ای‌شما!‌ ای‌تمام‌ عاشقان‌ هرکجا

نام یک نفر غریبه را، در شمار نامهایتان اضافه می کنید...؟

انا الیه راجعون!

پنجشنبه, ۳۰ بهمن ۱۳۹۹، ۰۲:۴۷ ق.ظ

یهو اومدن بهم گفتن بابا زنده س!

یعنی تو همه این سالها زنده بوده، دایی تقی هم همینطور، الان هردو باهم برگشتن.

به خودم گفتم ینی چی؟ چطوری میشه؟ بابا که ۲۳ سال پیش فوت شده، یعنی تو همه این سالها کجا بوده؟ دایی تقی هم که سال ۶۵ تو عملیات کربلای ۵ شهید شده! 

دلم میخواست درست باشه، ولی عقلم قبول نمیکرد. 

همه جا رو دنبالش گشتم با یه ذهن پر از سوال... 

هی به همه گفتم دروغ میگین، گفتن یه کم صبرکن میاد.. صبر کردم

به خودم گفتم حالا چطوری به دایی تقی بگیم ننه سه چهار سال پیش مرده؟ اینهمه سال ننه چشم به راه بچش بود، حالا که بچش اومده ننه نیست!


حضرت آقا رو دیدم، گفتم دروغ میگید بابام زنده نیست، گفت بابات رفته حمام که بیاد خونتون. بیا بریم پیشش.

دستمو گرفت برد یه جایی... بابا رو دیدم که داشت سرشو میشست و حضرت آقا آب میریخت رو سرش.

تا منو دید خندید و سلام کرد.

زدم زیر گریه...

بلندبلند گریه کردم

داد زدم

گفتم بابا کجا بودی اینهمه سال؟ فقط بگو کجا بودی؟ نگفتی ما رو ول کنی بری به روز سیاه میشینیم؟ نگفتی چقدر بدبختی میکشیم؟

و همه این ۲۳ سال نبودنش مثل فیلم از جلو چشام رد شد...

و او همچنان میخندید

و من همچنان گریه میکردم

انقدر گریه کردم که از صدای گریه خودم از خواب پریدم...


پ.ن۱. این خواب، خواب همیشگی آبجی مریمه، همیشه خواب میبینه بابا اومده و گفته من دیگه اومدم که بمونم... ولی من چند دفعه بیشتر این خواب رو ندیدم و دفعه اولی بود که اینقدر گریه میکردم

پ.ن۲. آبجی مریم میگه نه... دیگه اونا نمیان پیش ما... این ماییم که میریم پیش اونا. برای اولین بار به خودم گفتم مرگ خیلی هم بد نیستا! باعث میشه کسانی رو ببینی که یه عمر تو حسرت دیدنشون سوختی!


  • امّــــ شـــهــــر‌آشـــــوبـــــــ

نظرات (۱۰)

حضرت آقا کیه؟

 

الآن چون خواهرت این خواب را زیاد دیده و تعریف کرده براتون تو هم خواب را دیدی؟ یا فکر می کنی بی ارتباط با اونه؟

خدا بیامرزه پدر و دایی ت رو 

پاسخ:
تازه بعد از چهار پنج سال میپرسی حضرت آقا کیه؟؟

بعید نیست، وای آبجیم خیلی وقته این خواب رو تعریف نکرده

اصولا این خوابا تعبیر نداره، فقط یه گره هایی تو ذهن آدمه که باعث میشه این جور خواب ها رو ببینی

ممنون، ان شالله

خیره ان‌شاءالله. گاهی آدم آرزوهاش رو تو خواب می‌بینه؛ اونم با حضور جانبی آدمایی که دوستشون داره. الزاما نشونهٔ اتفاقات آینده نیست. ان‌شاءالله که سال‌های سال کنار خونوادتون باشید و مخصوصا این که ان‌شاءالله انقدر زنده باشید که زمان ظهور رو درک کنید :)

پاسخ:
سلام
ممنون:)
آره واقعا آرزوم بود، بدون هیچ تعبیری
همین خوابشم شیرینه
  • قاسم صفایی نژاد
  • خدا رحمت کنه :(

    پاسخ:
    خدا همه رفتگان رو بیامرزه

    :| 

    خوب من چمدونم به کی میگی حضرت آقا؟

    چون با خودم گفتم امام زمان رو میگه؟ گفتم یعنی تو خوابش امام زمان میاد؟! بعد اینقدر در حاشیه اسمشو میاره؟!

    گفتم پس این نیست، خوب گزینه ی بعدی؟ داره به رهبر میگه؟ ایششش حضرت آقا 

    ای بابا 

    حالا دارم میگم نکنه شوهرتو داری میگی؟ :| چون در عرف ما به ائمه حضرت می بندیم و برای همین حتی خوب نمی دونم به رهبر هم، اطلاق بشه 

     

     

    اما باعث شد برم معنی حضرت را دربیارم 

    اولیش که عرفیش هست میشه جناب، سرکار، 

    بعد معنی های لغت نامه دهخدا را زده که میشه: حضور که متضاد غیبت و غیاب هست 

    از سوی از طرف هم معنی میده 

    به سمتِ به حضورِ هم معنی میده 

     

     

    پاسخ:
    بابا من از وقتی تو این وبلاگ مینویسم همسرم رو با لفظ حضرت آقا خطاب میکردم. 

    خب البته بدم نشد. یه تحقیق زبان شناسی هم انجام دادی این وسط :دی


    آها راستی 

    اینکه من بعد از چهار پنجج سال هنوز تو رو می خونم و برام سوالی میشه ازت می پرسم بهتره 

    یا تویی که نه اینجا میای نه اون طرف تو اینستات!؟ تازه قیافه ام می گیره بعد چهار پنج سال فلان... ازم تو که با معرفت ترم ! 

    پاسخ:
    من اصلا دااااغون سر خودمو شلوغ کردم. عجیب

    انقدر سرم تو گوشی هست بخاطر این کار پیج، دیگه فرصت نمیکنم خیلی وبلاگها رو بخونم. 

    کاری به معرفت نداره. مشغولم به جان این لپتاپ

    باز خوبه اینجا نقشم مثبت بوده!!

     

    پاسخ:
    شما همیشه نقشتون مثبته !

    خدا رحمت کنه بابات رو سید جاان 

    و تو رو برای حضرت آقا و حضرت آقا رو برای شما و دوتاتون رو برای علی و علی رو برای دوتاتون حفظ  کنه چقدر پیچ در پیچ شد :)))

     

     مامان من خب دوسالش بوده باباش فوت کرده از اونجایی هم که محل دفنش مشخص نبوده و هیچ کسی از اطرافیانش ندیدن فوت شدن و خاکسپاریش رو میگه همیشه تصورم این بوده که زندس و یه روزی بر میگرده و هنووز هم خواب میبینه باباش اومده بهش گفته من همیشه بودم ولی شماها نمیدیدیم 

    پاسخ:
    سلام ای فامیل
    ممنون.خدا رفتگان خودتم رحمت کنه❤️

    میدونی؟ وقتی آدم خدایی نکرده پدر یا مادرش رو از دست میده، انگار یه تیکه از وجودش کنده میشه و گم میشه. پس همیشه داری دنبال اون تکه مفقوده میگردی. تو خواب و بیداری
    انگار یه حفره تو قلبته که خودتم نمیدونی چیه
    خدا پدر و مادر مامانتو بیامرزه

    دیگه قسم زپرتی نخوریا 

    بعدشم حضرت را به ائمه میگن عزیزم 

    ایش

    خونوک لوس 

    پاسخ:
    اگه بدونی چقدر این لپ تاپ برا من عزیزه، دیگه نمیگی زپرتی

    اگه حضرت ینی کسی که حضور داره، درواقع همه ماها یه درجه ای از حضور رو داریم. حالا ائمه اگه پله دهم باشن، ماها هم اون زیرمیرا به برکت وجود اونا، پله های پایینتریم

    هی توجیه کن :) 

    ما برای اینکه مصطلح هست به ائمه و دو تا برادر خواهرشون جهت احترام از این کلمه استفادا کنیم این کار را می کنیم و برای همینم ویژه ی اونهاست 

    پاسخ:
    خب شاید شهرشما اینجوری میگن
    شهر ما اونجوری میگن :دی

    بدور از شوخی، خیلی از چیزا هست که هیچ دلیل و برهان شرعی و عقلی براش نداریم. فقط و فقط چون بقیه اینجور گفتن ماهم حجت میگیریم.
    الان کسی از خدا و ائمه بهمون نگفته که بقیه نگید حضرت، ولی چون اینجور شنیدیم، روش تعصب پیدا میکنیم

    قصیه تعصب نیست 

    قضیه اینه که برای بزرگ خوندن و والا خوندنشون این کار را می کنیم 

    بزرگی و والایی که در حدش نیستند 

    چون اون بزرگی و والایی را ائمه دارند 

    اما تو ایران به دو سه نفر دیگر هم میگن حضرت که اونها هم در اون حد نیستن 

    ما داریم حصرت را به معصوم میگیم 

    بعد میایم به آدم عادی پراشتباه و باگماه هم میگیم 

    امیدوارم متوجه مفهومی که میخواستم برسونم شده باشی 

    پاسخ:
    نه ما منظورمون این نیست که خدایی نکرده کسی با اون حضرات برابره
    شما هم اینجوری برداشت نکنید
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

    در این برهه ی تاریخ، مادر دو فروند کوچولوی بازیگوش هستم!
    علی کوچولویی که از دیوار سفیدکاری بالا میرود
    و فاطمه حسنایی که در حال آموزش بالارفتن از دیوار است!

    و مادری که خداوند از دست این دو ترکیبِ عالی صبرش دهد!!

    ....
    هرچه که اینجا می نویسم، صرفا برداشتهای شخصی ذهن یک انسان است. پس دلیلی ندارد که حتما و قطعاً اشتباه نباشد. چرا که انسان ممکن الخطاست...
    من اینجا بلند بلند با خودم حرف می زنم.
    خطابهای پندآموز مرا فقط خطاب به خودم بدانید.

    بایگانی