ای‌شما!‌ ای‌تمام‌ عاشقان‌ هرکجا

نام یک نفر غریبه را، در شمار نامهایتان اضافه می کنید...؟

بالاخره قسمت آخر رسید!

چهارشنبه, ۵ تیر ۱۳۹۸، ۱۲:۳۰ ق.ظ

ان شالله بزودی آخرین قسمت از سریال ماجراهای من و حضرت آقا پخش میشه...

چیپس و پفکاتونو بخرید قشنگ دست به سینه بشینید جلوی مانیتور  تا سریال شروع بشه :)



اونایی که نخوندن به این لینک مراجعه بفرمایند.
  • موافقین ۶ مخالفین ۱
  • ۹۸/۰۴/۰۵
  • ۱۴۸ نمایش
  • امّــــ شـــهــــر‌آشـــــوبـــــــ

نظرات (۱۰)

سلام چه شگفت انگیز است. عمری باشد که بخوانیم. 
پاسخ:
سلام
شما که حتما لطفا بخونید
دوست دارم نظر کارشناسیتونو بدونم
  • روناک رخساری
  • عزیزم چه عالی حتما میخونم قبلی ها رو ممنون که لینک کردی
    پاسخ:
    ممنون از همکاریت :)
  • دچارِ فیش‌نگار
  • قشنگ بود پست :))
    پاسخ:
    متشکرم :)
    بذار قسمت آخر رو روز نزول آیه هل اتی رو نمایی کن 😅😅😅😅😅
    من گوشام درد میکنه نمیتونم قسمت آخر رو بخونم 
    پاسخ:
    آره اتفاقا چیزی هم نمونده بهش
    با دماغت بخون
  • دچارِ فیش‌نگار
  • خوب جوابشو دادی :)))))
    پاسخ:
    استاد بهونه گیری شده!
  • مدیون زهرا سلام الله علیها
  • سلام سادات بانو خوبید الحمدلله.
    عاقبت بخیر باشید الهی...
    پاسخ:
    سلام عزیزم
    کم پیدایی خانوم
    ممنون همچنین
    من هم منتظرم.
    به نظرم یه نکته آموزنده از داستان شما که در بعضی خانواده ها متداول نیست، سهل گرفتن در هماهنگ کردن قرار ملاقات ها بود. مثلا خود ما متاسفانه اگر امشب مهمونی دعوت باشیم دیگه تا هفته بعد هیشکی آمادگی هیچ کاری رو نداره چه برسه به قبول خواستگار و برگزاری بله برون. یا مثلا از دوستان شنیدم آقای پسر یا خانواده اش امروز تماس می گیرن یا میان خواستگاری یا بیرون قرار ملاقات می ذارن بعد تا یه هفته ازشون خبری نیست. هیچ خبری. بعد یه هفته تازه اظهار نظر می کنند که با یه جلسه که نمی شه. بعد جلسه دوم با همین پروسه های طولانی بی دلیل مسخره برگزار می شه.
    من واقعا دوست داشتم داستانتون رو خیلی از بزرگترها بخونن.
    پاسخ:
    ممنون
    نکته ی خیلی درستی رو فرمودید شما
    این برمیگرده به آسونگیری و خوب بودن خانواده ی همسرم که واقعا اهل خیلی از تعارفات و سنتهای مسخره و غلط نیستند. و همیشه دنبال مصلحت میگردند نه دنبال کلاس گذاشتن های الکی
    البته خانواده ی ما هم انصافا همین شکلی هستند. 
    ماها اصلا اهل کلاس گذاشتن و افه اومدن نیستیم شکر خدا. ولی داشتم خواستگاری که میرفتن دوماه بعد برمیگشتن و در اینصورت من دیگه واقعا بهم برخورده بود و راهشون نمیدادم
    @ دچار
    الان منظورتون من بود 
    فک کنم از دماغ فیل افتادم اینقد بهونه الکی میگیرم 
    پاسخ:
    آخ جون دعوا!
    آخه تو روی دماغ فیل چیکار میکردی دختر؟؟؟
    دیدم دماغ خودم کوچیکه نمیتونم باهاش پستت رو بخونم رفتم رو دماغ فیل
    پاسخ:
    دماغتو عمل کن بزرگتر بشه
    خخخخخ

    پیدا کردمشششش

     

    پاسخ:
    مبارک باشه :))
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

    در این برهه ی تاریخ، مادر دو فروند کوچولوی بازیگوش هستم!
    علی کوچولویی که از دیوار سفیدکاری بالا میرود
    و فاطمه حسنایی که در حال آموزش بالارفتن از دیوار است!

    و مادری که خداوند از دست این دو ترکیبِ عالی صبرش دهد!!

    ....
    هرچه که اینجا می نویسم، صرفا برداشتهای شخصی ذهن یک انسان است. پس دلیلی ندارد که حتما و قطعاً اشتباه نباشد. چرا که انسان ممکن الخطاست...
    من اینجا بلند بلند با خودم حرف می زنم.
    خطابهای پندآموز مرا فقط خطاب به خودم بدانید.

    بایگانی