ای‌شما!‌ ای‌تمام‌ عاشقان‌ هرکجا

نام یک نفر غریبه را، در شمار نامهایتان اضافه می کنید...؟

دندانکش های بی اعصاب....

شنبه, ۱۴ اسفند ۱۳۹۵، ۱۲:۰۶ ب.ظ

دلم خوش بود به نصفه عقلم!!

هنوز یک دندان عقل ناقابل توی فکم مانده بود که انگ بی عقلی را به خودم نکشم که آن هم به لطف حضرت دکتر زایل شد..

دندان قبلی که بیش از هفتاد هزارتومان پایمان در آمد. به توصیه ی دوست و آشنا گفتیم این یکی را ببریم بیندازیم توی سطل آشغالِ درمانگاه بلکه یک دهم آن دندان خرج کنیم.


چندین بار با خودم تمرین کردم که چطور قضیه را با دکتر مطرح کنم که فکر نکند به خاطر ارزانی درمانگاه و گرانی مطب دندانم را دستش داده ام، دست آخر پیش خودم گفتم میدانی؟ هیچ چیز بهتر از کچلی و راستی نیست. میگویم دکتر قبلی تشخیص داده باید دندان عقل را از بیخ کشید، تشخیص شخص شخیص جنابعالی چیست؟


و اتفاقا همین را هم گفتم. و اتفاقا دکتر رم کرد! و عصبانی شد که برو بده همان دکتری که تشخیص داده بکشد! گفتم دکتر!!! من که چیزی نگفتم که به تریش قبایتان بربخورد! یعنی گفتم که ... یعنی... (و یک دست جام باده و یک دست ماله و در فکر اینکه چطور میتوانم این دسته گل را ماله کشی کنم!)

و گفت برو عکس بگیر.

و بدوبدو رفتم و عکس گرفتم...

و دوان دوان پله های آسانسور را ده تا یکی کردم و برگشتم...

ساعت نزدیک ده شده بود. رفتم توی اتاق دکتر و عکس سلفی دندانم را به منشی دادم

در همین حین بود که یک زن و مرد افغان (از آن مظلومها) وارد اتاق شدند. و انگار که منشی از دیدن این دوتا بنده خدا آتش گرفته باشد. با پرخاشگری گفت دندان نمیکشیم. زن افغان با صدای خفیفی گفت چرا؟ و منشی داغ کرد که واااای باید به اینام جواب پس بدیم!! نمیکشیم نمیکشیم...


و بعد که از اتاق آمدم بیرون فحش و نفرین بود که به منشی میدادم. احمق! (منشی را میگویم!) معلوم است که باید جواب بدهی. تو پول میگیری که جواب بدهی! جنابعالی توی اتاق دکتر نقش فرغون را که بازی نمیکنی... اصلا چه فرقی بین جواب دادن به ایرانی و افغان و ترک و لر هست؟

و بعد فلش فحش و نفرینم به سوی خودم آمد... چرا در مقابل بی شعوری منشی سکوت کرده بودم؟ ترسیدم دندانم را نکشند؟ خب نکشند!

باید جوابش را میدادم تا دفعه بعد جرأت نکند با بیمارش اینطور برخورد کند. علی الخصوص اگر افغان باشد و بی پناه

از این بار که گذشت اما از همین تریبون به خودم قول میدهم دفعه بعد در مقابل هیچ ظلمی سکوت نکنم. حتی اگر به ضرر خودم تمام شود...



پ.ن. ببخشید اگر پستم تلخ بود و عصبانی. کی شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد؟!
پ.ن2: احساس میکنم شیعه بودن با سکوت در مقابل ظلم تضاد فاحش دارد... هر ظلمی و در هر سطحی!



  • موافقین ۲ مخالفین ۰
  • ۹۵/۱۲/۱۴
  • ۴۶۹ نمایش
  • امّــــ شـــهــــر‌آشـــــوبـــــــ

نظرات (۳)

  • دچــ ــــار
  • اون قسمت جام و ماله تلخ نبود :))

    پاسخ:
    کلا طنز به معنی بیان شوخی وارِ درون مایه های تلخه! این نیز به همان منوال
  • پرستو ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
  • بابا هفتاد تومن که خوبه سه یال پیش دوتا از دندپن عقلای من سیصد هزار تومن واسم آب خورد، یعنی هی به خودم می گفتم،، خدایا اصن تو از روز اول به فکر ما بی پولا نبودی که، خب نمیزاشتی این دندون عقل رو. همش پول میره تو جیب این دکترا.

    منم امروز بیمارستان بودم، چون دکتر ذبگه تا بعد از عید نمیخواست بیاد منشی به زحمت وقت میداد، می گفت سرش شلوغه، دکتر باید زود بره. یه خانومی بیچاره از یکی از شهرستان های اطراف اومده بود، خب بی سواد هم بود، هر چی با منشیه حرف زد فایده نداشت، گفت برو بعد عید بیا، اونم بیچاره داشت از درد غش می کرد. منم دیدم منشیه حرف حالیش نیست. رفتم پیش مسئول بخش و ازش خواستم این خانوم ویزیت بشه. به اون پیرزنه هم گفتم بشین، آخر وقت می فرستدت تو. خلاصه از این چیزا خیلی زیاده. ولی کاش ما در برابر ظلم ساکت نشیم.
    پاسخ:
    سیصد تومن دندون کشیدید؟؟؟؟؟؟؟

    این دکتر هفتاد تومنیه ازون با انصافاست تازه! بقیه که خیلی بالاتر میگیرن
    ولی خب خدا خیرشون بده درمانگاه با مبلغ کمی میکشند

    خدا خیر بده به شما

    بنده هم در اعتراض به وضعیت موجود ید طولایی دارم. منتها نمیدونم این بار چرا سکوت کردم
    خیلی موافقم که سکوت در برابر ظلم با مسلمانی و شیعه بودن تضاد دارد...
    ولی وقتش که میشه نمی تونم حرفی بزنم :(

    چرا واقعا؟! :((
    پاسخ:
    ممنون از حضورتون

    واقعا چرا؟ این سوال برا منم پیش اومده
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

    در این برهه ی تاریخ، مادر دو فروند کوچولوی بازیگوش هستم!
    علی کوچولویی که از دیوار سفیدکاری بالا میرود
    و فاطمه حسنایی که در حال آموزش بالارفتن از دیوار است!

    و مادری که خداوند از دست این دو ترکیبِ عالی صبرش دهد!!

    ....
    هرچه که اینجا می نویسم، صرفا برداشتهای شخصی ذهن یک انسان است. پس دلیلی ندارد که حتما و قطعاً اشتباه نباشد. چرا که انسان ممکن الخطاست...
    من اینجا بلند بلند با خودم حرف می زنم.
    خطابهای پندآموز مرا فقط خطاب به خودم بدانید.

    بایگانی