این استرس شکست ، ناخودآگاه بامن همراهه. کاملا ناخودآگاه
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی

    در این برهه ی تاریخ، مادر دو فروند کوچولوی بازیگوش هستم!
    علی کوچولویی که از دیوار سفیدکاری بالا میرود
    و فاطمه حسنایی که در حال آموزش بالارفتن از دیوار است!

    و مادری که خداوند از دست این دو ترکیبِ عالی صبرش دهد!!

    ....
    هرچه که اینجا می نویسم، صرفا برداشتهای شخصی ذهن یک انسان است. پس دلیلی ندارد که حتما و قطعاً اشتباه نباشد. چرا که انسان ممکن الخطاست...
    من اینجا بلند بلند با خودم حرف می زنم.
    خطابهای پندآموز مرا فقط خطاب به خودم بدانید.

    بایگانی