ای‌شما!‌ ای‌تمام‌ عاشقان‌ هرکجا

نام یک نفر غریبه را، در شمار نامهایتان اضافه می کنید...؟

مخاطب این پست فقط ام شهرآشوب است

سه شنبه, ۳۰ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۱۰:۱۴ ب.ظ

ناشکریم

هممون از دم ناشکریم!

من خودم از همتون ناشکر ترم، اسمم تو صدر لیسته!

ما اگه روزی هشتصد رکعت نماز شکر بخونیم، بخاطر همه ی بلاها و مکروهاتی که خدا می تونست تو اون روز بهش مبتلامون کنه، ولی از سر لطفش نکرد، بازم نمیتونیم حق شکرش رو ادا کنیم.

حق اینه که همه کاروبارمون رو تعطیل کنیم و فقط یه تسبیح بگیریم دستمون و بخاطر همه ی ندونم کاری هامون، بخاطر همه اداواطوارایی که برا خدا در آوردیم، روزی هزار بار بگیم: 

«غرق نعمتیم الحمدلله...حالیمون نیست، استغفرالله»

ماها فقط با یه کشیده به خودمون میایم، وقتی کشیده رو خوردیم فقط خودمونو ملامت کنیم.

  • امّــــ شـــهــــر‌آشـــــوبـــــــ

نظرات (۱۳)

سوسکم نکشیم شب احیااااا که خدا جبران کننده هست:))))

 

 البته ما عمراا بتونیم شکر به جااا بیاریم حتی اون پس گردنیایی که باعث میشه بفهمیم بعضی چیزا هم خودش جای شکر داره

پاسخ:
پس بر هر نفسی دو نعمت موجود است، و بر هر نعمت شکری واجب!

یعنی حتی برای سوسکا؟؟

اتفاقا شاید کشیده رو بخوریم بد تر هم میشیم!

قتل الانسن ما اکفره...

پاسخ:
خدا نکنه اونجوری بشه
چون دراونصورت میریم تو جهل مرکب و دراومدنشم خیلی سخته

حیونی که داره زندگی میکنه بی آزارم هست نه نیش میزنه نه هیچی  فقط جرمش اینه که ماها ترسوییم عایا رواست کشته بشه؟؟؟ 

پاسخ:
چه میدونم، چندشه دیگه. میخواست صورتی باشه که خشکش کنیم بذاریمش لای کتاب!

سوسک صورتی *.*

تصورش جالبه 😂

پاسخ:
قشنگ میشه نه؟
:))

یعنی موضوع جذاب تر از سوسک نیست :|||

 وای خدا فکر کن سوسک صورتی و خشک شده لای کتاب!!

 

امشب نمیدونم از کجا و چجوری یه دفع ای یه ملخ پرید روی شیشه پانسیون منو خواهر سر سفره بودیم بابا هم داشت چای میخورد... یعنی تا اینو دیدیم فرا از جیغ یه جوری محو شدیم بابام تا چند لحظه تو شوک بود که چی شده مگه... بعد که ملخ رو دید میگه واقعا متاسفم براتون هیچی دیگه گرفتش انداختش بیرون ... بزرگ بود ملخهه ها ازون گوشتیا😐 

پاسخ:
به این سبو بگووو، گیر داده به سوسکه
فکر کنم انقدر که از سوسکه دفاع کرد از من دفاع نکرده تو عمرش :))

منم از ملخ کمی میترسم. دست و پاش مث اره برقی میمونه!

همون منظورم سبو بود -_- 

سبو از گربه خوشش نمیاد؟[ایکون تفکر]

اگه اره که، یکم در باره موضوع شیرین گربه صحبت کنیم=))

پاسخ:
این بشر با همه جک و جونوری حشر و نشر داره، حتی اسب آبی!

حشر و نشر .... یاده حرف داداشم افتادم، میگفت که چی این مورچه های بدبختو میکشید ... باهاشون حرف بزنید ... تا دوروبرتون نیان

 

مثلا بهشون بگید وقتی سفره انداختیم از روی سفره رد نشید... حالا ما میگیم اما باز رد میشن:/ اما خودش وقتی هست واقعن مورچه ایم نیست جالبه 

پاسخ:
داداشت ابراهیم ادهم نیست احیانا؟؟!
یا ابوسعید ابوالخیر! مسلک عارفا رو داره انگار :|
والا ماهم هرچی گفتیم به مورچه ها گوش نکردن،بیشتر لجبازی میکنن

حرف تسبیح و استغفار شد شاعر می‌فرماید؛

 

کاش قدری بیشتر وصل تو را می‌خواستیم

حیف تسبیحی که تنها صرف استغفار شد!!!

پاسخ:
حیف
حیف عمری که تو بی خبری گذشت

یک جزیرهٔ سبز هست اندر جهان

اندرو سوسکی است...(ببخشید) گاویست تنها خوش‌دهان

جمله صحرا را چرد او تا به شب

 تا شود زفت و عظیم و منتجب

شب ز اندیشه که فردا چه خورم

گردد او چون تار مو لاغر ز غم

چون برآید صبح گردد سبز دشت

تا میان رسته قصیل سبز و کشت

اندر افتد گاو با جوع البقر

تا به شب آن را چرد او سر به سر

باز زفت و فربه و لمتر شود

آن تنش از پیه و قوت پر شود

باز شب اندر تب افتد از فزع

تا شود لاغر ز خوف منتجع

که چه خواهم خورد فردا وقت خور

سالها اینست کار آن بقر

هیچ نندیشد که چندین سال من

می‌خورم زین سبزه‌زار و زین چمن

هیچ روزی کم نیامد روزیم

چیست این ترس و غم و دلسوزیم

باز چون شب می‌شود آن گاو زفت

می‌شود لاغر که آوه رزق رفت

نفس آن گاوست و آن دشت این جهان

کو همی لاغر شود از خوف نان

که چه خواهم خورد مستقبل عجب

لوت فردا از کجا سازم طلب

سالها خوردی و کم نامد ز خور

ترک مستقبل کن و ماضی نگر

لوت و پوت خورده را هم یاد آر

منگر اندر غابر و کم باش زار

پاسخ:
به به، خیلی زیبا بود.

کجای کاریم ما؟؟!

انجمن حمایت از حشرات موذی!!!!!!

والا ....ولم نمیکنه(نیشخند)

پاسخ:
یعنی یه کاری کرده که همه اصل مطلب رو فراموش کردن فقط از سوسک حرف میزنن!
یه همچین رفقایی دارم من!!

اولا به این میگن مدیریت افکار عمومی 

دوما شعر جناب میرزا خیلی قشنگ بود 

سوما من از سوسک دفاع میکنم چون زبون نداره والا شما که چهل و چهار گز زبون داری دیگه نیازی نداری من ازت دفاع کنم 

محیا خانم دیگه دیدید یه سوسک چقدر خرج داشت :)))) شانس اوردید اون قلمجه مارمولک اونااا رو نکشتند :))))

برکه نکنه گربه کشتی من بیام از حقش دفاع کنم

بعدم اون قضیه سوسک صورتی باید خدمت شما عرض کنم ای کاش عظمت در نگاه تو باشد نه در چیزی که به آن مینگری 

همه کامنتای این پست رو من باید پاسخ میدادم 

پاسخ:
آخه سبو!
تو به کاری که کار نداری چکار داری؟
سوسکه خودش خوشحال بود که تو شب قدر به دست بهترین خلق خدا کشته شده

تا الان که یه سوسک برای ما حدود سه تومن خرج برداشته :|

احیانا کسی درمورد خود پست نظری نداره؟؟

سبو جان نه کلید اسراره!!!!!! نه مناسک حج .....

 

پاسخ:
آره، این سبو معتقده ما داریم دیه ی سوسکه رو میدیم :))
نمیدونم،شایدم راست میگه:|

نه محمد ابن الحس...هستش:)) ولی به این چیزا خیلی معتقد کلا

 

@سبو

از  اولشم باید می فهمیدم داری ذهنامونو مدیریت میکنی:/ با این بحث سوسک

نه بابا گربه کجا بوده... من دیدم تو پست قبل ام شهر اشوب میگه گربه بندازیم بغلش به جا سوسک فکر کردم خوشت نمیاد بعد گفتم چه خوبه استفاده کنیم :دی

عرض کنم خدمتت که عظمت هم در نگاهم هست منتهی حس چندشی هم به صورت غریزی در ما بوجود اومده :| کاریش نمیشه کرد

پاسخ:
خدا حفظتون کنه کلهم اجمعین :)

اصلا گربه های خوابگاه دچار بی مهری که میشدن، میومدن در اتاق سبو رو میزدن، سبو یه کم بغلشون میکرد، بهشون روحیه میدادن، پررو میشدن و میرفتن! 
نمیدونی چیه این! من یه ماه باهاش زندگی کردم!
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

در این برهه ی تاریخ، مادر دو فروند کوچولوی بازیگوش هستم!
علی کوچولویی که از دیوار سفیدکاری بالا میرود
و فاطمه حسنایی که در حال آموزش بالارفتن از دیوار است!

و مادری که خداوند از دست این دو ترکیبِ عالی صبرش دهد!!

....
هرچه که اینجا می نویسم، صرفا برداشتهای شخصی ذهن یک انسان است. پس دلیلی ندارد که حتما و قطعاً اشتباه نباشد. چرا که انسان ممکن الخطاست...
من اینجا بلند بلند با خودم حرف می زنم.
خطابهای پندآموز مرا فقط خطاب به خودم بدانید.

بایگانی