این اولین سفر دونفره ی ماست، مادر و پسری!
سفر به شهر پلها (سی و سه پل، پل خواجو، پل فلزی، پل وحید! و الخ) میرم به دیدار یاران قدیمی، فوامیل دور، رفقای مومن ارزشی!
اصفهان رو دوست دارم، چون میتونی تو میدون امامش، برای چند ساعتم که شده، از شر بلوای مدرنیته، به کاشیای مسجد شیخ لطف الله پناه ببری، یا میتونی خود شاه عباس بشی رو تخت عالی قاپو و فارغ از هیاهوی تاج و تخت بشینی به تماشای چوگان بازی، یا شایدم بشی یه زن پوشیه زده ی عصر صفوی، که اومده واسه جهاز دخترش مس قلمزنی بخره!
اصفهان رو دوست دارم چون منو میبره به فضای سنتی سیصد چهارصد سال پیش، وقتی بشر به جای نون لواش، هر روز صبح، نون سنگک دورو خاشخاشی میخورد ،ظهر قیمه ریزه و اشکنه میزد به بدن و شب، سرش رو به جای گوشی موبایل، رو بالش پنبه میذاشت، آخر سرم سرش به سجده ی شکر میرفت رو مهر...
فقط خداکنه این پسره از دماغمون در نیاره سفر نوستالژیکمونو!