ای‌شما!‌ ای‌تمام‌ عاشقان‌ هرکجا

نام یک نفر غریبه را، در شمار نامهایتان اضافه می کنید...؟

رجعت بنفشابی...

دوشنبه, ۲۲ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۱۰:۱۱ ق.ظ

انگار دارم باز می گردم... 


انگار چیزی توی روحم دارد مشت می کوبد و هلم می دهد...  به قول سهراب، رو به آن وسعت بی واژه که همواره مرا می خواند... 


بعد از یک امتحان سخت و نفسگیر ( و شاید هم کفاره ی گناهی هرچند کوچک) انگار خدا می خواهد که باز هم بنویسم. که نوشتن تنها دلخوشی روزهای تنهایی من است.


راست می گویند که دموی مزاج ها را تنهایی دیوانه می کند. و اگر مزاج من هیچ کدام از خصوصیات دم را نداشته باشد، از همین یک نشانه می توانم خودم را دموی مزاج بدانم. دیوانه شده ام که دارم باز می گردم به وبگردی و خدا کند که حاصل این وبگردی ها ولگردی نشود... 


دارم کم کم ازین پرسش بی پاسخ که دنیا از جان من چه می خواهد می رسم به این سوال -نمیدانم باپاسخ یا بی پاسخ- که من از جان دنیا چه می خواهم... من از جان این دنیای مجازی، دنیای حقیقی، ملکوت، ناسوت، عالم درون، بیرون و ... چه می جویم. 


آمده ام تا چندصباحی لب جو بنشینم و دمی به شادمانی بگذرانم و بروم ... یا آمده ام حسرت نداشته های بی شمارم را بخورم و همه عمرم را در آرزوی مرگ بگذرانم و دست آخر با خاطری آزرده با دنیا خداحافظی کنم ... و یا نه، خدایم از من چیزهای دیگری میخواست که مرا به این قاتیپاتیستان دنیا آورد و اینجور زمینگیرم کرد. 


این روزها بین این دوراهی ها گیرم... تسلیم شوم و باقی عمرم را در غمی عمیق بگذرانم، یا برخیزم و از نو بسازم و دوباره در کلاس درس خدا ثبت نام کنم هرچند بارها در امتحانش رفوزه شدم... 

تسلیم و سازش دربرابر غم ، یا حرکت برای ساختن فردایی قشنگ، ... 

انتخاب سختی است...


اخلاق عجیب و بدی است که غصه و ناراحتی هر رهگذری در روح تو اثر کند، غم دختری که هر روز صبح چهره ی غبارآلودش از داخل ایستگاه اتوبوس در قاب چشمانت می نشیند و نارضایتی اش از حقوقش، از راننده مینی بوس، از نمره ی عینکش، از زید، از خالد و از هر چیزی که توی دنیاست...

 غم رفیقت که بدجور توی گل زندگی اش مانده،

غم هادی، مشتری گلابگیر دفتر، که پای دیگ گلاب سوخته و مدتی خانه نشین بوده، 

وحتی غم غریبی نانوای که هر روز صبح ازش یک چهارم نان بربری می خری...

اخلاق بدیست که غم همه ی آدمهای دنیا تو را غمگین کند... و من از این اخلاق بد آبادم... 


یادم نمی رود حسرت شبهای امتحان بچه های خوابگاه را به بی خیالی خودم... به این که استرس هیچ کس در من اثر نمی کند. و حتی شکوفه، دوست خوبم، که همیشه با اندوه خاصی میگفت: به این سرخوشی ات غبطه می خورم اشرف... 


الان ولی از آن همه سرخوشی و بی استرسی، شبهی مانده که روزهایش را به زور می کشد تا به شبش گره بزند. خودش را به هر طریقی سرگرم می کند تا حس نکند طول کشیدن این عصرهای غم آلود را...


 و به قول هایدیگر: مگر خدایی این وسط به دادمان برسد و نجاتمان دهد...



پ.ن1: قاتی تر از خودم این روزها فقط و فقط خودم است... دعا کنید این شبه سرگردان را ... 


پ.ن 2: به قول استاد عزیزتر از جانمان، استاد شیخ بهایی: 

چون غمت را نتوان یافت مگر در دل شاد            ما به امید غمت خاطر شادی داریم...

این روزها دربدر به دنبال یافتن این شادی می گردم. که بارها از استاد شنیدیم: المومن حلو (مومن شیرین است) اما من از این اخلاق بوگرفته ی خودم، شیرینی سراغ ندارم. باید دور شوم... باید از هرچه و هرکه غصه دارم می کند و دلگیر، دور شوم. 



  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۹۳/۰۲/۲۲
  • ۷۴۱ نمایش
  • امّــــ شـــهــــر‌آشـــــوبـــــــ

خدا

دل تنگی

رجعت

دل نوشته

نظرات (۱۰)

.................................................................................................
این یه سکوت عمیق بود بعد از خوندن مطلبت
ولی دلم واسه نوشتنت تنگ شده بود دمت گرم
پاسخ:
فدای تو رفیق
دل خودمم برای نوشتن بسی تنگ بود. خدا دوباره این جرأت رو بهم داد
  • سجاد(ازعشق تو گفتیم و نمک گیر شدیم...)
  • هر کس که شود داخل حصن حیدر
    ایمن بود از عذاب روز محشر
    جز مهر علی و آل چیزی نبود
    سرمایه ی طوبا و بهشت و کوثر
    میلاد امام علی(ع) مبارک باد........

    سلام[گل]
    اتفاقا همین اواخر اینجا رو خوندم ولی کامنت نگذاشتم.

    منم از این اخلاق که گفتید آبادم!

    خب آدم گاهی راه به حال خودش نمی بره به قول اصفهانیا--یعنی خودش خودشو نمی فهمه.خدا این حال هامونو به خیر بگذرونه!به یه جایی برسونه که آرامش برگرده.

    آرامشتون به یمن میلاد مولا برقرار...
    یا علی!
    پاسخ:
    سلام
    ممنون از حضورت
    خدا کنه غم خدا نصیبمون بشه، اونوقت همه ی غمای الکی میره بیرون

    نیستم بیگانه، هستم آشنایت یا علی

    از ازل دل داده بر مهر و ولایت یا علی

    تا جمال خویش را در کعبه حق ظاهر کند

    پرده گیرد از جمال دلربایت یا علی


    با سلام 

    ممنون از حضور

    میلاد امام علی و همچنین روز مرد و روز پدر مبارک باد

    یا حق

    پاسخ:
    ممنون. عید شما هم مبارک
    سلام
    نبینم اشرف سادات جون غم داشته باشه... ان شاءالله به حق این روزها حال دلت خوب بشه ... تو حالهای خوبت دعام کن. منم اگه قابل باشم، به یادتم :-*
    پاسخ:
    ان شالله که فقط غم کربلا داشته باشیم. این غمایی که ما داریم فقط سرعت گیره تو مسیر
    سلام
    عید را به شما تبریک میگم
    ان شاء الله شیعه واقعی باشید
    یا علی
    پاسخ:
    سلام. عید شماهم مبارک
    ممنون از حضورتون
    یاعلی

    وای اشی جوونم، نباشم که غم داشته باشی. بگو کی اذیتت کرده خودم خرخرشو می جووم.

    خیلی حظ بردم از قلمت اشی جووونم...

    کلا باهات موافقم...

    میگما این بازگشت، تأثیر جلسه سیر حاج آقا شیخ بهایی نیست؟

    پاسخ:
    افسو جون. اون موقعی هم که تنگ دلمون بودی و کسی اذیتمون میکرد بخاری ازت بلند نمیشد!!!!
    قلمم خاک پات! تف کن گل بشه!
    جلسه ی حاج آقا شیخ بهایی رو متاسفانه و هزار بار متاسفانه نرسیدم که برم. پنج شنبه صبح یزد بودم. ولی گوش کردن مکرر سخنرانی های ضبط شده ی ایشون و یادآوری تفکر قشنگش خیلی کمکم کرده
  • خادم الشهدا(میشداغ)
  • سلام

    سپاس از حضورتون..

    ماشاالله به این قلم،حظ بردم از خوندنش...

    تبریک.


    قلم تان مستدام

    یا علــــــــــــــی

    پاسخ:
    سلام
    نظر لطف شماست
    یاعلی
    بعد از خوندن نوشته ات فقط یه نفس عمیق کشیدم...یه نفس عمیق شاید هم یک آه!!!
    دمت گرم...خیلی وقت بود ننوشته بودی و کم کم داشتم من هم از نبودن شماها نوشتنم می خشکید!
    اشرف... چقدر خوبه که آدم روح بلندی داشته باشه و درد مردم رو درک کنه! ببینه و بی خیال نگذره...اما چقدر بده که این تلخی ها ته دل آدم ته نشین بشن ..
    چقدر بده که آدم زود دل نازکش ترک برداره و در عوض دیر بخنده! سخت بخنده و بخواد که عمیق بخنده!!!
    این روزا دنیای من هم دست کمی از تو نداره! با یه تفاوت...
    من نگران همه ام، غم همه ناراحتم میکنه و دستم نمیرسه واسشون کاری کنم... اونا به غمشون خو می کنند، یا باهاش کنار میان و یا اونو از یاد میبرن اما من هم چنان در عذابم....
    چقدر بده که آدم زود غمگین بشه و دیر شاد.
    پاسخ:
    مولای خوب من... روح بلند خیلی خوبه، ولی گاهی وقتا این غصه خوردنای الکی مانع آدم تو مسیر بندگی میشه، آخه ما وقتی برای اون بندگان خدا اینجوری جوش بخوریم و دلمون بگیره، چه کاری از دستمون بر میاد؟ 
    به نظر من ما اگه کاری از دستمون برا کسی بر میاد باید انجام بدین یعنی وظیفه مونه. ولی اگه بر نمیاد خودخوری بی خود و بی جهته. همه ی آدمای دنیا خدا دارن. ما نباید برای اونا خدایی کنیم
    ما نباید واسه اونا خدایی کنیم!
    خیلی قشنگ گفتی اشرف...
    وقتی خدا با ون همه رحمانیتش داره بنده اش رو توی اون حال مشاهده میکنه، ما نباید افراط کنیم...
    پاسخ:
    دقیقاً 
    چه بسا اون حال رحمتی از جانب خدا باشه برای اون بنده. همچنین برای خود ما
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

    در این برهه ی تاریخ، مادر دو فروند کوچولوی بازیگوش هستم!
    علی کوچولویی که از دیوار سفیدکاری بالا میرود
    و فاطمه حسنایی که در حال آموزش بالارفتن از دیوار است!

    و مادری که خداوند از دست این دو ترکیبِ عالی صبرش دهد!!

    ....
    هرچه که اینجا می نویسم، صرفا برداشتهای شخصی ذهن یک انسان است. پس دلیلی ندارد که حتما و قطعاً اشتباه نباشد. چرا که انسان ممکن الخطاست...
    من اینجا بلند بلند با خودم حرف می زنم.
    خطابهای پندآموز مرا فقط خطاب به خودم بدانید.

    بایگانی