قسمت تو همین بوده ...
پنجشنبه, ۱۴ اسفند ۱۳۹۹، ۱۲:۱۱ ق.ظ
از وقتی وارد این کار شدم، به شدت به قسمت اعتقاد پیدا کردم.
پ.ن: قسمت یعنی اینکه صبح به نیت ماکارونی پختن از جا پاشی، دمدمای ظهر دست پسرک رو بگیری که بری فلفل دلمه ای بخری و برگردی و غذات رو بپزی... یهو بی دلیل و کاملا الکی در خونه روت بسته بشه و بمونی پشت در!!!
خیلی وقتا شده که یه روسری خیلی خوشگل آوردم، یه نفر همون بدو ورود چشمش گرفته... اومده سوال کرده و به دلیلی نتونسته بخره...
چندین ماه از اون قضیه گذشته، و اون روسری قشنگ -که من فکر میکردم رو هوا بزننش- به چشم هیچکس نیومده، تا همون نفر اولی برگشته و خریده!
انگار که وقتی این روسری از کمپانی در اومده، اصلا مال این بنده ی خدا بوده... مال هیچکس دیگه نبوده!
خیلی وقتا این دید، به زندگیمون آرامش میده
این که فکر کنیم خب این خونه، اون ماشین، اون لباس، فلان پول، اصلا از اول مال من نبود! و در آخر هم به من نرسید... چه بسا اگه مال من میبود، از زیر بارون سنگ هم که شده خودش رو سالم و بی نقص بهم میرسوند.
پ.ن: قسمت یعنی اینکه صبح به نیت ماکارونی پختن از جا پاشی، دمدمای ظهر دست پسرک رو بگیری که بری فلفل دلمه ای بخری و برگردی و غذات رو بپزی... یهو بی دلیل و کاملا الکی در خونه روت بسته بشه و بمونی پشت در!!!
و بعد از زنگ و وازنگ کردن های متعدد، یهو سرظهر، سر از خونه ی داداش کارفرما دربیاری و مهمون ماکارونیِ زنداداش بشی!
انگار که ماکارونی ها وقتی از زمین میروییدند، مخصوص وجودت خودت روییدند!!
- ۹۹/۱۲/۱۴
- ۱۳۹ نمایش
سلام
خیلی به قسمت اعتقاد دارم ،و اینکه هیچکی روزی ذیگری رونمیتونه بخوره! روزی من نصیب هیچ.کی دیگه نمیشه....
بارها شده چیزی رونگه داشتم مثلا برای کسی، اما تشدت بهش برسه... یکباره اتفاقاتی افتاده وتصیب دیگری شده که اصلا فکرشم نمیکردم!