ای‌شما!‌ ای‌تمام‌ عاشقان‌ هرکجا

نام یک نفر غریبه را، در شمار نامهایتان اضافه می کنید...؟

برای همسایه ی میلیاردرمان

يكشنبه, ۲۰ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۱۱:۱۱ ب.ظ
خیلی وقت نبود که مغازه ی لبنیاتی کوچکش را تبدیل کرده بود به یک فروشگاه بزرگ.
صدای فروشگاهش مثل توپ پیچیده بود توی شهر.برو و بیایی پیدا کرده بود. خیلی ها حتی از آن سر شهر می آمدند این سو برای خرید. انصافا قیمت هایش هم خیلی مناسب بود.

فروشگاه همسایه ی دفترمان را می گویم. کلی از مغازه های همردیف ما مال همین آقای صاحب فروشگاه است. بهترین جای شهر! به عبارة اخری, میلیاردری است برای خودش.

مثل همیشه سرم توی فاکتورهایم است که صدای پله های بیرون بالاجبار چشمهایم را از مانیتور می کَند. صدای پای آشناییست. صدای عجله ی داداش کارفرماست که چهارتا پله ی دفتر را یکی می کند و می پرد توی دفتر.
مثل همیشه شتابزده و خندان
این بار اما حس سومی بر شتاب و خنده اش مضاعف است و آن حس تعجب زیاد است که از همکار محترم می پرسد: " همکار! این حجله برا کیه؟ صاحب فروشگاه بوووووق مرده؟؟؟" و همکار بی خبر از همه جا شانه بالا می اندازد و اظهار بی اطلاعی می کند.
 
داداش کارفرما ادامه می دهد: "عه عه عه!!! همین چندماه پیش بود که مغازه اش رو فروشگاه کرد و اسم و رسمی به هم زد ها!!! تازه داشت حال می کرد! آدمی رو نگاه کن ها! این همه ارث رو گذاشت برای وارث و رفت." و هرچه بیشتر می گوید تعجبش بیشتر هم می شود.

حق داشت تعجب کند. من هم تعجب کردم. بنده ی خدا صاحب فروشگاه درست در نقطه ی اوج خودش سقوط کرد. درست وقتی که داشت روی تاب دنیا حال می کرد، ناگهان فرشته مرگ را دید که برایش دست تکان می دهد. و هیچ بعید نیست این فرشته ی مرگ هر لحظه، هر ثانیه، هر دم، لطفش را شامل حال ما کند و دستی از سر لطف روی سرمان بکشد!
 
داداش کارفرما راست می گفت که می گفت: " آدمی فکرش رو هم نمی کنه که یه روز هم مرگ به خودش برسه. راست میگه امیرالمومنین علیه السلام که آدمی خزانه دار وارثه"

و این وسط سوء استفاده ای می کنم و می گویم: "بعله! حالا هی حقوق ما رو زیاد نکن!!! " و لحظه ای بعد از این سوء استفاده ی بیمزه ی خودم اشمئزازم می گیرد!!

باید گذاشت و رفت. همه ی خوشی ها را... همه ی ناخوشی ها را...

و اگر یادمان نرود که باید بگذاریم و برویم، شاید این قدر سر مسائل جزئی به پروپای هم نپیچیم و اینقدر خودمان را به خاطر دو روز دنیا عذاب ندهیم.

آن بنده خدای میلیاردر را رحمش نکردند و در اوج سقوطش دادند، من ِ آس و پاس یک لا قبا که یک اردنگی هم نثارم خواهند کرد و بعد خواهند بردم!!!


پ.ن.1: خدایا یادمان بیاور که کجاییم و قرار است کجا باشیم ...
پ.ن.2: لطفی نموده اجالتاً برای همسایه ی میلیاردرمان فاتحه ای قرائت بنمایید.


  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۹۴/۰۲/۲۰
  • ۸۷۴ نمایش
  • امّــــ شـــهــــر‌آشـــــوبـــــــ

نظرات (۲۱)

سلااااااااااااااااااام وبتون عالیه اگه روش کار کنین پربازدید میشه
پاسخ:
الان باید چه جوری روی وبم کار کنم عایا؟؟؟؟؟؟؟؟ فامیل بیلتو وردار بیار اینجا کار کنیم!
خدا رحمتش کنه...این چندوقت عجب حضرت عزرائیل پرکار شده ها....من نگرانشم. بگو یه جا ایست بزنه تا من بتونم دنیا رو یه دل سیر ببینم.
راستی هم حالا میفهمم که چرا هرچی می دوم نمیرسم؟ اگه برسم که دیگه وقت رفتنمه!!!!
من از مرگ قبلترها نمیترسیدم و آرزوش رو داشتم اما الان احساس میکنم مستقیم از حال احتضار پرت میشم توی اسفل السافلین!!!! نه عذاب قبری نه برزخی نه هیچ...یعنی بقدری نابودم که میدونم دربست می برنم همونجایی که باید!!!
خدایا من که نه تاب عذابت رو دارم و نه شعور اطاعتت رو ...بگو چیکار کنم؟

پاسخ:
عزراییل که ایست نداره خواهر! اگه ایست داشت الان ما باید با حضرت آدم تو یه آپارتمان زندگی میکردیم!
اینجور نگو مولا. خوبیهای خودتم ببین. بعد مرگ خوبی ها هستن که به داد آدم می رسن. مثلا همین محبت امام رضا قربونش برم، همین صلواتا که کفه ی خوبی ها رو سنگین می کنه
سلام
من هر موقع به مرگ فک میکنم و از سر نامیدی به جایی میرسم که میخوام بمیرم خدا یه اردنگی بهم میزنه قبل عید که یادتونه از موتور پرت شدم پایین و یکی دو هفته درگیر درداش بودم
این همفته هم باز موتور بابام بود که من رو به خودم آورد و نزدیک تشریف مبارک را به زیر اتوبوس ببرم 
دیگه تو خونه برا من سوار موتور شدن رو ممنوع کردن ولی نمیدونن حضرت عزرائیل سوار خرم باشیم میاد سراغمون
راستی خدا همسایه ملیاردیتون رو بیامرزه اگه میتونی یه نسبت فامیلی باهاش پیدا کن تا یه چیزی بهت بماسه
پاسخ:
ای بابا! فامیل یه کم مواظب خودت باش! نمیگی اگه بلایی سرت بیاد من و مولا و افسان چیکار میکنیم؟؟؟؟؟؟؟
فکر کردن به مرگ مگه باعث ناامیدی میشه؟؟؟؟ اتفاقا خیلی هم امیدواری میاره. می فهمی که دنیا خیلی کوتاهه و ارزش غصه خوردن نداره. پس تو لحظاتت زندگی می کنی

نه فک کردن به مرگ باعث نامیدی نمیشه 
وقتی که نامید میشم میخوام بمیرم 
ببین این دوتا جمله خیلی تو تفاوتشون فرقه
پاسخ:
خب به نظر من وقتی آدم ناامید میشه به مرگ فکر کنه، باعث میشه که ناامیدیش برطرف بشه. البته اگه درست فکر کنه ها
به قول حاج آقا شیخ بهایی اگه درست به مرگ فکر کنی یهو می بینی مردنت میاد !!!
آره اگه درست فک کنیم ولی یه آدم نابودی مثل من تا یه ذره مشکلات براش پیش میاد میگه کاش میمردم دیگه به مرگ فک نمیکنه فقط میخواد بمیره که راحت بشه بعد خدا یه پس گردنی بهش میزنه مسگه بشین سر جات 
پاسخ:
درست میشه فامیل. زمونه همیشه یه جور نمیمونه. تو هم انگیزه هات برمیگرده دنیا رو می ترکونی!!!
چنان عوض شده هنجار ها که آهویی
برای وقت فراغت پلنگ میگیرد
........................................
تنها گناه ما طمع بخشش تو بود 
ما را عنایت تو گنهاکار کرده است
پاسخ:
خیال خام پلنگ من به سوی ماه جهیدن بود
و ماه را ز بلندایش به روی خاک کشیدن بود...

البته ربط نداشت ولی گفتم برای حفظ قافیه یه پلنگ بدم !!!
فامیل دور اتفاقا منم یاد مرگو با موتور تداعی کردم.یه بار تصادف کردم ناجور...
میگم اشی خوشبحال همسایه میلیاردیت چقد فاتحه براش جمع میشه.یادت باشه منم مردم تو وبلاگت یه پست برام بذاری.
پاسخ:
افسان ما هم یه موتور داریم میزنه له میکنه!! قابل تعویض با مازاراتی!

من فقط واسه میلیاردرا درخواست فاتحه میدم. اگه موقع رفتنت میلیاردر بودی به روی چشم!
آخ...دیگه کم کم داره مردنم میاد. احساس میکنم بار زیادی رو دوشمه...
فامیل تو میدونی و درک میکنی که بعد شش ماه مفاله ات 30-20 تا اصلاحیه بخوره چه معنی میده؟ من الان توی اوج غفلت از پایان نامه و توی بحراناتا شخصیمم حالا مجله ای که براش مقاله م رو فرستادم داوری کرده مقاله رو پس فرستاده!!!! آخ خدا...میشه زمان متوقف بشه؟ میشه به من توان بدی بدوم و به همه کارام برسم؟ 
هعععی...فامیل جان موتور پدر گرامی رو یه دور بیارش اصفهان ببینم دوای دردم میشه یا نه؟!
پاسخ:
آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآی دنیااااا
وایسا ! من و مولا و افسان و فامیل میخوایم پیاده شیم !!!
افسان یه خبر از محبوب بگیر اگه تا حالا پیاده نشده اونم با ما پیاده بشه!!
راستی اشرف گفتی امام رضا(ع)....داغ دلم رو تازه کردی...من کم همت  و کم سعادت از اون باری که با تو رفتم دیگه باورت میشه نرفتم؟!
قضیه این مشهده چیه که شوما و افسان خانوم تشویش بردین؟ من که فارغ التحصیل شدم و نهاد دانشگاه منو طرد کرده...شوما چطوریا رفتین؟ ما همسرمون هنوز دانش می جویند...میشه از طریق ایشون بریم؟
اطلاعات تکمیلی لدفن!!!!
پاسخ:
من کی گفتم امام رضا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
شوما سال دگر, حدودای ماه مهر، اگر همسر گرامی تان همچنان دانش را می جوید، ببخشید دانش را می جست، می روید نهاد رهبری، ازدواج دانشجویی ثبت نام می نمایید. البته خبر میدن خودشون بهتون
ای بابا اینجاهم که پارتی بازیه.فقط سنگ میلیاردرهارو به سینه میزنن.خدایا توهوای مارو داشته باش (مظلوم نمایی) 
پاسخ:
افسان من خیلی فرق کردم با چندسال پیش!!! الان فقط پول رو میشناسم! معیارم برای پارتی بازی فقط پوووووووووووووووووووووووله!!
اصن در نظر دارم دو سه روز دیگه در این وبلاگ رو یه تخته بزنم بگم فقط میلیاردرا حق دارن وارد بشن!
ریحان جون برای اینکه بیشتر دلت بسوزه خدمتتان عارض شم من دیگه نه خودم دانش میجویم نه شوهرم.پارسال درآخرین لحظاتی که میخاستن کارت دانشجویی نازنینمو سوراخ کنن ثبت نام کردم برا ازدواج دانشجویی. تازه دوهفته است که از مشهداومدم وای باورت نمیشه خیلی خوب بچد.خیلی... 
اینا رو گفتم تا عزمت جزم شه ضمن گرفتن دامن مبارک امام رضا ع برای مشهد ازدواج دانشجویی تلاش کنی.

پاسخ:
آره افسان. ماهم رفتیم خععععلی خوش بگذشت. راستی زیارت قبول! نگفته بودم بهت؟؟؟
مولا نامردی اگه رفتی ما رو یاد نکنیا!!!
ریحان جون برای اینکه بیشتر دلت بسوزه خدمتتان عارض شم من دیگه نه خودم دانش میجویم نه شوهرم.پارسال درآخرین لحظاتی که میخاستن کارت دانشجویی نازنینمو سوراخ کنن ثبت نام کردم برا ازدواج دانشجویی. تازه دوهفته است که از مشهداومدم وای باورت نمیشه خیلی خوب بچد.خیلی... 
اینا رو گفتم تا عزمت جزم شه ضمن گرفتن دامن مبارک امام رضا ع برای مشهد ازدواج دانشجویی تلاش کنی.

پاسخ:
حالا دیدی همه چی رو دوبار دوبار مینویسی منو مجبور میکنی دوبار دوبار تایید کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
فک میکمید یه مشت متاهل بی مسئولیت اینجا همش از مشهد حرف میزنی من نمیتونم برم من تنهایی میرم حالا هی شما ها مشهدای دونفراتون رو به رخ هم بکشید یا امام رضا 29 اردیبهشت مشهد سیر رو نصیب من کن برم دوباره مثل دفعات متعدد قبلی بشیلم واسه متاهل شدنم زار بزنم
میدونی دیگه وقتی میرم مشهد احساس میکنم امام رضا از دیدنم لبخند میزنه هر دفعه با جدیت تموم بهش میگم دیگه نمیام مگه اینکه با آقام باشم بعد دوباره تنهایی میرم امام رضا هم از اینکه ما رو سر کار بذاره خوشش میاد بیچاره من که همه سر کارم میذارن(غمگین)
پاسخ:
ای بابا فامیل!!! ما که هروقت رفتیم مشهد امام رضا نذاشت بهمون بد بگذره! متاهلی و مجردی هم نداشت
شومام برو حال بنما فقط اگه یاد من نباشی ها، کفتره برام خبر میاره، از لینکدونیم حذفت میکنم!
میگما شما وبلاگ معطلا در بیاید ازین بلاگفای همیشه خراب! من الان برات یه دونه بلاگ میسازم که حال بنمایی
پیش امام رضا که بهمون بد نمیگذره ولی ما همیشه میگیم آقا دیگه وقتش سر و سامون گرفتن ما رو هم ببینی  باشه بساز برامون ما از اون خراب شده اساس کشی کنیم میگم سید حالا کم غلط املایی زیاد دارم شوما نباس موقع ثبت نظر یه درستش کنی
پاسخ:
خواهر! من خودم یکی رو میخام غلطای املاییم رو بگیره! 
امام رضا خیلی باحاله فامیل. فقط کافیه بهش اعتماد کنی
وب جدید رو کی راه میندازی ؟
سلام بر همه 
به اشی: 
عاقا خدا این وب رو برات نگه داره ما که عین این خانه به دوشها در به در معطل بازشدن بلاگفاییم! حرفامون رسوب کرد توی حلق و حنجره مون به خدا.....
به افسان: سلام علکیک
عاقا من خنگول اول کارتمو نابود کردم و بعد یادم اومد که مشهد و ازدواج و قس علی ذلک....
حالا این حاج آقامون هم بسی تنبل تشویش دارن و نمیدونم اصن دانشگاهشون نهاد داره یا نه؟ فکر کنم باید خودم برم دانشگاهشون...اهم یه سر اوضاع درسیش رو از مدیرشون بپرسم، هم انضباطش رو چک کنم و هم سراغ مشهد و ازدواج دانشجویی را بگیرم.
به فامیل: 
در گوشی میگم که مجردی ام آرزوست...انگار افتاده ام توی یه مسابقه ی دو که فقط باید بدوم...دیروز به آقای همسر میگم یکی دوماه برو و بذار احساس کنم مجردم...بعد شب بهش پیام میدم فردا بریم بیرون؟!!!! اصن نمیفهمم حال خودم رو...
هر دوره ای توی زندگی یه لطفی داره و بنظرم لطف هیچ دوره ای به اندازه ی تنبلی های مجردی و خوابیدن تا لنگ ظهراش نیس!!!!!

پاسخ:
سلام همه بر مولا 
عاقا خدا را شکر می نماییم که این بلاگفا فتیله اش توش افتاده، آمار قاتیپاتیستان ما نیز بالا رفته!!
مولا میخای یه بیان هم برا شوما بسازم؟ اینجا خیلی آدم بیشتر احساس شخصیت داشتن میکنه ها! همه آدم حسابی ان. مثلا خود بنده!!!
عاقا ما فالگوش وانستادیما!!!! اتفاقی رد می شدیم شنیدیم داشتید درگوشی با فاامیل می حرفیدین ! مجردی خوبی های خودشو داره و متاهلی هم خوبیای خودشو. آدم تا متاهل نشه انگار یه تیکه اش گمه. متاهلی آرامش روحی زیادی داره ولی مجردی آسایشش بیشتره. البته مولا شما الان اولاشی. یه کم بگذره خیلی بهتر میشی. 
من اوایل همش با آقا دعوا میکردم. یعنی مقصر اصلی هم خودم بودما! چون حساسیت زیادی به خرج میدادم. الان احساس میکنم خیلی بیشتر شبیه هم شدیم. آروم ترم
سلام وبلاگم رو راه انداختم البته هنوز زیاد سر در نمیارم باید چیکار کنم ولی دارم باهاش سر و کله میزنم
www.sabuyeeshgh.blog.ir
طاهره جون عاشقتم...نمیدونم چرا یهو احساساتی شدن.
ضمنا اشی جون تو کسی بودی که در قیدابزار هم نبودی حالا چی شده دلبسته چرک کف دست (پول) شدی. مال اینه که زیاد میبینی ماکه نمیبینیم دلبسته هم نیستیم. ازین به بعد نیتونید منو درویش و تارک دنیا صدا کنید.

پاسخ:
ما دیگه وضعمون توپ شده افسان!!! تووووووووووووپ تکونمون نمیده! برا چی باید همچنان با فقرا رفت و آمد بنماییم؟ ها؟ چرا؟ 
یعنی بلاگفای خراب شده نمیخواد برگرده!!!!
عاقا من اونجا کلی خاطره داشتم خیر سرم!
سیدی ما با بیان یه خرده سازگار نیستیم یعنی الان در این موقعیت حوصله یادگیری موارد تازه رو نداریم!!
هرچند قبلترها عاشق اینترنت و موارد تازه و نو بودیم ولی اکنون!!!!!
پاسخ:
نه دیگه بلاگفا به ابدیت پیوست !! (خنده خبیثانه)
سازگار میشی خواهر! اینجا خععععلی بهتره جون خودم
سلام من وبلاگم و راه انداختم دست درد نکنه که برام ساختی بلاگفا هنوز خرابه
بیا بهم سر بزن
پاسخ:
سلام. به به! خونه جدید مبارک فامیل
http:// sabuyeeshgh.blog.ir/
از اونجایی که بلاگفا خرابه و نمیتونم آدرس جدید رو انتشار بدم همینجا در وبلاگ اشرف خونه جدیدم رو اعلام میکنم 
ریحان تو هم بیا اونطرف با حال تر از بلاگفا هه

پاسخ:
من خودم الان ترتیب تبلیغاتت رو میدم فامیل
به قول طناز علیه الرحمه : خیلی چش سفیدین!!!!!
من کلی اطلاعات و لینک و ... توی این بلاگفا داشتم!!!!!!
من چیکار کنم؟ 
الان میفهمم چرا میگن نباس به دنیا دل بست!
من به بلاگفا عادت کرده بودم!
پروردگارا!!!!!
پاسخ:
درست میشه بابا. بلاگفا هم به زودی راه میفته شمام به خاطرات خوشت میرسی
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

در این برهه ی تاریخ، مادر دو فروند کوچولوی بازیگوش هستم!
علی کوچولویی که از دیوار سفیدکاری بالا میرود
و فاطمه حسنایی که در حال آموزش بالارفتن از دیوار است!

و مادری که خداوند از دست این دو ترکیبِ عالی صبرش دهد!!

....
هرچه که اینجا می نویسم، صرفا برداشتهای شخصی ذهن یک انسان است. پس دلیلی ندارد که حتما و قطعاً اشتباه نباشد. چرا که انسان ممکن الخطاست...
من اینجا بلند بلند با خودم حرف می زنم.
خطابهای پندآموز مرا فقط خطاب به خودم بدانید.

بایگانی