ای‌شما!‌ ای‌تمام‌ عاشقان‌ هرکجا

نام یک نفر غریبه را، در شمار نامهایتان اضافه می کنید...؟

خلوت

سه شنبه, ۵ فروردين ۱۳۹۹، ۰۳:۳۹ ق.ظ

شاید خنده دار باشه، ولی یکی از آرزوهای همیشگیِ من این بوده که عاشق تنهایی باشم! که از نبودن ِ آدما اذیت نشم، که وقتی تنهام بگم آخیییش! حالا برم از خوشی پرواز کنم تو آسمونا! 

ولی متاسفانه به شدت از تنهایی بدم میاد!

هیچوقت بلد نبودم با خودم تنها باشم و از خلوتم لذت ببرم.حتی وقتی تو قطار یا اتوبوسم تنها میشدم، باید یه چیزی در گوشم وزوز میکرد، چیزی مثل هندزفری! تو خوابگاه که تنها میشدم که اصلا انگار همه غم عالم میریخت تو دلم! واسه همینم بعد از یک ماه، از اتاق سبو رفتم، هم اتاقیام همیشه سه شنبه تا جمعه رو میرفتن خونه و من بودم و یه اتاق و چهارتا تخت خالی!

اصلا همین که زود دوست داشتم بچه دار بشم و الان دلم بچه های بیشتر میخواد، همین ترس تنهاییه. 

همیشه میگم خوش بحال آدمای خلوت دوست! لامصب اصلا یه کلاس خفنی هم داره این خصلت!



پ.ن: (پانوشت رو حذف کردم، چوناحساس کردم ممکنه باعث سوء برداشت بشه)

  • موافقین ۷ مخالفین ۰
  • ۹۹/۰۱/۰۵
  • ۱۹۴ نمایش
  • امّــــ شـــهــــر‌آشـــــوبـــــــ

نظرات (۱۶)

سلام

جدا از کلاسش، یه درصدی لازمه زندگیه. و چون بلد نیستیم با تنهایی کنار بیایم دنبال جایکزین میگردیم. گوشی بچه یا هر چیز دیگه ای

 

منم بلد نیستم! ولی لزوم تنهایی رو یه کم دارم به خودم میقبولونم! اگه قبول کنم البته!

پاسخ:
سلام
بله دقیقا خیلی لازمه، به اندازه ش خوبه البته،که اگه از حد بگذره، زندگی روتین زناشویی غیرقابل تحمل میشه.

ولی من متاسفانه گاهی یه نصفه روزم دوست ندارم تنها باشم، البته الان که بچه دارم اعتراف میکنم که خیلی بهتر شدم، یعنی گاهی دربدر دنبال یه جای خلوت میگردم، حتی برای چند دقیقه!و پیدا نمیکنم
  • دچارِ فیش‌نگار
  • پ.ن: چرا اونا که کامنت میدن رو اذیت میکنید پس؟

    پاسخ:
    فقط اونایی رو اذیت میکنم که اذیت میکنن!

    سلاااام 

    اوووم منم با آقای باران موافقم :) یکمش لازمه

     

    پاسخ:
    سلام
    بحث من اینه که خیلیش لازمه! بیش از یه کم

    تنهایی و خلوت جزو واجبات زندگیه ، شاید واجب ترین واجب ... . یه زمانی من از شدت بیکاری ناچارا پر از خلوت و تنهایی بودم . اما حالا انقدر از تنهایی فاصله گرفتم که به نبودنش عادت کردم و یه لحظه خلوت و تنهایی رو نمی تونم تحمل کنم . در مورد من ریشه ی تمام مشکلات همین عادت غلطه ...

    پاسخ:
    این که بعد از ازدواج و تولد بچه ها، کم کم خلوت آدم ازبین میره یه امرطبیعیه، بحث من علاقه ی به این خلوته، بنظرم اون علاقه س که لازمه، نه صرفا خود خلوت
    من برعکس شما، الان انقدر نیاز به تنهایی دارم که گاهی میرم تو اتاق، درم میبندم رو خودم میگم تو روخدا منو پنج دقیقه تنها بذارید! 

    سلام

    برعکس من همیشه زیاد تنهام، حتی وقتی دورم شلوغه... به ندرت کسی متوجه میشه چی تو فکرمه!

    اما این تنها بودن زیادش هیچ‌خوب نیست.... گاهی خیلی غم انگیزه اما اگه دچارش باشی به این راحتی نمی تونی ازش رها بشی!

    البته موافقم گاهی لازمه با خودت تنها باشی...

    پاسخ:
    سلام
    منم  ازون نظر آدم تنهایی هستم، غیر  از بچه و شوهر که خب هستن تو همه لحظه ها، ولی دوست ندارم این تنهایی رو.از یه تایمی که بگذره دیگه خسته میشم

    پس شماهم ازون باکلاسایی!

    عاشق تنهایی بودن چیز خیلی خوبیه مخصوصا برای ما که اتفاقا اصلا تو قاموسمون نیس.کسی رو میشناسم ک از مادر و فوامیلش فرار میکنه از بس عاشق تنهاییه ولی نمیذارن تنهاباشه.برعکس ما......(نیشخند)

    پاسخ:
    شایدم دلیل اصلی اینکه انقدر این خصیصه رودوست دارم همین شرایط بوده! 
    برای آدمای تنها، این خصلت لازمه
  • قاسم صفایی نژاد
  • سلام. دعوتتون کردم به پویش:

    http://safaeinejad.ir/1399/01/05

    لطفا شرکت کنید

    پاسخ:
    ممنون از توجهتون

    اتفاقا اومدم دوباره پی نوشت رو بخونم ببینم منظورتون منم که دیدم پاک کردی

    پاسخ:
    نه،به هیچ وجه منظورم وبلاگ خاصی نبود، هرکسی مختاره هرجور دوست داره وبلاگشو اداره کنه، 
    منظور من این بود که این کار تو فضای ذهنی من نمیگنجه، درکش نمیکنم
  • دچارِ فیش‌نگار
  • فقط سه برابر :)))

    پاسخ:
    حقشونه!

    Alan nemdunam chi dar zehnetun nemigonje 

    Chon pak kardinesh 

    😐

    پاسخ:
    آخه قبل از شما یه نفر دیگه هم گفت منظورت وب من بوده؟ به ایشونم توضیح دادم که نه، منظورم هیچ وب خاصی نبوده
    بعد به این فکر کردم که شاید آدمای بیشتری فکر کنن منظورم اونان، شاید دلخور بشن و فکر کنن من به نحوه وبلاگ نویسیشون ایراد گرفتم، 
    بعد فکر کردم اصلا شاید نباید اونو مینوشتم

    آره لازم هست ولی یه دنیای دیگس اونجوری :)

    من در تمام عمرم خیلی اجتماعی و اینا بودم

    ولی یکی دو ساله تقریبا تو تنهایی هام فقط 

    یه عالم دوست دارم که از همشون جز یکی دو تاشون فرار کردم 

    انقدر دور شدم ازشون که حتی عید هم پیام ندادم بهشون :) 

    فامیلا هم همینطور 

    کلا تو لاک خودم رفتم 

    جالبه بد نیست 

    راحته آدم ولی شاید نه اینجوری مثل من خوب باشه نه مثل شما

    یه حد وسط :)

     

    پاسخ:
    یعنی تنهایی خودخواسته؟

    حالا خیلی هم تنها نشو,, دیگه بعدش آدما برنمیگردن

    تا حالا تنهایی را تجربه نکردم.

    پاسخ:
    خداکنه هیچوقت تجربه نکنید، البته افراطیشو

    چی بود پا نوشت مگه؟؟

    شاید منظورت وب من بوده:)))

     منم چهارشنبه ها میرفتم خونه نه سه شنبه هاااا 

    پاسخ:
    خخخ
    بیا پیوی بهت بگم
    مطمئنی؟ خب یه روز دردی از من دوا نمیکرد!

    یه جوری میگی پی وی انگاری اینجا مثلا اینستا یا واتساپی تلگرامی جاییه اینجا بیانه بیان 

    مثل خیلی از چیزای دیگه ای که نداره پی وی هم نداره تهش یه  نظر خصوصی داره :)))

    پاسخ:
    اینا رو برو برا آقای صفایی نژاد بنویس که منتقل کنن! من خودمم یه کاربر ضعیفه م :))

    بله خودخواسته

    حوصله ندارم خستم :(

    بله ولی دیگه نمیتونم :"( 

    پاسخ:
    پس موفق باشی :|

    برای من از بچگی تا الان خیلیییییییی پیش اومده تنها بودم ولی واقعا لذت بردم... در واقع مجبورم لذت ببرم چون چاره ای ندارم.

    الانم که تنها در قرنطینه ام و خونه مامانمم نمیشه برم باز تنهام...

    تنها که هستم کارای مفید بیشتری میتونم انجام بدم و فوق العاده ارومم. 

    تو تنهایی جاندار پنداریم هم عجیب خودشو نشون میده!

    کلا از صبح تا شبکه تنهام کلی با گاز و لباسشویی و کتابامو و مجریای تلویزیون و پیاز نهار و.... صحبت میکنم! دیوونه نیستم باور کن

    گل و گیاه نمیشه نگه دارم تو خونه وگرنه پارسال اونا هم کلومم بودن😅😂

     

    پاسخ:
    خب شما ازون دسته آدمای باکلاسی! از اولم معلوم بود :))
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

    در این برهه ی تاریخ، مادر دو فروند کوچولوی بازیگوش هستم!
    علی کوچولویی که از دیوار سفیدکاری بالا میرود
    و فاطمه حسنایی که در حال آموزش بالارفتن از دیوار است!

    و مادری که خداوند از دست این دو ترکیبِ عالی صبرش دهد!!

    ....
    هرچه که اینجا می نویسم، صرفا برداشتهای شخصی ذهن یک انسان است. پس دلیلی ندارد که حتما و قطعاً اشتباه نباشد. چرا که انسان ممکن الخطاست...
    من اینجا بلند بلند با خودم حرف می زنم.
    خطابهای پندآموز مرا فقط خطاب به خودم بدانید.

    بایگانی