ای‌شما!‌ ای‌تمام‌ عاشقان‌ هرکجا

نام یک نفر غریبه را، در شمار نامهایتان اضافه می کنید...؟

رویای سوسولیّت!

سه شنبه, ۲۱ آبان ۱۳۹۸، ۰۱:۱۲ ق.ظ

بچه تر که بودم، فکر میکردم اگه بزرگ بشم، باید تو حیطه ی دلبخواهی ها و علاقه مندی هام فعالیت کنم؛ 

مثلا مثل این سوسولا یه گالری نقاشی بزنم، و بعد نصف روز بمونم تو گالری و به هنرجوهام آموزش بدم، و سوالات چرت بازدیدکنندگان رو، درمورد خلقِ آخرین شاااهکارِ هنریم پاسخگو باشم! 

و نصفه ی دیگه ی روز رو هم توی پاساژ، درحال ست کردن رنگ ساق دست با گیره ی روسریم باشم، یا توی خونه در حال زدن ماسک هلو و خیار به صورتم دیده بشم، و یا تو کافه ای که تو سکانس آخر در اونجا با حضرت آقا آشنا میشم، قهوه ی ترک بنوشم، سیگار بکشم (نه،ببخشید سیگار دیگه تو رویاهام نبود!) و جدیدترین کتابِ امیرخانی رو برای بار دهم تورق کنم!


 فارغ التحصیل که شدم، گفتم حالا بخاطر یه مشت دلار یه مدت تو حیطه ی غیرعلاقه مندیم کار میکنم، اوضاع که بهتر شد میرم دنبال علاقه هام!


اما الان، اگه من و حضرت آقا صبح تا شبم در حیطه ی غیر دلبخواهمون بدوییم (شما بخونید آهو_دو بزنیم!) و کار کنیم و پول جمع کنیم و حتی خیال خام علاقه هامونم در سر نپرورونیم، و علی هم همپای ما بدوئه و بچم از همه ی چوب شورها و پفیلاهای مورد علاقه ش بگذره، بازم نمیتونیم  حتی رویای خونه دار شدن در پنج سال آینده رو در سر بپرورونیم!


یعنی خدا لعنتت کنه پرزیدنت!! (بیش باد)


  • موافقین ۹ مخالفین ۱
  • ۹۸/۰۸/۲۱
  • ۳۹۴ نمایش
  • امّــــ شـــهــــر‌آشـــــوبـــــــ

نظرات (۱۵)

مانیز.

 

تازه تعدادمون بیشتر و مخارجمون هم بیشتر.

 

چیشد که اینجوری شد؟ 

 

 

پاسخ:
ماهم در خونه ی پدرمون تعدادمون بیشتر بود :)) شیش تا بچه بودیم

فک کنم همش از یه سوء تفاهم شروع شد!

سلام

عه عه عه شما چقده آخه قدر ناشناسین... چرا پرونده سازی می کنید؟ اصلا مگه خونه دار شدن شما ربطی به دولت داره؟ این همه کار نون و آبدار ریخته، اکر بخواهید رااااحت می تونید کار خوب پیدا کنید پولدار بشین، از بی خونگی ذر بیاید، بعدم مثل آقای پرزیدتت خونه چند ملیاردی داشته باشین...

 

+بیشششش بااااد

پاسخ:
سلام
همه ی درد اونجاست که پرزیدنتمون خونه ی چندمیلیاردی داره
اگه درد مستاجری رو کشیده بود، آیا از همون اولِ ریاست جمهوریش (نه الان دم انتخاباتی!) به فکر طرح مسکن ملی نمی افتاد؟؟
  • صـــا لــحـــه
  • شاید اگه دنبال رویای واقعیت میرفتی رسیدن به این یکی هم در دسترس تر میشد. موافق نیستی؟

    پاسخ:
    آخه نشد بریم دنبال رویای واقعیمون
    رویای واقعی پول میخواست که ما در نوجوونی نداشتیم. 
    رفتیم رشته ی تجربی که پول نخاد. وگرنه میرفتم گرافیک یا نقاشی
    بعدم که فارغ التحصیل شدم رفتم دنبال کار که بتونم جهیزیه بخرم. وگرنه کدوم احمقی دلش میخاد با لیسانس مدیریت بازرگانی بره تایپیست بشه؟؟!!


  • میرزا مهدی
  • 5 سال؟ خوبه باز شما از 5 سال به انور رو امید دارید. یه مسئله ی کلیشه ایه. ولی حساب کردم اگه به قول شما آهو-دو زدنِ روزی 19 ساعته ی من و شش ساعته ی همسر رو نخوریم و نپوشیم و هیچ هزینه ای هم نکنیم،(اجاره ندیم قسط ندیم و .. و.. و..) میتونیم ده سالِ دیگه، اون هم قیمتا اگه همینی که الان هستن،بمونن. یه خونه شصت متری بخریم....اگه قیمتها همین بمونن. 

    19 ساعتو باور میکنی؟

    باور کن

    پاسخ:
    حالا من پنج سال رو پروندم. دیگه حساب نکردم که چی بخوریم و چی بپوشیم و چند ساعت کار کنیم!!

    ولی اونجوری حساب نکنید. خدا کاراش حساب کتاب نداره. کسی که بهش توکل کنه بی حساب کتاب میبخشه

    پرزیدنت باعث شده همه ما به اونجایی برسیم که بگیم من اشتباهیم 

    ولی واقعااا من دوست داشتم یه رفیق طراح داشته باشم که سالی یه بار گالری بزنه برم گالریش از بس هرجاا گالری نقاشی میزنند باید پول بدیم بریم ببینیم این یکی حداقلش برا رفیقمون بود پول نمیگرفت 

    همه رویاهایی که به خاطر بی پولی بر باد رفت 

    تازه اگه اینقدر بی پول نبودیم  من یه شرکت تبلیغاتی میزدم کارتا تبلیغ میکردم اونجااا 

    اگه پول داشتیم من حتما کافی شاپ فرهنگی میزدم تو آقات اونجااا قرار میگذاشتید :)) بعدم ما سیگار نداریم فقط..... بعدم یه قسمت از کافی شاپم میشد گالری نقاشیای تووو 

    آه چه سرنوشت غم انگیزی که کرم کوچک ابریشم

    تمام عمر قفس بافت ولی به فکر پریدن بود

    پاسخ:
    واقعا همه ی راهها به رُم ختم میشه ها!! دقت کردی ریشه ی همه چیز در بی پولیه؟

    شاید من اگه یه عمه خانم پولدار بی وارث داشتم، یا فرزند یه خانواده ی دکتر بودم، یا شاید اگه زن جهانگیری میشدم، میتونستم گالری نقاشی بزنم
    قبول داری؟
  • دچارِ فیش‌نگار
  • لایک ارزان

    پاسخ:
    چرا ارزان؟
    تو لایک هم دیگه صرفه جویی میکنید؟
  • مردی بنام شقایق ...
  • سلام

     

    الان شما عرضه ندارین خونه بخرین و ایضا ما، چه ربطی به پرزیدنت داره!

    خونه کلی هست

    این شمایین که باید بخرین نه پرزیدنت

    اون زبون بسته یه ویلا کوچولو شمال تهران داره اونم قسطی از شهریه حوزه خریده

    پاسخ:
    سلام
    زبون بسته از دار دنیا یه خونه پنجاه میلیاردی داره! چرا انقدر حسودیم ما؟؟
  • صـــا لــحـــه
  • آره.

    بدبختانه این کارهای پولسازِ سانتیمانتال فعلا فقط برای پولدارهاست :(

     

    این ستایش ۳ هم بلاخره یکی از این پولدارها رو تور کرد :/ :)

    پاسخ:
    البته منم میتونستم بعد از فارغ التحصیلیم برم دنبالش ها،استعدادشم دارم. منتها در اون صورت باید قید ازدواج رو حالاحالاها میزدم!
    پاسخ:
    بله بله، قطعا همینطوره

    البته رزاقیت خدا باعث نمیشه که ما به پرزیدنت فحش ندیم!

    سلام:)

    منم همینجوری فکر میکردم وتوهمین رویاها بودم....ولی وقتی بعد لیسانسم رفتم فروشنده شدم:)

    ازهمون موقع خیلی چیزا فهمیدم!

    البته از خیلی قبلتر فهمیده بودم...ولی بازامید داشتم...ولی ازاون موقع همون امید هم نیست...

    پاسخ:
    سلام
    نگفتم که ناامید بشیم و ناامید بشین
    امیدمون به خداست
    گفتم که سر انتخاباتی آلزایمر نگیریم، ببینیم چندساله بخاطر نفهمی عمومی چه چوب حراجی زده شد به آرزوهامون
  • فرشته ی روی زمین
  • چنااااان رونق اقتصادی ایجاد کرده که رویاها و آرزوهای قبلیمون بنظرمون خنده دار میاد و همش به خودمون میگیم اینا چی بود من آرزو داشتم چرا انقدر کم توقع بودم😂😂

    +با Rohan تا 1400✌🤪

     

    پاسخ:
    من که با روحانی تا بهشتم نمیرم،ازبس ازش بدم میاد

    یه جوری شده که اکثرا دارن میرن تجربی فقط بخاطر درآمدش و خیلی از همین ها هم وسطش متوقف میشند چون علاقه ای ندارند و فقط بخاطر اجبار والدین...

    پاسخ:
    میرن تجربی، کلی درس میخونن، سه چهار سال وقتشونو پشت کنکور هدر میدن، آحرشم هیچی نمیشن
    باید از همون نوجوونی فهمید که آدم مال چه کاریه، الکی بخاطر پول پا نذاری تو راهیی که علاقه نداری

    ای خوااااهر....

    دیر چشممون باز شد به این روزگار روحانی

    منو بگو که فکر میکردم ارشدمو بگیرم پامو از دانشگاه بذارم بیرون، کارفرماها برام سر و دست میشکنند....

    باز اونموقع با تدریس ساعتی هفت هشت تومن توی پیام نور هم دلخوش بودم... الان با ساعتی 15 هم نمیشه کرایه رفت و برگشتش رو درآورد...

    القصه که با بیکاری من و شیفتای هفل الهشت همسری، خونه که سهله تصمیم داریم کااااخ بخریم.

     

    پاسخ:
    کاخ سعدآباد رو پسند کردی خواهر؟؟؟

    چه میدونم، تسبیح برداری به جای صلوات لعن بر روحانی بفرستیم

    ما نیز هم مانند شما....

    رویای خانه دار شدن و خلاص شدن از اسباب کشی و ...

    پاسخ:
    اللهم ارزقنا بیتاً فراخاً طیباً جمیلاً
  • پلڪــــ شیشـہ اے
  • با همه دووندگی های پارسال من هرچی فروختم صرف خرید کالا شد به مقدار کمتر از پارسال. :|

    یعنی سود تک فروشی من تازه شد قد خرید عمده کمتر از قبل. عملا هیچ به هیچ. آدم اگه پول نداشته باشه حتی آرامش واسه درس خوندنم نداره.

    ارشد که بودم چرتگه مینداختم چه جوری برم و بیام که پول داشته باشم تا آخر هفته. نه حتی تا آخر ماه

    پاسخ:
    درکتون میکنم، قیمتا وحشتناکه، 
    فشار داره به همه میاد، هم تولیدکننده، هم فروشنده، هم خریدار
    فقط به حسن فشار نمیاد که ایشالله تو گور بهش فشار بیاد
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

    در این برهه ی تاریخ، مادر دو فروند کوچولوی بازیگوش هستم!
    علی کوچولویی که از دیوار سفیدکاری بالا میرود
    و فاطمه حسنایی که در حال آموزش بالارفتن از دیوار است!

    و مادری که خداوند از دست این دو ترکیبِ عالی صبرش دهد!!

    ....
    هرچه که اینجا می نویسم، صرفا برداشتهای شخصی ذهن یک انسان است. پس دلیلی ندارد که حتما و قطعاً اشتباه نباشد. چرا که انسان ممکن الخطاست...
    من اینجا بلند بلند با خودم حرف می زنم.
    خطابهای پندآموز مرا فقط خطاب به خودم بدانید.

    بایگانی