ای‌شما!‌ ای‌تمام‌ عاشقان‌ هرکجا

نام یک نفر غریبه را، در شمار نامهایتان اضافه می کنید...؟

زیبای کوچک من :)

شنبه, ۱۶ اسفند ۱۳۹۹، ۰۵:۳۱ ب.ظ

درسته که امروز شانزده اسفنده و دو روز از تولدت گذشته و من هنوز برات نامه ننوشتم. ولی این دلیل نمیشه که اصلا هیچی ننویسم. من یه مامان پرمشغله ام با ضیق وقت بسیار! البته تلاش های خودت هم برای ننوشتن من بی ارتباط با این قضیه نیست.


پسرک قشنگم!

احتمالا سه سالگی هم برای تو، همونقدر خاصه که سی سالگی برای من! 

تو هم مثل من داری کشف میکنی، سوال میکنی، فکر میکنی، شیرهویجات رو میریزی تو لوله ی سماور تا ازونورش بتونی از شیر سماورِ ذغالی یادگاری ننه، شیرهویج استخراج کنی، غافل از اینکه شیرهویجهای محبوبت میریزه روی کابینت و تو گریه میکنی ...نمیدونی که در واقع داری قیمه ها رو میریزی تو ماستا! 

غصه نخور پسرم

تو هنوز خیلی کوچیکی برای اینکه بدونی هر کاری راهش چیه، چاهش چیه... تو هنوز اول راهی، حالاحالاها برای اشتباه کردن وقت داری

و من که مادرتم و پدرت که باباته، هنوز بعد از سی و اندی سال، داریم آزمون و خطا میکنیم و گاهی از دست کارهای اشتباه خودمون کلافه میشیم... 

و من دارم سعی میکنم بهت یاد بدم که این اشتباهات هم جزئی از زندگیه ... (گرچه خیلی وقتا از آموزش این قضیه بهت ناموفق عمل میکنم. ولی میخوام بدونی که سعی خودم رو میکنم) 


عزیزکم!

این روزها، به خاطر علاقه ی افراطی تو به ماشین، خونمون تبدیل شده به پارکینگ طبقاتی حرم حضرت معصومه!! و انقدر اینور اونور خونه ماشین پارک شده که گاهی خودمون که میخوایم بشینیم، جای پارک نداریم و مجبوریم دوبل پارک کنیم!


منو ببخش که مجبورم همه ی اسباب بازی های سیسمونیت رو جمع کنم، و تو هر مناسبتی، یکیش رو بهت هدیه بدم! و تو هم از ذوق اینکه ستاره برات کادو آورده از ته دل بخندی و چشات قلب قلبی بشه... 

اگه این کار رو نکنم، شبا دیگه حتی نمیتونیم توی خونه تردد کنیم. چون تو بیش از حد به بهم ریختگی و آموزه های عملیِ مکتب آنارشیسم علاقه داری! 

عزیزدلم

این روزا بیشتر توی دست و پای ما وول میخوری. 

با هر اشتباه، با لهجه ی غلیظ و بی مزه ی کاشونی میگی: مادَر!! حباسِم نِبودَ ! و بعد جوری از ته دل میخندی که من نمیتونم مقابلت مقاومت کنم و نخندم... 


این روزها قابلمه های منو از تو کابینت میریزی بیرون و قابلمه های خودت رو جاسازی میکنی! 

موتور کوچولوت رو میبری توی پارکینگ و پشت سر موتور بابات پارک میکنی! 

مثل دایی بزرگه ت عاشق بادوم زمینی و آش هستی، مثل دایی کارفرمات عاشق لیمو و مثل دایی کوچیکت مهربون و باگذشتی...


تقریبا هیچگونه علاقه ای به نقاشی نداری، حتی دفترنقاشی و مدادرنگی خریدن های متعدد ما هم باعث نمیشه که حتی برای دلخوشی ماهم که شده، یه گردالی توی دفترت بکشی!


این روزها دلت میخواد به همه ما اثبات کنی که بزرگ شدی و میتونی از پس کارای خودت بربیای. و مخالفت ما هم، تهش منجر به کشمکش و درگیری میشه! 


چیزی که در مادری و پدری برای من خیلی جذابه، اینه که تو نه تنها خودت داری رشد میکنی، که داری ما رو هم رشد میدی. و ما از ترس اینکه نکنه تو عادات بدی پیدا کنی، سعی میکنیم خودمون رو اصلاح کنیم... و این رشد و اصلاح، بزرگترین ثمره ی وجودِ بابرکت تو توی این سه سال گذشته بوده :) 


شهرآشوب من!

اونجوری نگام نکن. عین این مامانای بی بخار که نه بلدن برای بچشون استوری بذارن، نه پست، نه قربون صدقه ش تو پیج اینستاگرامشون برن

من مامان بی احساسی نیستم. فقط نمی دونم چرا نمیتونم با هیچ جا غیر از وبلاگم ارتباط بگیرم. انگار اینجا یه جور امنیتی داره که هیچ جای دیگه پیدا نمیشه... پس تولد تو رو هیچ جای دیگه غیر ازینجا تبریک نمیگم. تو هم تبریک بی ریای من رو اینجا بپذیر... 


سه سالگیت مبارک:)

از طرف مامانی که داره همراه تو بزرگ میشه 



این هم یه عکس از سه سالگی به همراه گوشه ای از پارکینگ ماشین ها و موتورها
  • امّــــ شـــهــــر‌آشـــــوبـــــــ

نظرات (۱۲)

خدا حفظشون کنه :)

پاسخ:
سلام
ممنونم🌹🌹🙏🙏

سلام 

عزیزمممممم.... ماشاء الله علی کوچولوی شهر آشوب ما😍😍😍😍😍

خدا برای هم حفظتون کنه سادات جان، الهی زیر سایه‌ی لطف و عنایات آقا امام عصر عج زندگی پر خیر و برکتی داشته باشه❤️

 

+ انفاقا همین نوشتن‌ها بهترین نوع تولد گرفتن و تبریک گفتنه!

خیلی هم عالی نوشتین مثل همیشه🌹

 

پاسخ:
سلام🥰

ممنون، خدا عزیزان خودتونو حفظ کنه الهی🙏


  • کاکتوسِ خسته
  • با یک "عزیییییززززُم" جنوبیِ غلیط، تولد علیتون مبارک!

    ان شاءالله خدا براتون نگهش داره و سایه شمام بالا سرش باشه.

    ان شاءالله بیایم عروسیش رو تبریک بگیم^^

    پاسخ:
    منو یاد رفیقای جنوبیم انداختین 😁

    ان شالله 🙏

    زیبای کوچکش، تولدت هزاران بار مبارک😍🌹

    پاسخ:
    ممنون🙏
    خدا فرزندانتونو بهتون ببخشه❤️

    به به چه آقا پسرتون بزرگ شده. خدا حفظتون کنه واسه همدیگه. ایشالا تولد103 سالگیشو باهم جشن بگیرید.

     

    پاسخ:
    ممنون 🤗

    بچه ها بزرگ میشن، مامان باباها کوچیک میشن!
    ان شالله 🙏

    سلام

    تولدش حسابی مبارک باشه 

    ان‌شاالله خدا حفظش کنه براتون و سرباز خوبی باشه برای نصرت دین خدا

    و باقیات و الصالحاتی باشه براتون ان‌شاالله

     

    اینجا مثل هیچ کجای مجازی نیست

    پاسخ:
    سلام
    ممنون

    سلطان دعاهای خوب، با اختلاف با نفر بعدی خودتونید🙏

    ای جاااااانم ماشاللههههههه قلب______________قلب

    تولدش مبارک باشه انشالله

    خدا حفظش کنهه^_____^

    چقد از نی نیایی  که لهجه دارن خووشم میادد*______*

    اسمش چی بودد؟؟

    پاسخ:
    ممنون 🥰🥰🥰

    علی آقا 🙃

    خدا ببخشه به پدر ومادرش...

    خدا رحمت کنه پدربزرگش رو.

    خدا مارم بیامرزه و عاقبتمون رو ختم به خیر کنه.آمین

     

     

    پاسخ:
    خدا سایه آقاها رو حفظ کنه بالا سر خانواده هاشون🌹

    تولدش مبارک.

    پاسخ:
    ممنوون❤️❤️❤️
  • نرگس بیانستان
  • ای جوووون 

    ای خداااااا

    خدا برات حفظ کنه

     

    راستش گاهی واقعا خندیدم با نوشته هات. کاش بزرگتر ک شد بیاد بخونه اینا رو.. :)

    پاسخ:
    ممنون🤩

    واقعا اینا که بزرگ شدن بیان کجا خواهد بود؟؟
  • مدیون زهرا سلام الله علیها
  • ماشاءالله لاحول ولاقوه الا بالله العلی العظیم.

    سلام سادات جان.مبارک باشه ان شاءالله زیر سایه پدر و مادر عزیزش.

     

    پاسخ:
    سلام عزیزم

    ممنونم خدا دسته گلاتو بهت ببخشه

    سلام...

    به به. چه متن خوبی بود... یه تصویر سازی خیلی قشنگ از شیطنت های پسرتون داشتین...

    بنظرم یادگاری خیلی خوبی بود.

    چقدر هم بزرگ شده ماشاءالله

     

    در مورد احساس امنیت کردن توی وبلاگ هم که کاملا مشترکیم... انگار هیچ جا مثل اینجا نیست... امن و آروم و واقعی!

    برعکس اینستا!

    پاسخ:
    سلام عزیزم
    ممنون😍
    ان شالله قسمت خودت

    اینستا مثل تهرون شلوغه
    اینجا مثل یه دهات آروم
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

    در این برهه ی تاریخ، مادر دو فروند کوچولوی بازیگوش هستم!
    علی کوچولویی که از دیوار سفیدکاری بالا میرود
    و فاطمه حسنایی که در حال آموزش بالارفتن از دیوار است!

    و مادری که خداوند از دست این دو ترکیبِ عالی صبرش دهد!!

    ....
    هرچه که اینجا می نویسم، صرفا برداشتهای شخصی ذهن یک انسان است. پس دلیلی ندارد که حتما و قطعاً اشتباه نباشد. چرا که انسان ممکن الخطاست...
    من اینجا بلند بلند با خودم حرف می زنم.
    خطابهای پندآموز مرا فقط خطاب به خودم بدانید.

    بایگانی