ای‌شما!‌ ای‌تمام‌ عاشقان‌ هرکجا

نام یک نفر غریبه را، در شمار نامهایتان اضافه می کنید...؟

دریچه های مزاحم

دوشنبه, ۲ تیر ۱۳۹۹، ۱۲:۱۴ ب.ظ

از وقتی اومدیم تو این خونه، این دریچه ی داخل حمام توجه منو به خودش جلب کرده
مخصوصا وقتایی که دوقلوها با باباشون میرن حمام و صدای خنده و شوخیشون، کل ساختمون ما رو برمیداره، یا وقتی پسرای صاحبخونه باهم دعواشون میشه و گیس و گیس کشی راه میندازن! همیشه میترسم که نکنه صدای حرف زدن و خنده ما هم بره بالا، یا وقتایی که بلند قرآن میخونم صدای صوتم رو بشنون. همیشه در حمام رو چفت میکردم که خیالم راحت باشه
اما دیروز اتفاقی افتاد که دیدم نسبت به اون دریچه عوض شد. نزدیکای ظهر بود که به علی گفتم تو اینجا پشت در منتظر بمون، من میرم و زودی برمیگردم. و علی پشت در حمام مشغول بازی شد، و چندباری هم صدام کرد. وقتی خواستم بیام بیرون، هرچی در رو کشیدم، در باز نشد. فهمیدم که در از پشت قفل شده
به علی گفتم میتونی در رو باز کنی؟ و اون وقتی فهمید مامانش گیر افتاده، بجای کمک، زد زیر گریه...
خیلی ترسیده بودم و فکر اینکه تا چهار پنج ساعت این تو بمونم و بچه اون بیرون از ترس زهره ترک بشه بیشتر منو میترسوند.
یهو فکری به ذهنم زد، رفتم دم دریچه و داد زدم خانم زاااااااارع! خانم زااااااارع....
پنج شش باری که صدا زد، خانم صاحبخونه اومد دم دریچه و گفت بلههههه....

و اینچنین بود که خانم همسایه اومد و من رو از یه دردسر و غصه ی عظیم نجات داد...



نتیجه اخلاقی 1: هیچوقت با وجود یه وروجک توی خونه، در حمام رو روی خودتون قفل نکنید!
نتیجه اخلاقی ۲: گاهی وقتا یه دریچه هایی توی زندگی وجود دارن که مدام بهشون لعنت میفرستی و اونا رو مزاحم میدونی، به خودت میگی چقدر خوب میشد اگه این اینجا نبود... ولی شاید روزی برسه که همون دریچه ی لعنتی، بشه تنها راه نجاتت...
گاهی چیزایی که فکر میکنیم تهدیده، اتفاقا فرصته... بستگی به خودت داره که درموردش چطور فکر کنی


  • امّــــ شـــهــــر‌آشـــــوبـــــــ

نظرات (۱۴)

سلام

آخی :)

چقدر خوب بود این پست :) 

تا حالا اینجوری نگاه نکرده بودم به دریچه ها :)

پاسخ:
سلام :)
ازین دریچه ها کم نیستن تو زندگیامون

یاد این آیه سوره بقره افتادم

جهاد در راه خدا ، بر شما مقرّر شد در حالی که برایتان ناخوشایند است. چه بسا چیزی را خوش نداشته باشید ، حال آن که خیرِ شما در آن است. و یا چیزی را دوست داشته باشید ، حال آنکه شرِّ شما در آن است. و خدا می داند ، و شما نمی دانید.

:)

 

پاسخ:
چه تطبیق خوب و درستی دادی، احسنت
  • پلڪــــ شیشـہ اے
  • آخ که چه وحشتناکه.

    الحمدلله به خیر گذشت.

    مامان من هم این معضل واسشون پیش اومده بود، اون وقتا که داداشم کوچیک بود. ما توی محل قبلی مون همیشه در خونه ها بازه، عمه و عمو و مامان جونمم دیوار به دیوارمون بودن. مامانم از پنجره حمام چند بار صدا زده بود، عمه ام اومده بودن واسه نجات 😌

    پاسخ:
    فک کنم همه مامانا یه بار تو عمرشون تو حمام گیر افتادن!
    تازه خواهرم یه بار سه چهارساعت گیر افتاد تو حمام، تا شوهرش اومد و نجاتش داد، بچه هم بیرون حمام خوابش برد :))

    :)))))))))))))  ( قهقهه)

     

    عالی بود :)

     

    عاشق نتیجه گیری های اخلاقی بعد از داستان هاتونم...

     

    اگه می خواستین انشا بنویسین هیچ وقت توی نتیجه اش گیر نمیوفتین :)

     

    ( چرا جدیدا جمله بندی هام انقدر داغون شده /: )

    پاسخ:
    :))))
    منم جمله بندیهام بهم ریخته

    من کلا تو انشا نمره های خوبی می آوردم. انشاهای آبجیمم مینوشتم

    چه جالب !!!

    پاسخ:
    باید تو موقعیتش قرار بگیرید تا جالبتر بشه!

    خوب اول اینکه اون طفل معصوم مگه چند سالشه؟

    دوم اینکه در ورودی خونه تون را چجوری باز کرد؟

     

    سوم اینکه مطمئنی صدای قرآن خوندنت اشکال داره کسی بشنوه

    پاسخ:
    علی دوسال و چهارماهشه، فکر نمیکردم دستش به چفت در برسه، ولی قد کشیده بود و در رو بسته بود
    از تو حیاط اومد. حیاطمون مشترکه

    نه، ممکنه اصلا از نظر شرعی اشکال هم نداشته باشه. ولی من کلا دوست ندارم صدامون بره بالا، هر صدایی و خصوصا صدای قرآن خوندن. احساس میکنم مزاحمت ایجاد میشه

    حالا گفتید تو موقعیتش قرار بگیرید:) 

    دقیقا همین اتفاق برای من افتاد و هیچ کسی خونه نبود و مجبور شدم از همون دریچه ای که شما میگید همسایه بالاییمون رو صدا کنم ولی خب یه ساعتی تو حموم‌ بودم. :(

    پاسخ:
    خب اونم سخته، ولی آدم ساعتها هم میتونه یه جا دووم بیاره، مشکل جاییه که یه بچه اون بیرون بشدت بترسه و گریه کنه

    علی می تونی در را باز کنی؟

    بچه طفلی گرخیده

    آخه دو سال و چهار ماه و این توقع ها؟ 

    خدا را شکر به خیر گذشته

    بله بله درب حمام را نبند و درب هال را قفل کن که بچه بیرون نره و امنیت باشه

    پاسخ:
    اون لحظه میخواستم همه ی شانسهام رو امتحان کنم، گفتم شاید بفهمه و باز کنه
    قبول دارم که خیلی بی احتیاطی کردم
  • پلڪــــ شیشـہ اے
  • 😌😂😰فکر کنم.

    خواهرم سری پیش بچه کوچیکشون رو برده بودن حمام، بزرگه لج کرده بود، در و از پشت قفل کرده بود رفته بود تو کوچه. حمام شون هم بسته است پنجره نداره فقط یه هواکش داره. 🤕🙊🙈 طفلک خواهر کلی تقلا کرده بودن اوپ طفل کوچیک هم از بخارای حمام داشته از حال میرفته که یه دسته مگس کش توی حمام پیدا میشه بعد یک ساعت در و باز میکنه😥

    پاسخ:
    من دیگه رسما برگام ریخت با این خاطره :| 
    من اگه جاش بودم سه سال حبس میبریدم برا بچه بزرگه :/

    سلام مومن. جزاکم الله خیرا

     

     

    ولادت حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها و روز دختر و دهه کرامت را صمیمانه به شما تبریک عرض می کنم

     

    مطلب قابل تاملی بود...

    وقتی دیدت را عوض کردی، همه چی برات زیباست...نه اعصاب خودت میریزه به هم نه اعصاب بقیه....

     

    یادمه ما بچه که بودیم یکی از تفریحاتمون این بود که مشت می کوبیدیم به دیوار اتاق خودمون که در سمت مقابلش دیوار خونه همسایه مون بود...

    اونها هم همینطوری واکنش نشون میدادند...

    و همین صدای ناچیز، ذوق زده مون می کرد...

    ساعت ها همینطوری مشغول بودیم....(لبخند)

     

     

     

     

    عاقبتتون به خیر به حق حضرت ابوتراب

    یا علی

    پاسخ:
    سلام
    ممنونم،همچنین برشما مبارک

    ما تو کوپه قطار که میرفتیم یزد، بچه ها این کار رو با کوپه بغلی میکردن. البته ما جزءشون نبودیما 

    من چون قبلا چنین اتفاقی برای خواهرم افتاده بود تجربه اش رو داشتم

    با گیره مو، به سختی پیچ های شیشه در رو باز کردم و ...   البته قبلش از بابت یکسره نبودن در خیالم راحت بود وگرنه خونه ما طوری بود که اگر با بلندگو هم صدا میزدی کسی نمی شنید، ولی در هر صورت استرس زیادی داره

    دارم به این فکر میکنم که چنین پنجره ای که تو اتاق خواب ما واقع شده، و عملا یکی از دو اتاق منو بی مصرف کرده، ممکنه به چه کار مشابهی بیاد!!

    پاسخ:
    من اولین چیزی که به ذهنم رسید این بود که شیشه رو بشکنم، ولی چون بچه پشتش بود عملی نبود.
    خداروشکر که نجات یافتی!
  • دخترِ بی بی
  • چه باحال که از تو حمومشون صداتون رو شنیده :))

    بنده هم تجربه گیر کردن تو حموم و دستشویی رو دارم ولی دستگیره رو شکوندم و اومدم بیرون:)

    ونگاهت به دریچه فشنگ بود

    پاسخ:
    اگه تو دستشویی گیر میکردم صدا نمیرفت بالا، خوشبختانه تو حمام گیرکردم.

    همه کوه تجربه ن تو این قضیه :|
  • نرگس بیانستان
  • چه خوف بوده😐😐😐😐

     

    خدا رو شکر ب خیر گذشته

    پاسخ:
    خیلی ترسیدم.خدا نصیب نکنه
  • قاسم صفایی نژاد
  • نکته دوم بجا بود. ممنون

    پاسخ:
    ممنون از شما
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

    در این برهه ی تاریخ، مادر دو فروند کوچولوی بازیگوش هستم!
    علی کوچولویی که از دیوار سفیدکاری بالا میرود
    و فاطمه حسنایی که در حال آموزش بالارفتن از دیوار است!

    و مادری که خداوند از دست این دو ترکیبِ عالی صبرش دهد!!

    ....
    هرچه که اینجا می نویسم، صرفا برداشتهای شخصی ذهن یک انسان است. پس دلیلی ندارد که حتما و قطعاً اشتباه نباشد. چرا که انسان ممکن الخطاست...
    من اینجا بلند بلند با خودم حرف می زنم.
    خطابهای پندآموز مرا فقط خطاب به خودم بدانید.

    بایگانی