مینویسم پس هستم!
به این فکر میکردم که چرا دیگه نوشتن اینجا بقدر قبلترها برام جذاب نیست؟
خیلی وقته بهش فکر میکنم!
به این نتیجه رسیدم که قضاوتهای ناحق بعضی از مخاطبان، اثرات عمیق و غیرقابل بازگشتی روی روحم گذاشته...
راستش یکی از سختترین کارهای دنیا برای من، توضیح دادنه...
حتی توضیح ساده ترین کارها
و این مختص فضای مجازی نیست
حتی برام سخته که مثلا به حضرت آقا توضیح بدم که چرا الان میخوام برم خونه خواهرم! یا چرا نیاز به فلان شیء دارم! یا هرچی ... هرچی که نیاز به توضیح درمورد درونیاتم باشه منو آزار میده
و یه مدت یه عده توی این وبلاگ، شروع کردن به نقد کردن من و نوشته هام، به ایراد گرفتن، به توضیح خواستن!
اینجا فضای اختصاصی افکار من بود، و خوشحال بودم کسانی که منو میخونن بی قضاوت میخونن، و نیازی ندارم براشون منظورات واضحم رو بیان کنم.
ولی وقتی این فضا بهم ریخت، امنیت افکار من هم کمتر و کمتر شد.
میدونم که قضاوت نکردن سخته، قضاوت کنید عیبی نداره. ولی خواهشا به زبونش نیارید. بذارید تنها گوشه امن و حصن دوستداشتنی یه نفر براش باقی بمونه.
نظرات وبلاگها باز نیست که ما بتونیم داخلش فحش بدیم، اهانت کنیم، گره های ذهنی و عقده های درونی خودمون رو خالی کنیم و یا هرچیز دیگه ای!
نظرات فقط برای بیان ایده ها و یا در بدترین حالت، انتقادات سازنده ست.
پس اگه از من خوشتون نمیاد، یا فکر میکنید آدم متظاهر و به درد نخور و جانماز آب کشی هستم، لطفا اینجا رو ترک کنید.
اجازه بدید آدما بنویسن، حتی اگه به مذاق شما خوش نیاد...
- ۰۰/۰۳/۱۷
- ۱۷۴ نمایش
والا بخدا... انگار مجبورن یه وبلاگ رو بخونن.. دوست داری بخون... دوست نداری برو... دیگه چیکار داری کی چی می نویسه... آدم اختیار وب خودشم نداره... یه روزایی می گفتن چاردیواری اختیاری... کجان اون روزها... نه واقعا من از شما می پرسم کجان اون روزها؟ :)))