ای‌شما!‌ ای‌تمام‌ عاشقان‌ هرکجا

نام یک نفر غریبه را، در شمار نامهایتان اضافه می کنید...؟

جودی ابوتِ عزیز!

شنبه, ۲۴ اسفند ۱۳۹۸، ۱۲:۱۵ ب.ظ

جودی آبوت عزیز سلام.

رسم بر این بود که همیشه تو نامه بنویسی، اونم برای بابالنگ دراز، اما این دفعه من میخوام نامه بنویسم. اونم برای تو

از بچگی، تو تمامِ شخصیت های کارتونی که میشناختم، فقط با تو همزادپنداری می کردم. نمی دونم چرا. نمیدونم چی بین ما مشترک بود. شاید همین سرخوشی و سهل گیری دنیا، شاید همین احساساتی بودنت، همین که یه لحظه انقدر انرژی داری که میتونی دنیا رو منفجر کنی، و یه لحظه انقدر داغونی که فقط صدای هق هق گریه و لرزش شونه هات میتونه دلت رو آروم کنه. همین که در عین سختی، بلدی شاد باشی.

خوشحال باش که تنها رمانِ خارجی که خوندم، رمان تو بود. و من با خوندن اون رمان، به یه لذتِ عمیقِ درونی رسیدم.


راستش، بچگیِ منم دقیقا مثل تو بود. با اتفاقاتِ کوچیک دلگرم بودم. با چیزای ساده غرقِ شادی میشدم. یه سرخوشِ به تمام معنا. و چقدر از این ویژگی خوشحال بودم. و چقدر دوستانم به خاطر همین شادی و سرخوشی بهم غبطه میخوردند.

و شاید همین بود که من خودمو یه جودی ابوت میدیدم.


جودی عزیز

من در گذشته، آدمِ بی مشکلی نبودم.  منم مثل تو کودکیِ آرومی نداشتم. شاید بتونم بگم مشکلاتم چندین و چندین برابرِ الان بود. ولی شاد بودم. خدا توی تک تکِ لحظه هام موج میزد. 

من در نوجوونی، با خوندنِ یه بیت از حافظ غرقِِ خدا میشدم. با گلهای باغچه حرف میزدم، براشون قصه میگفتم. و از ته دل احساسِ خوشبختی میکردم...

منم مثل تو، زندگیِ پرمشقتی داشتم. تا اینکه بابالنگ درازم اومد و زندگیم رو زیرورو کرد. و ناگهان همه چیز در من آروم شد... مشکلات هنوزم بود، هنوزم هست... فقط من آرومتر شدم. 

و ازین بابت به شدت از خدا سپاسگزارم. 


دوست من

در حال حاضر، یه چیز وجود داره که خیلی آزارم میده. و اونم اینه که مثلِ قبل، مثلِ روزهای پراز سختی، نمیتونم احساسِ نابِ شاد بودن رو داشته باشم.  شاید این اثرِ گذشتِ زمان و بالارفتن سن باشه. ولی این روزها دارم سعی میکنم باهاش مقابله کنم.



پ.ن1: بابالنگ درازِ من... ممنونم به خاطرِ بودنت :)


پ.ن2: ممنونم از دختر بی بی. به خاطر دعوتش :) راستش تا حالا کسی منو به چالش دعوت نکرده بود:| نمیدونم چرا! ولی خیلی حس خوبی بود. اینکه از اعماق دلت، حرفات رو بکشی بیرون حس خوبی داد :)


فکر میکنم اکثر دوستان به چالش دعوت شدن و من دیگه مهمونای آخری بودم. ولی دوست دارم که سبو حتما نامه بنویسه، نویسنده ی وبلاگ سایه خودش میآیه، خانم نادم، هومورو و همه ی دوستان دیگه که الان اسمشون در خاطرم نیست.

 

  • موافقین ۹ مخالفین ۰
  • ۹۸/۱۲/۲۴
  • ۳۵۷ نمایش
  • امّــــ شـــهــــر‌آشـــــوبـــــــ

نظرات (۹)

  • دختـرِ بی بی
  • بابا لنگ دراز حضرت آقاست؟:)

     

    خواهش میکنم رفیق جان

    پاسخ:
    آره همونه. با اندکی اضافه وزن :))

    قربانت

    واقعا تو هم با گلها حرف میزدی؟ منم :D از اون خنده دار تر اینکه هنوزم حرف می زنم :))

    پاسخ:
    چه جالب :)
    قالبامونم که شبیه همه :) 
  • دچارِ فیش‌نگار
  • جودی ابوت شیطنتاش هم خیلی بامزه و بانمک بود

    پاسخ:
    تازه رمانشو بخونید عاشقش میشید! 

    اگه تا حالا نخوندید البته

    وای کتابش عالیه جودی شخصیت دوست داشتنی هستش  همذات پنداری زیادی باهاش میکردم بچه که بودم

    سعی میکنم دعوتت رو لبیک بگم اگه حالش رو داشتم

     

    پاسخ:
    حال میخاد چه کنه؟
    هممون تو تمرگینه ایم فعلا، بیکارانِ علاف

    میخوام پیشنهادت ور عملی کنم روزهای کرونا رو بنویسم:)))))))))))))))

    پاسخ:
    بنویس خب
    من به شدت استقبال مینموویم

    جودی ابوت

     

    منم دوستش داشتم اما نه به اندازه آنه شرلی :)

    پاسخ:
    آنه هم خوب بود، ولی نه به اندازه جودی ابوت :)
  • قاسم صفایی نژاد
  • خدا توی تک تکِ لحظه هاتون موج بزنه

    پاسخ:
    ممنون، همچنین

    اره قالب من فقط در گوشی ریز میشه. نمیدونم چه کنم

    پاسخ:
    هیچی
    بساز باهاش :/

    خوب در این روزی که اشکام همینجور منتظرن شُرّه برن با یک جمله ی این پست...

    پاسخ:
    دعامون کن
    میشه بپرسم کدوم جمله؟
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

    در این برهه ی تاریخ، مادر دو فروند کوچولوی بازیگوش هستم!
    علی کوچولویی که از دیوار سفیدکاری بالا میرود
    و فاطمه حسنایی که در حال آموزش بالارفتن از دیوار است!

    و مادری که خداوند از دست این دو ترکیبِ عالی صبرش دهد!!

    ....
    هرچه که اینجا می نویسم، صرفا برداشتهای شخصی ذهن یک انسان است. پس دلیلی ندارد که حتما و قطعاً اشتباه نباشد. چرا که انسان ممکن الخطاست...
    من اینجا بلند بلند با خودم حرف می زنم.
    خطابهای پندآموز مرا فقط خطاب به خودم بدانید.

    بایگانی