ای‌شما!‌ ای‌تمام‌ عاشقان‌ هرکجا

نام یک نفر غریبه را، در شمار نامهایتان اضافه می کنید...؟

اصلا رقیه نه... مثلا دختر خودت...

يكشنبه, ۱۷ شهریور ۱۳۹۸، ۰۸:۵۶ ب.ظ

آسفالت حیاط مدرسه ای که توش هیئت داریم بشدت خرابه و پسرک ماهم بشدت پرتحرک و مدام در حال دویدن

خیلی مواظبش بودم که زمین نخوره، آخرش یه لحظه که ازش غافل شدم، دوید، رو آسفالتا خورد زمین و بینی و لبش خون شد. 

انقدر ازین اتفاق به هم ریختم که هرکس منو میدید میفهمید یه چیزیمه

بعد هیئت یکی ازم پرسید چی شده؟ علی چش شده؟ 

نتونستم خودمو نگه دارم، بغضم ترکید و زدم زیر گریه

 


من طاقت زمین خوردن بچمو ندارم...

فدای بچه هات اباعبدالله... فدای رقیه ی سه سالت که هی تو بیابون خورد زمین... هی تازیانه خورد

فدای علی اصغرت ... فدای لبای کوچولوش

 

  • امّــــ شـــهــــر‌آشـــــوبـــــــ

نظرات (۳)

آخ ...

 

پریشب پسرم از بلندی افتاد و سرش خورد زمین . دل من و مامانش هری ریخت . بعدش مادرش برام همین روضه رو خوند ...

پاسخ:
بچه دارا خیلی بهتر روضه های عاشورا رو درک میکنن
خدا حفظشون کنه پسرتون رو

دختر هرچقدر که سنش بالابره ، بازم دلش پدرش و محبتش رو میخواد ... و‌چقدر سخت بوده برای سه ساله ی حسین تحمل این اتفاقا

پاسخ:
حالا تازه ما نمیتونیم پدرانه های خودمونو با پدرانه های اباعبدالله مقایسه کنیم. اونا کوه مهرومحبت بودن

"طفل یتیمی ز حسین گم شده،گم شده..."

التماس دعا

 

پاسخ:
عزاداریهاتون قبول باشه
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

در این برهه ی تاریخ، مادر دو فروند کوچولوی بازیگوش هستم!
علی کوچولویی که از دیوار سفیدکاری بالا میرود
و فاطمه حسنایی که در حال آموزش بالارفتن از دیوار است!

و مادری که خداوند از دست این دو ترکیبِ عالی صبرش دهد!!

....
هرچه که اینجا می نویسم، صرفا برداشتهای شخصی ذهن یک انسان است. پس دلیلی ندارد که حتما و قطعاً اشتباه نباشد. چرا که انسان ممکن الخطاست...
من اینجا بلند بلند با خودم حرف می زنم.
خطابهای پندآموز مرا فقط خطاب به خودم بدانید.

بایگانی