MP3 شدن زیر پای عاشقانش (قسمت پنجم و آخر)
ادامه قسمت چهارم
صحنه ی هشتم:
مکان: صحن مرقد
زمان: هنوز زمان را نمی دانیم. چون گوشیهایمان را تحویل نگرفته ایم ولی باید حدود 11.5 باشد.
در میان انبووووه جمعیت، پیدا کردن اتوبوس شماره ی 42 (اتوبوسی که گوشیهایمان را تحویلش داده بودیم) دیگر از آن عجایب روزگار بود! از اینطرف به آنطرف، از این اتوبوس، به آن اتوبوس، ولی انگار اتوبوس شماره ی 42 علف شده و به دهان بزی رفته بود!!! (نکته ی جالب توجه در اینجا این بود که 3 تا آدم عالغ و باقل! فکرمان را به کار نمی انداختیم که ببینیم گوشی ها را از کجای صحن تحویل داده ایم!!! و هر سه مان مثل مرغ پرکنده فقط به دنبال نشانه های زمان آمدن می گشتیم)
کم کم برایمان محرز شد که حالا حالاها باید برویم و برویم و برویم تا جانمان بالا بیاید!!!! البته از جانب رفتن و رفتن، بنده مشکلی نداشتم. چون کفش هایم طبی بود و راحت (همچنین جادارد از این تریبون، از شرکت سازنده ی کفش های طبی، تچکر وافر به عمل بیاید. دم ِ کفشهایتان آتشفشان!) ولی حوریه و مرضیه انصافاً پاهایشان در مسیر عشق، تاول زده بود و توان راه رفتن نداشتند. به طوری که سر انگشتان ِ پای حوریه، تاولهایی زده بود به قدر بیسکوییت ساقه طلایی!! و بنده خدا کفش ها را کنده بود و گویا در وادی مقدس طوی گام بر می داشت. با کفش هایی در کف دست و آتشفشانی اندر دل!!! (حقش بود در اینجا حوریه را همچون نعشی روی دستهایم بگیرم و رو به دوربین صدا و سیما و خطاب به جهانخواران و مستکبران فریاد بزنم: "نگاه کنیـــــــــــــــد! اینا گزینه های روی میز ماست!!!! ولی حیف که دیگر برای این کارها دیر بود. درواقع دوربینی برای ضبط پیدا نمی شد) به هر زوری بود، یقه ی اتوبوس شماره ی 42 را گرفتیم و گوشی های نازنینمان را پس ستاندیم و با سرعت جت به مسیرمان به سمت پارکینگ استان اصفهان به راه افتادیم.
صحنه ی نهم:
مکان: اتوبوس VIP ی مذکور
زمان: حدود ساعت 12.5 ظهر
به پارکینگ استان اصفهان که رسیدیم، دیگر سر از پا نمی شناختیم. پس دستی به جام باده و دستی به زلف یار، پریدیم توی اتوبوس ولی با چشم غره که چه عرض نمایم!! با زبان غره ی حضار مواجه شدیم که : خال بزنید!!! یک ساعته منتظر شماهاییم کجا بودید تا حالا؟؟؟ ("خال بزنید" یک فحش ملس کاشونی است! از همان ها که شُش آدم را حال می آورد!)
و ما مات و مبهوت، با لبی عطشان، قلبی ناآرام و پاهایی پر از ساقه طلایی!!! فقط نگاه کردیم و گفتیم: شماها چطور از آنجا تا اینجا را به این سرعت طی کردید؟؟؟؟ ما که از اواخر سخنرانی تا الان داریم می دویم!!! و پس از پرس و جو های فراوان کاشف به عمل آمد که بعععله!! خانم ها اصلا داخل حسینیه که هیچ!! داخل مرقد هم نیامده اند! فقط نشسته اند پای آن حوض سه طبقه که تا پارکینگ استان اصفهان پنج دقیقه هم راه نیست!!! و جالب این که به ما هم خرده می گرفتند که چرا رفتید داخل حسینیه!!!!!
گفتیم خب حضار گرامی! شما که می خواستید توی صحن، دم حوض سه طبقه بنشینید، و حتی زیارت هم نکنید، اصن به آمدن ِ این مسیر طولانی کاشان تا تهران نیازی نبود!! می نشستید پای تلویزیون حضرت آقا را هم زیارت می کردید، رنج سفر هم به جان نمی خریدید!! (جالب این که همان خانمی که بازبانش نیشتر بر قلب رنج دیده ی ما فرو می نمود، تحت تاثیر بلبل زبانی های حوریه، آخر کار می خواست دست حوری را بگذارد تو حنا و خواستگار برایش بفرستد!! خدا شانس بدهد!)
ولی انصافاً و صد بار انصافاً، این رنج که هیچ، اگر هزار برابرش هم بر ما وارد می شد، به دیدن یک لحظه ی جمال حضرت آقا می ارزید، و حقیقتاً شاعر خوش سروده که "لبخند تو خلاصه ی خوبی هاست... لختی بخند، خنده ی گل زیباست"...
و این نه تنها زبان حال ما سه تن، که زبان حال همه ی حضار ِ توی حسینیه و مرقد بود که به عشق حضرت امام و مقام معظم رهبری این راه های طولانی را گز کرده بودند و به مراسم رسیده بودند. و حقیقتاً که این عشق در دل جوانان و مردم عزیزمان، پس از گذشت سی و اندی سال از انقلاب و پس از گذشت بیست و اندی سال از رحلت حضرت امام، حکایت از ماورایی بودن این انقلاب و رهبری عظیم الشانش دارد.
از ته ِ تهِ دل، از خدا می خواهم که رهبر عظیم الشأن انقلابمان را سلامت و موفق بدارد و این عشق را تا ظهور حضرت حجت (عج) هم برای ما سه تن، و هم برای همه ی مردم حفظ کند و روز به روز بیشتر و بیشتر... و از قلبمان به اعمالمان جاری اش کند و واداردمان که برای حفظ و ارتقای نظام مقدسمان تلاش کنیم.
و در آخر، پس از کل کل کردن های متعدد با اتوبوسیان، افتادیم روی صندلی های نرم و جیگر ِ VIP و از خستگی خوابمان برد و اصلا نفهمیدیم تهران تا کاشان چه اتفاقاتی اندر اتوبوس افتاد که بخواهیم روایتش کنیم، پس به همین میزان بسنده می نماییم و به خدایتان می سپاریم.
یاحق
- ۹۳/۰۴/۰۹
- ۶۷۶ نمایش
حجـــابــــ چشمــــ(مطلب شماره15)
منتظر شما و نظرات زیباتون
اللهم عجل لولیک الفرج
برای ظهور آقا صلوات
التماس دعا
یا علی مدد
................................
گروه فرهنگی منتظران ظهور