ای‌شما!‌ ای‌تمام‌ عاشقان‌ هرکجا

نام یک نفر غریبه را، در شمار نامهایتان اضافه می کنید...؟

این کِجوله های خوشحال!!!!

دوشنبه, ۱۲ مرداد ۱۳۹۴، ۰۹:۰۳ ق.ظ


سوسک‌ سرگین غلتان


ساعت کاری تمام شده بود و من کم کم داشتم نرم افزارها را می بستم و برای رفتن مهیا میشدم که ناگهان ملیح پله های دفتر را چهارتا یکی کرد و پرید پایین با خنده ای بر لب که معلوم نبود این بار دیگر چه چیز را سوژه ی خنده و مسخره بازی کرده !!


آمد نشست کنار میز من و تیرتیر کنان (تیرتیر کردن دیگر از آن لغات خاص خانه ی ماست، به معنای خنده ای که صدای تیرتیر می دهد و گاها روی اعصاب مخاطب قدم می زند! هرکس بگوید ماهم لغتش را داشتیم می آیم برایش!!!!) خواست صفحه ی گوگل را باز کنم و لغت "سرگین غلطان" را جستجو کنم. به زعم خودش میخواست چیز باحال و خنده داری را نشانم دهد.


عکسهای صفحه که باز شد،صدای تعجب و خنده ی من هم در آمد. همان (کِجوله یا به قول ملیح کُجوله) ی خودمان بود. (کِجوله در زبان فصیییییییییییح کاشانی نوعی سوسک سیاه است -همانطور که در عکس مشاهده می نمایید!-) منتها با کلی قابلیت و توانایی که من ازش بی خبر بودم.


کلی وقتمان به خندیدن به سرگین غلطان عزیز و توانایی هایش در گرد کردن سرگین های مردم!!! و غلطاندنش در صحرا گذشت. به کار خنده دارش، به دستکش های سبز و بهداشتی اش و به شوق و پشتکاری که برای این کار دارد!!!



از ملیح (که حالا خودش برای خودش یک پا مهندس منابع طبیعی شده!) پرسیدم چرا کجوله این کار رو می کنه؟ گفت: "نمی دانم! احتمالا بی خودی برای خنده!"

من اما توی کتم نرفت که یک موجود در عالم پیدا شود که اینهمه سختی و تلاش را تحمل کند، سرگین ها را گلوله گلوله کند و روی زمین بغلطاند، بی هیچ دلیلی!! آدمها شاید بی دلیل کاری کنند و سر خودشان را کلاه بگذارند، اما خدا در خلقت کائناتش سنگ تمام گذاشته. هیچ توانایی و مهارتی را بی دلیل به کسی نمی دهد.

دیروز موقعی که داشتم موقع حرف زدن درمورد مشکلی به شوی گرامی (با حال استیصال و اضطراب!) می گفتم "یعنی به نظر تو آخرش چی میشه ؟؟!!!" و شوی همیشه ریلکسمان در حال آرامش گفت: "نمی دونم. فقط می دونم که هرچی خدا پیش بیاره خیره!" ناگهان یاد کجوله افتادم!!! کارهای خدا هیچکدام بی حکمت نیست. از افتادن برگی از درختی، تا یاد دادن کاری به کجوله ای، تا هر اتفاقی که بیفتد، یا حتی لرزه ای که به دلی بیندازد، همه و همه را می داند و با حکمت و تدبیر می کند.و به قول استاد عزیزمان (که هر جا هست خدایا به سلامت دارش) خدا هنوز دستش در آب و گل است.

از خودم شرمنده ام. از تفکرات منفی و بدبینانه ای که نسبت به مشیت الهی دارم! من حتی توی کتم نمی رود که خدا این حرکت را الکی و برای خنده به کجوله یادداده باشد! آنوقت چطور به این راحتی به خودم میگویم این اتفاق چرا افتاد؟ آن اتفاق چرا نیفتاد؟؟

به قول امام مهربانی ها حضرت رضا علیه السلام:

به خدا خوش بین باش زیرا خدای -عزوجل- می فرماید: من با بنده مومنم همانگونه خواهم بود که می بیند اگر مرا خوب می بیند خوبی خواهد دید و اگر مرا بد می بیند بدی خواهد دید.

رفیق! بیا خوب خدا را ببینیم...


پ.ن.1: مدتها بود داشتم فکر میکردم راز آرامش استاد عزیز در چه بود که اینجور بمب هسته ای هم تکانش نمی داد و مدام هم خودش آرام بود و هم ناخودآگاه اطرافیانش را آرام میکرد، فکرهایم را سخنرانی های خود استاد جواب داد: هرچه از خدا رسید، خوب بدان و از پیشامدش راضی باش. اگرچه به ضررت باشد، و اگرچه اذیت شوی، خدا هیچ کاری را بدون حکمت نمی کند.

پ.ن.2: از کرامات این سوسک سفت و سیاه، که گاها به زور زیر پایمان لگدش میکردیم و صدای جرق جرق خرد شدن پوستش را دوست داشتیم!!! این است که توی صحرا به خوبی بوی سرگین (روم به دیفال ینی مدفوع حیوانات!) را به خوبی تشخیص می دهد، و چون از این مواد ناخش به عنوان غذا استفاده می کند، آن ها را به شکل توپ گرد میکند، روی این توپی که درست کرده سوار می شود و به سمت خانه اش می غلطاند! این است راز و حکمت سرگین غلطان یا همان کجوله کوچولوی قصه ی ما!


  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۹۴/۰۵/۱۲
  • ۶۴۷ نمایش
  • امّــــ شـــهــــر‌آشـــــوبـــــــ

نظرات (۷)

  • طاهره اشرفی
  • ببین انصافا تیر تیر و نداشتیم من مرض ندارم که کلمات بی هویت رو بگم برا ماست و بسیار هم کلمه مسخره ای بود اصلا لیاقت نداشت که بگم ما داشتیم ما به این کجوله ها یه چیز دیگه ای میگیم که زشته اسمش رو بگم ولی خب دور و بر ما بهش اون میگن نه این
    تا حالا دقت نکرده بودم دستکش دست میکنه
    و اما آرامش تقصیر خودمونهکه آرامش نداریم این روزا خیلی فکر میکنم به این که چرا مثل چند سال قبلم نیستم همیشه فک میکردم شاید دلیلش ازدواج باشه اما وقتی دیدم تو هم مثل من درگیری که الان یکساله ازدواج کردی ریحانم درگیره دیدم نه این فقط یه قسمتی از زندگی یه بخشی از زندگی که میتونه باشه و یا شاید نباشه ولی قرار نیست کل زندگی و جوونیت تعطیل بشه این همه ازدواج کردن ولی آرامش ندارن پول دارن ولی آرامش ندارن بچه دارن ولی آرامش ندارن مشکل از ماست از سبک زندگیمون از گیر کردن توی دنیایی که فقط و فقط خودمون رو میبینیم و خودمون رو همه کاره میپنداریم انگاری باورمون شده که اختیار دار این دنیایم واقعا تموم حرفای قشنگمون شده شعار و توی عمل حرص میزنیم جزع فزع میکنیم اما استاد همیشه با تمام وجود قبول داشت مدبر یکی دیگست و ما فقط ماموریم با انجام تکلیف برای نتیجه نباید غصه بخوریم یکی دیگخ نتیجه رو از قبل فقط ما خبر نداریم وقتی خیلی حالم بد بود یکی بهم گفت زیاد بگو افوض و امری.... باور کن من یادم رفته بود تو اون اوضاع کارا با خداست. چند وقت بعد یکی از دوستان رو دیدم تو تفسیر افوض و امری....بهم گفت یعنی باور کنی که بهترین اتفاق برات افتاده بهترین حالت ممکن پیش اومده 
    پاسخ:
    جناب فامیل!! تیرتیر خیلی هم واژه ی زیباییست، خیلی هم لیاقتمنده!
    اونی که شما بهش میگید رو کاشونی های قدیمی هم میگن. منتها من برای حفظ عفت کلام مجازی، از گفتنش صرف نظر کردم!
    فامیل من از همه ی عالم بریده ام. یه مضطر واقعی شدم. فک کنم دیگه فقط ذکر امن یجیب برام جواب بده!!!
    آقا من فهمیدم حالم از شما هم بدتره. من خواب خوابم. یکی یه تو گوشی بزنه بیدار شم. چرا من اهیچی حس نمی کنم............
    پاسخ:
    نه عزیزم. تو از همون اولش از ماها خیلی بهتر بودی. خیلی توکلت قوی تره. ما خیلی کوچولو موچولوئیم
    راستی منظورتون از استاد حاج آقا شی بهاییه؟
    چقد دلم میخاد بریم سر جلساتشون......
    هنوزم یزد میان؟
    پاسخ:
    منم دلم لک زده برای یک لحظه از جلساتش. نه اینکه حرفی بزنه ها! فقط برم تو جلسه اش بشینم آدم بشم و برگردم
    نمی دونم. فامیل میان هنوز یزد؟
  • طاهره اشرفی
  • چقدر اشک فشاندم چقدر روضه نوشتم

    برای خیمه آتش کشیده، قصه نوشتم

    و قطعه قطعه نوشتم تمام حادثه ها را

    برای خواهر او هم کمی قصیده نوشتم

    صدای ناله یک زن میان کرب و بلا را

    صداری مادر او بود شبیه نوحه نوشتم

    عبای یک پدری را و نعش یک پسری را

    شبیه قصه تلخ میان کوچه نوشتم

    میان این همه غوغا فقط برادر او را

    ید بریده نوشتم دل شکسته نوشتم

    هزار روضه نوشتم هزار قصه نوشتم

    برای اصغر او هم غم سه شعبه نوشتم

    کسی که غیرت او را به رو ی نیزه نوشتم

    ببین سه ساله او را به دست بسته نوشتم

     میان ظلمت صحرا میان کوفه و شام

    تمام غربت او را به روی نیزه نوشتم



    سلام سید از اونجا که ما شعرامون رو به دلیل ایرادات فراوانش به کسی دیگه ای نشون نمیدیم فقط به شما به عنوان صاحب نظر داخلی و خارجی نشون میدیم 

    دوست دارم نظرت رو بدونم البته اگه جرات داری بگو بده

    ولی از اونجا که من قواعد شعر رو کامل یادم رفته و البته میدونم تو هم چیزی نمیدونی و احیانا اگه چیزی به ذهنت رسید بهم بگو بعدشم شعر دزدی نکنی به اسم خودت مجموعه شعر چاپ کنی خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ

    پاسخ:
    سلام عزیزدلم. شعرت خیلی خیلی قشنگ بود. مضمونش که فوق العاده اس. از نظر وزن و دستوری هم گرچه یه چندجای کوچیک ایرادهای جزئی داشت ولی در کل خیلی خوب و قابل قبول بود. ادامه بده فامیل تو مییییییییییییییییتونی!!!!
    سلام به همه
    چقدر بحث آرامش جاش توی این روزای درهم برهمم کمه.
    یاد حاج آقا شیخ بهایی بخیر
    من زیاد جلساتشونو نمیومدم اما آرامششون اعصابمو داغووووون میکرد. آخه مگه میشه آدم این همه آروووووم باشه؟
    من که همش در غلیانم.
    طاهره ازدواج هیچ ربطی به آرامش داشتن یا نداشتن نداره...اگر سردرگم باشی ازدواج صدبرابر سردرگم ترت میکنه.حداقل واسه من که همینه
    راستی یه چیز جالب.... توی زندگی با الطاف خدا اگه آروم نباشی با ازدواجت تکمیل میشی.. عاقا این همسر ما کپی استادن...اما دو سه ورژن متفاوت تر....دیروز توی اوج دعوا و ناخوشی که داشتم از حرص دفترچه خاطراتم رو ریز ریز میکردم اومدن نشستن کمکم بقیه اش رو هم ریز کردن... بعد می فرمایند کاغذ چرک نویسات کجاست؟ بی توجه بهش میگم فلان جا....میاره میگه اینا رو هم ریز ریز کن که تخلیه شی....
    بعدم همه رو میریزه سرم میگه عروس منی!!!!!
    من اون لحظات رو گند زدم....فقط زار زار عین دیووونه ها گریه کردم و از آرامشش عصبی شدم اما الان میبینم واقعا چی ارزشش رو داره که آدم این همه جلوی اتفاقات و روند طبیعی زندگی شاخ و شونه بکشه و ادعا داشته باشه و گند بزنه به همه چی؟
    کاش بفهمم اونی که خدا میخواد مافوق خواسته های منه.
    پاسخ:
    ما هم گاهی در غلیانیم، گاهی در قلیانیم، گاهی در جَرَیانیم!!! هر دمی در یه حالی هستیم. ولی دوستان خدا اینجوری نیستن
    البته ما خانما به خاطر تاثیر هورمونا خیلی بیشتر به هم می ریزیم تا آقایون. ولی همینم میشه تا حدی کنترل کرد
    خوبی مردای آروم اینه که به مرور زمان کنارشون آروم میشی. زن و شوهر پس از گذشت چندسال دقیقا عین همدیگه میشن
    راستی تیر تیر رو ما هم استفاده میکنیمااااا
    پاسخ:
    بفرما فامیل خانم!!! ببین تیرتیر چقدر پر استفاده و با لیاقته!!! 
  • ... یک بسیجی ...
  • جالب بود...متشکرم
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

    در این برهه ی تاریخ، مادر دو فروند کوچولوی بازیگوش هستم!
    علی کوچولویی که از دیوار سفیدکاری بالا میرود
    و فاطمه حسنایی که در حال آموزش بالارفتن از دیوار است!

    و مادری که خداوند از دست این دو ترکیبِ عالی صبرش دهد!!

    ....
    هرچه که اینجا می نویسم، صرفا برداشتهای شخصی ذهن یک انسان است. پس دلیلی ندارد که حتما و قطعاً اشتباه نباشد. چرا که انسان ممکن الخطاست...
    من اینجا بلند بلند با خودم حرف می زنم.
    خطابهای پندآموز مرا فقط خطاب به خودم بدانید.

    بایگانی