ای‌شما!‌ ای‌تمام‌ عاشقان‌ هرکجا

نام یک نفر غریبه را، در شمار نامهایتان اضافه می کنید...؟

نومزدبازی

شنبه, ۱۸ آبان ۱۳۹۸، ۰۲:۵۶ ب.ظ

مثل این نومزدا باهم قرار گذاشتیم دم سینما.

 رفتم علی رو گذاشتم خونه ی آبجی مریم، و بعد با آژانس رفتم دم در سینما. حضرت آقا هم از محل کارش اومد. 

یعنی انقدر ازین دونفره بودنمون و سینما رفتنمون بعد از دوسال و اندی، ذوق زده بودیم و ریز میخندیدیم، که هرکی ما رو میدید، فکر میکرد همین دیروز عقد کردیم!

(آخرین فیلمی که تو سینما دیدیم رو یادم نمیاد چی بوده! یعنی بعد از تولد علی، همیشه آرزوی سینما رفتنامون تو نطفه خفه شده! فیلمهای به وقت شام، عبدالمالک ریگی و خیلی فیلمای دیگه، فقط به دلیل وابستگی زیاد علی به ننه ش! الان ولی احساس کردم به حدی رسیده که اگه دوساعت پیشش نباشم اذیت نمیشه)

با چیپس و پفک رفتیم تو سینما. فیلم ماجرای نیمروز 2 بود. حقیقت اینه که سینمارفتن با حضرت آقا حکایاتی داره، فیلم باید از فیلتراسیون پسندِ ایشون رد بشه و کارگردانش حتما باید ارزشی باشه تا شاید ارزش دیدن پیدا کنه، (البته اونم تو روز سه شنبه که بلیط سینما نیم بهاست!)

از همون لحظات اولیه ی فیلم دلم برای علی تنگ شد، مخصوصا که فیلم درمورد یه مادر بود که پیوسته بود به مجاهدین خلق و اردوگاه اشرف! و جنایات منافقین و الخ...

فیلم انقدر بچه ی بی پناه نشون داد که نفسم گرفت، میخواستم وسط فیلم از سالن بزنم بیرون و خودمو برسونم به علی. و البته این از تاثیرگذاری فیلم بود که انقدر احساسات مادرانه ی منو درگیر خودش کرد.


گوشی رو برداشتم تا از علی خبر بگیرم. آبجی مریم پیام داده بود واتساپت رو ببین. 

با عجله واتساپ رو بازکردم، دیدم شال گردن نصفه ی علی رو تموم کرده و عکس علی رو با شال و کلاه فرستاده برام.


دلم پرکشید براش

دوست داشتم بغلش کنم

احساس کردم واقعا دیگه دوتایی بدون علی بهم خوش نمیگذره

با خودم فکر کردم شاید مادری هم شعبه ای از جنون باشه. 

شاید نه... قطعا هست...




پ.ن: فیلم هم خوب بود. به خوبی ماجرای نیمروز یک نبود ولی حیف پولم نبود. اگه سبک فیلمهای مهدویان رو میپسندید فیلم رو از دست ندید.

  • امّــــ شـــهــــر‌آشـــــوبـــــــ

نظرات (۱۲)

  • دختـرِ بی بی
  • ینی عنوانو دیدم نیشم تا بنا گوش وا شد...

    هنو خواهر جان راه درازی در پیش داری با پنج شیش تای آینده کلا نومزد بازی رو ببوس بزار کنار:))

    پاسخ:
    آره، تازه این اولیشه! بعدیا که بیان کلا وقت رو پر میکنن
    ولی اعتقادم اینه که بچه نباید مانع فعالیتهای دلچسب آدم بشه
    آدم که حال دلش خوش باشه، بهتر مادری میکنه

    سلام

    آخی درک می کنم این حال و هوای تنها رفتنه رو...

    با اینکه بچه هامون بزرگ شدن تنها اگه بریم بیرون، هر چی بخوریم یا ببینیم،  یادشونیم که مثلا اینو دوست دارن، اگه فلانی بود از این خوشش می اومد....

     

    فعلا تو برنامه منطقه پرواز ممنوع رو باید بچینم، برای دختر کوچیکم... و همینجور انیمیشن بنیامین! دختر بزرگم فکر کنم تو دانشگاه رد خون رو دیده!

    پاسخ:
    سلام
    فقط ما مادرا همدیگه رو درک میکنیم.
    بخاطر همین میگم مادری شعبه ای از جنونه! همش فکر این وروجکاییم
  • میرزا مهدی
  • سلام !

    به نظرم بیشتر از اینکه نومزدبازی باشه مطلبت، مادرانه بود...

    این قسمتِ یادداشتت رو خیلی دوست داشتم:

    «فیلم انقدر بچه ی بی پناه نشون داد که نفسم گرفت، «««میخواستم وسط فیلم از سالن بزنم بیرون و خودمو برسونم به علی.»»» 

     

    پاسخ:
    سلام
    قضیه اینجاس که نومزدبازی بعد از بچه دار شدن تعطیل میشه، اونم بدلیل حس مادرانه س، وگرنه پدرا که کلا عین خیالشون نیست!!

    باید مادر باشید و برید اون فیلم رو ببینید، اونوقت قطعا به همین حس میرسید
  • دچارِ فیش‌نگار
  • :))) اینا رو

    پاسخ:
    خخخ
    دقیقا به همین چیپی و جلفی!

    ایشالله خدا سی و پنج تا بچه بهتون بده، دیگه از شش فرسخی سینما هم نتونید رد بشید
  • آقای گوارا
  • ما که با خود بچه می رفتیم ، نومزدبازی !!

    پاسخ:
    با بچه میرفتید سینما یعنی؟؟؟
  • آقای گوارا
  • بده ؟

    پاسخ:
    اصلا ممکنه؟
    لابد بچتون خیلی آروم بوده
    ما اگه علی رو ببریم سینما همه فحش میدن بهمون:/
  • میرزا مهدی
  • شما دعا کن من مادر بشم اونوقت میرم فیلمَه رو میبینم.:))

    پاسخ:
    عیب بزرگ شما آقایون اینه که هیچوقت مادر نمیشید :| دعا هم بی فایده س

    من دوساعتم بچه های خواهرم رو نگه نمیدارم‌خوشبختانه امیر حسن از بغل ننش پایین‌نمیاد همشم‌میگه خاله اه 

    پاسخ:
    خخخ
    حالا پس فردا بچه دار میشی، بچت بهت آویزون میشه میگه خاله ها اهن

    والا خواهر ای من که تکلیفشون مشخصه اولی خودش بچه بهش آویزون هست آخری هم دکتره بچه خودشم میگه میدم یکی نگه داره:)) همون بهتر که بچه هاشون بگن خاله اه

    پاسخ:
    همین خاله های رذلی مثل شماهان که زندگی رو برای بچه دارها سخت میکنن؟؟ ینی چه؟ مجرد بیکار علافی، بچه نگه دار خب!
  • آقای گوارا
  • سعی می کردیم بخوابونیمش . وقتی هم بیدار بود تماشا می کرد

    پاسخ:
    پسرما اگه بود همه سینما رو بهم میدوخت

    سلاام 

    آخییی ای جانم

    مامانمم میگه بچه چیز خوبیه آدم دلش تنگ نمیشه واسه وقتی که بچه نداشته

    بدون بچه زندگی بی مزس :)

    البته فک کنم بزرگوار دوران خوشی و استراحتش در دوران نبود بچه رو یادش رفته خخخخ شایدم زندگیش اون موقع سخت تر بوده نمیدونم خخخ :)

    پاسخ:
    واقعا هم! آدم نمیدونه قبل از بچه زندگیش چه شکلی بوده
    باهمه سختیاش ولی خیلی شیرینه

    امروز یکی از دوستان تازه بچه دار شده:) اومده بود خونمون.

    3ماهش بود بچه

    تو سه ساعت n  بار شیرخورد و جاشو خیس کرد

    همشم می خواست باهاش حرف بزنی و بهش نگا کنی...

    خیلی وقت گیره...

    نمیدونی چقدر دلم خواست... حتی همون اداهاش و اذیتاش

    ولی برای روزی 3 ساعت..بقیشو طاقت ندارم!:)

    پاسخ:
    بچه عجیب ترین موجودیه که خدا خلق کرده
    خواب و خوراک رو ازت میگیره، گریه میکنه، وقتتو میگیره، هزارتا بلا سرت میاره، ولی بازم عاششققشی
    و عجیبتر از اون مادره که اصلا به اون اذیتا فکر هم نمیکنه:)
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

    در این برهه ی تاریخ، مادر دو فروند کوچولوی بازیگوش هستم!
    علی کوچولویی که از دیوار سفیدکاری بالا میرود
    و فاطمه حسنایی که در حال آموزش بالارفتن از دیوار است!

    و مادری که خداوند از دست این دو ترکیبِ عالی صبرش دهد!!

    ....
    هرچه که اینجا می نویسم، صرفا برداشتهای شخصی ذهن یک انسان است. پس دلیلی ندارد که حتما و قطعاً اشتباه نباشد. چرا که انسان ممکن الخطاست...
    من اینجا بلند بلند با خودم حرف می زنم.
    خطابهای پندآموز مرا فقط خطاب به خودم بدانید.

    بایگانی